ریشه و تفسیر زهد
زهد، در اصل به معناى «بى میلى»، در برابر «رغبت» به معناى «تمایل» و علاقه شدید است. این دو کلمه «زهد و رغبت» اگرچه در قرآن مجید به عنوان یک فضیلت اخلاقى و ضدّ آن به کار نرفته، ولى در نهج البلاغه و کلمات پیشوایان اسلام بارها دیده مى شود، البتّه قرآن به جاى کلمه زهد، تعبیرات دیگرى در مذمّت وابستگى به دنیا و مظاهر مادّى دارد، که از نظر نتیجه، تفاوتى با روایاتى که درباره زهد وارد شده، ندارد.
به هر حال، بررسى منابع مذهبى نشان مى دهد که زهد یک معناى «سازنده و مثبت» دارد که به طور کامل در جهت حمایت از مردم و منافع توده هاى جمعیّت مى باشد. بر خلاف تفسیرى که افراد دور افتاده از مذهب درباره زهد مى کنند، زهد به معناى بیگانگى از دنیا و مظاهر مادّى نیست، بلکه به معنى عدم وابستگى و عدم حکومت و اسارت در چنگال مادّه است; زاهد کسى نیست که فقیر و بینوا باشد، بلکه زاهد آن است که در عین برخوردارى، اسیر مال، ثروت، جاه و مقام خود نباشد، به عبارت دیگر زاهد، کسى است که به تشریفات و تجمّل پرستى پشت پا مى زند، تا آزادتر و آماده تر بتواند اهداف خود را پیش برد، اگر کسى آن چنان اسیر ثروت و مقام مادّى خود شود که براى حفظ آن، تن به هر کار خلاف یا به هر گونه ذلّت و پستى دهد، دنیاپرست و راغب در دنیاست و نقطه مقابل آن زاهد است که به هنگامى که آزادگى، شخصیّت و هدف خود را در برابر حفظ ثروت و مقام در خطر مى بیند به دوّمى بى اعتنایى کرده و اوّلى را حفظ مى نماید.
براى بدست آوردن تفسیر واقعى زهد بهتر است به متون و منابع اسلامى مراجعه کنیم; در نهج البلاغه، على(علیه السلام) در دو مورد زهد را با صراحت تفسیر کرده است، در مورد اوّل مى خوانیم:
«الزُهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ: قَالَ اللّهُ سُبْحَانَهُ «لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَافَاتَکُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى المَاضِى وَ لَم یَفْرَحْ بِالآتِى فَقَدْ أَخَذَ الزُهْدَ بِطَرَفَیْهِ; تمام زهد در دو جمله از قرآن مجید خلاصه شده، خداوند مى فرماید: ... تا برگذشته تأسّف نخورید و به آنچه دارید زیاد خوشحال نباشید، بنابراین هر کس از گذشته تأسّف نخورد و به آن چه دارد زیاد دلبسته نباشد، هر دو جانب زهد را در اختیار گرفته است».(1)
از این سخن به خوبى استفاده مى شود که «زهد» هرگز به معناى جدایى و بیگانگى از دنیا در منطق اسلام نیست، بلکه در دو جمله خلاصه مى شود; نخست این که، اگر انسان چیزى را از دست داد به سوگ و عزا ننشیند و با بى اعتنایى به آن، خود را براى فعّالیّت هاى ثمربخش آینده، آماده سازد، نه این که باقیمانده نیرو و انرژى خود را در راه تأسّف بر گذشته به باد دهد!
و دیگر این که، نسبت به آن چه دارد وابستگى و دلبستگى «در سرحدّ اسارت» نداشته باشد تا آزادى خود را به این وسیله از دست ندهد.
در جاى دیگر از نهج البلاغه مى خوانیم:
«أَیُّهَا النَاسُ الزَهَادَةُ قِصَرُ الأَمَلِ و الشُّکْرُ عِند النِّعَمَ و التَوَرُّعُ عِندَ المَحارِمِ».(2)
در این عبارت زهد در سه چیز خلاصه شده است:
1ـ کاستن از آرزوهاى دور و دراز شخصى که انسان را از اجتماع بیگانه و در خود و منافع مادّى خویش فرو مى برد، و مجال همه چیز را از او سلب مى کند.
2ـ توجّه به شکرگذارى یعنى صرف هر نعمتى در راهى که براى آن آفریده شده نه اندوختن و انباشتن و گنج ساختن.
3ـ پرهیز از گناه به هنگامى که انسان بر سر دوراهى قرار مى گیرد، و منافع شخصیش در یک مسیر، و حقّ و عدالت در مسیر دیگر.
* * *
1. نهج البلاغه، کلمات قصار 439.
2. نهج البلاغه، خطبه 81.