هویت ملی
طبق منابع تاریخی، کورش دستور داد هزینه بازسازی اماکن یهودی از خزانه شاهنشاهی پرداخت شود. حال سؤال در این است که مگر در ایرانِ آن زمان، فقیر وجود نداشت؟ چرا کورش کبیر این پول را صرف فقرا و نیازمندان خودمان نکرد؟!
2500 سال پیش، وقتی کورش کبیر در بلوچستان با شورش مردم مواجه و از آنان شکست خورد. هرچند از آمار دقیق تلفات خبری در دست نیست، ولیکن ایرانشناسان این فرضیه را مطرح کرده اند که تقریباً همه نیروهای تحت امر کورش به دست شورشیان کشته شدند.
در عصر هخامنشیان، شاهنشاه، صاحب اختیار "مطلق" مرگ و زندگی مردم شمرده میشد. در این راستا، هفت قاضی وجود داشتند که مادام العُمر و تا وقتی که مورد خشم پادشاه قرار نمیگرفتند در آن منصب باقی میماندند.
در هگمتانه (همدان) شخصی به نام فرَوَرتیش دست به آشوب و اغتشاش زد. داریوش هم دستور داد او را بازداشت کردند. سپس بینی و زبان او را بریدند. گوشهایش را بریدند و بعد هم یک چشمش را از حدقه درآوردند.
به راستی رفتارِ کورش کبیر در قِبالِ اغتشاشگران و شورشیان چگونه بود؟ پاسخ: قتل عام و به بردگی گرفتنِ کسانی که در شورش نقش داشتند...!
در دوران حکومت اردشیر اول، اغتشاشی علیه حاکمیت هخامنشی در مصر صورت گرفت. سپس اردشیر هخامنشی با اعزام نیرو، موفق شد اغتشاشات را سرکوب و دوباره بر مصر مسلط شود.
خانم مری بویس (Mary Boyce) استاد دانشگاه لندن در رشته مطالعات زرتشتی و ایرانشناسی، در کتاب مشهور خود «زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها» از واکنش داریوش کبیر، به اغتشاشات و شورشها میگوید: سرکوب و کشتار!
اسناد تاریخی نشان میدهد که کورش کبیر، در "عمل" شعارِ «هم غزه، هم لبنان» را سرلوحه سیاستهای خود قرار داده بود. اکنون چرا برخی از مدعیان فرهنگ آریایی، این شعار کورش کبیر را زیر پاهای خود انداخته اند؟!
عصر هخامنشیان... برخلاف تبلیغات دروغین برخی رسانهها، فقر و نداری زندگی مردم را فراگرفته بود. در مدت یک سال 19 شورش بزرگ در ایران رخ داد که همه این شورشها به دست داریوش سرکوب شد. برخی کشته و برخی به اسارت درآمده و به بندگان داریوش تبدیل شدند!
داریوش در کتیبه خود میگوید در یک سال، 19 بار اعتراضات وسیع به همراه اغتشاش و درگیری در قلمرو او رخ داد که تمامی این موارد به دست او سرکوب شدند و معترضین و اغتشاشگران هم به بردگی حکومت هخامنشی درآمدند.
امروزه برخی مدعی هستند که هخامنشیان اهل خشونت نبودند، بلکه اهل مدارا، دوستی و محبت بودند؛ در حالی که در سکههای هخامنشی، غالباً نقشِ سلاحهای نظامی از جمله شمشیر و نیزه و گرز و... وجود دارد؛ و این برخلاف ادعاهای مطرح شده، از واقعیتی دیگر حکایت دارد.
مولانا جلال الدین بلخی، در آثار از دیوان شمس تا مثنوی معنوی، بارها اسکندر را ستوده و از او به عنوان ذوالقرنین یاد میکند.
چه خوشمان بیاید، چه نیاید، سعدی، اسکندر را ذوالقرنین میخواند. هرچند نگارنده این نوشتار، اعتقادی به ذوالقرنین بودن اسکندر ندارد. تنها به گزارش منابع تاریخی اکتفاء میکند.
حافظ شیرازی، ملقّب به لسان الغیب، که حقاً از نقاط اوج عرفان و ادب ایرانی است، در اشعار خود، مکرراً اسکندر مقدونی را ستایش کرده و او را ذوالقرنین مینامد.