بررسى مفهوم قناعت

معلوم نیست آنها که چنین فکر مى کنند، این گونه تفسیرها را از کجا براى این مفاهیم مذهبى پیدا کرده اند، و در کدام قاموس یا کتاب معتبرى چنان تفسیرى براى آنها شده است؟!
آیا با توجّه به تحریفهاى روشنى که در بحثهاى گذشته از آنها دیدیم، چنین به نظر نمى رسد که این گونه تفسیرهاى خود ساخته، نه به خاطر کم اطّلاعى و دورى از متون مسائل مذهبى است (اگر چه این دورى و بیگانگى، واقعیّتى غیر قابل انکار است) بلکه هدف، دگرگون ساختن و واژگون نشان دادن این تعلیمات، براى درهم کوبیدن موانعى است که گاهى از این ناحیه ممکن است بر سر راه منافع آنها آشکار گردد.
موجب نهایت تأسّف است که آنها مباحث فلسفى، تحقیقى و علمى را آن چنان با مسائل سیاسى آمیخته اند که همه آنها رنگ سیاست خاصّى به خود گرفته و تنها از زاویه خاصّ همان سیاست بررسى مى گردد، و هر گونه تحریفى را در این راه مباح مى شمرند.
بدیهى است چنین فلسفه و علمى، فلسفه و علم نیست، بلکه مفاهیم سیاسى است که در قالب الفاظ علمى و فلسفى ریخته شده است.
به هر حال سخنانى که از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و سایر پیشوایان دینى در این زمینه وارد شده، براى تفسیر این دو مفهوم و پى بردن به معناى واقعى آنها کافى است.
در حدیثى از پیامبر مى خوانیم:
«القَنَاعَةُ مَالٌ لاَ یَنْفَدُ; قناعت سرمایه اى فناناپذیر است».(1)
و در کلمات قصار نهج البلاغه مى خوانیم:
«لاَ کَنْزَ أغْنَى مِنَ القَنَاعَةِ; هیچ گنجى پرمایه تر از قناعت نیست».(2)
و «کَفَا بِالقَنَاعَةِ مِلْکاً; قناعت ملک مهّمى است».(3)
«قناعت» نقطه مقابل «حرص و ولع» است که مفهوم آن را به قرینه مقابلش مى توان شناخت. «حرص» یک نوع تضادّ میان روح و جسم از نظر اشباع نیازهاى مادّى است، و «حریص» به کسى مى گویند که به قدر کافى جسم او در برابر نیازهاى مادّى اشباع شده، ولى روح او همچنان فقیر و گرسنه است، بنابراین بدون دلیل در پى ثروت اندوزى بیشتر، در پى انحصارطلبى احمقانه تر، و حتّى در پى غصب سهم و حقّ دیگران است.
حریص گاهى چنان به مراحل بحرانى حرص مى رسد که در این راه، تمام خواب و استراحت و حتّى اخلاق و ایمان خود را مى دهد تا درآمد مادّى بیشترى از هر طریق که میسّر شود، فراهم سازد و سرانجام به موجودى ناتوان و بى اراده، که همه چیز خود را از دست داده، تبدیل مى گردد در حالى که هنوز از نظر روحى اشباع نشده، زیرا آن چه را یافته است از نظر اشباع روحى، سرابى بیش نبوده است.
ولى «قانع» کسى است که در میان جسم و روح او هماهنگى برقرار شده، و هنگامى که به مقدار کفایت و نیاز بیابد، روح و جسم او اشباع مى گردد و بى جهت حرص نمى زند و به حقوق کسى حمله نمى کند.
در حقیقت «قناعت» یک نوع بى نیازى روحى و برخوردارى از سرمایه اعتماد به نفس و قدرتهاى اخلاقى است.
* * *
1. بحار الانوار، ج 74، ص 289.
2. نهج البلاغه، حکمت 371.
3. نهج البلاغه، حکمت 229.