2. جنایات بنى امیّه و بنى مروان
اما «بنى امیّه» همچنان به جنایات خود ادامه مى دادند و دست و دهان آنها به خون فرزندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله)آلوده بود، عدّه اى را «شهید» و جمعى را «مسموم» و عدّه دیگرى را «اسیر» ساختند.
طبیعى است این حوادث روز به روز «تشیّع» را گسترش مى داد و بر وسعت دامنه آن مى افزود. نهال عشق فرزندان على(علیه السلام) را در قلوب مسلمانان مى کاشت، و محبوبیت فوق العاده آنان را در اعماق دلها نافذتر مى ساخت.
آرى، همه مى دانند «مظلومیت» بزرگترین نقش را در این قسمت بازى مى کند.
روى این حساب هر اندازه بنى امیّه بر ظلم و ستم و استبداد و خودکامگى و خونریزى بى گناهان، براى محکم کردن پایه هاى حکومت لرزان خود، مى افزودند، قلوب مسلمانان بیشتر متوجه خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله)مى شد، یعنى در حقیقت آنها با این اعمال خود به خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله)و پیشرفت اهداف آنها کمک قابل توجهى مى کردند!
هر اندازه شیعیان و دوستان اهل بیت را تحت فشار بیشترى قرار مى دادند و بر بالاى منبرها، آشکارا به على(علیه السلام) ناسزا مى گفتند و در مخفى کردن فضایل او مى کوشیدند، قضیه برعکس مى شد و با عکس العمل هاى شدید و احساسات برافروخته مسلمانان روبه رو مى گردیدند.
همان طور که «شعبى» به فرزند خود مى گفت:
«فرزندم! هر چه «دین و مردم با ایمان» بنا کردند «دنیا» نتوانست آن را ویران سازد، و هر چه دنیا و دنیاپرستان بنا نمودند دین آنها را ویران ساخت! درست درباره على و فرزندانش(علیهم السلام) فکر کن. بنى امیّه همواره براى پنهان نمودن فضایل آنان مى کوشیدند ولى گویا با این عمل خود، آنها را گرفته وبه آسمان مى بردند، آنها همواره مساعى خود را براى نشر فضایل نیاکان خود به خرج مى دادند، اما مثل اینکه مردارى را پراکنده مى ساختند!(1)
جالب توجه اینکه «شعبى» گوینده این سخن از کسانى است که متهم به عداوت على بن ابیطالب(علیه السلام)مى باشد، ولى زمخشرى دانشمند معروف اهل سنّت در «ربیع الابرار» از وى نقل مى کند که مى گفت: «على(علیه السلام) براى ما مشکلى ایجاد کرده اگر او را دوست بداریم ما را به قتل مى رساند و اگر دشمن بداریم هلاک خواهیم شد!».(2)
این وضع همچنان ادامه داشت تا اینکه دولت «سفیانى» (فرزندان و نواده هاى ابوسفیان) منقرض شد و کار به دست «مروانى ها» افتاد که در رأس آنها «عبدالملک بن مروان» جاى داشت.
آرى عبدالملک! همان مردى که دست نشانده او «حجاج»(3) به فرمان او منجنیق ها را در برابر «کعبه» نصب کرد و این خانه توحید را آتش زد و ویران ساخت، پناهندگان خانه خدا را کشت و «عبدالله بن زبیر» را در مسجد الحرام در میان کعبه و مقام ابراهیم سر برید! و با این عمل احترام حرم امن خدا را که حتى مردم زمان جاهلیت آن را محترم مى شمردند و حتى ریختن خون حیوانات وحشى را، تا چه رسد به انسان، در آن گناه مى دانستند، پایمال نمود!
نمونه دیگرى از اعمال ناجوانمردانه و ضد اسلامى او این بود که به پسر عمویش «عمرو بن سعید اشدق» امان داد و با او عهد و پیمان بست که متعرض وى نشود، ولى چیزى نگذشت که پیمان خود را شکست و او را ناجوانمردانه ترور کرد(4)، به طورى که «عبدالرحمن بن حکم» اشعارى در مذمت او گفت که یکى از آنها بیت زیر است:
غَدَرْتُمْ بِعَمْرو یَا بَنِی خَیْطِ بَاطِل *** وَمِثْلُکُمْ یَبْنِی الْعُهُودَ على الغَدْرِ!
با «عمرو بن سعید» خیانت کردید اى فرزندان شخص «غدار» و امثال شما همواره پیمان هاى خود را بر اساس خیانت بنا مى کنند!(5)
آیا کسى که این گونه اعمال شرم آور و ننگین مرتکب شده، مسلمان است؟ تا چه رسد به اینکه خلیفه مسلمانان و پیشواى مؤمنان باشد؟!
فرزندان مروان بن حکم همگى این گونه اعمال اشتباه و ننگین تر از آن را دنبال کردند، تنها کسى که برنامه او با دیگران تفاوت داشت عمر بن عبدالعزیز، آن مرد صالح بود.
هنگامى که نوبت به «بنى عباس» رسید ـ به قول معروف ـ نغمه هاى تازه اى در طنبور ساز کردند تا آنجا که یکى از کسانى که حکومت «بنى مروان» و «بنى العباس» هر دو را درک نموده بود در حق آنها مى گوید:
یَالَیْتَ جَوّ بَنِی مَرْوان دَامَ لَنا
وَلَیْتَ عَدْلَ بَنِی الْعَبّاسِ فِی النَّارِ!
اى کاش ستم بنى مروان باقى مى ماند *** وعدالت بنى عباس طعمه آتش مى شد!
این حکومت جبار نیز کار را به جایى رسانید که علویون را در هر کجا پیدا مى کردند مى کشتند، خانه هاى آنها را ویران مى ساختند و آثار آنان را در همه جا محو مى نمودند، در حالى که به اصطلاح پسر عموى آنها بودند!
این جنایت به قدرى توسعه یافت که شعراى زمان متوکل (با آن همه محدودیت و خفقانى که بر محیط حکومت مى کرد) زبان به مذمت بنى العباس گشودند، یکى از آنان مى گوید:
تَاللهِ اِنْ کَانَتْ اُمَیَّةُ قَدْ أتَتْ
قَتْلَ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّها مَظْلوماً
فَلَقَدْ أتَاهُ بَنُو أبِیهِ بِمِثْلِها
هذا لَعَمْرُکَ قَبْرُهُ مَهْدوماً
أسِفُوا على أن لاَ یکونوا شارَ
کوا، فِی قَتْلِهِ فَتَتَّبَعُوهُ رَمِیماً
«به خدا سوگند اگر بنى امیّه فرزند پیغمبر خویش را مظلومانه شهید کردند.
عموزادگان او نیز همان اعمال را تکرار نمودند، این قبر ویران شده او گواه این مدعاست.
اینها از اینکه در کشتن او شرکت نکرده بودند، متأسف بودند و لذا همان معامله را با استخوانهاى پاک او نمودند!».
باید در برابر این رفتار وحشیانه بنى مروان و بنى عباس، رفتار فرزندان على(علیه السلام)را قرار داد و آنها را با یکدیگر مقایسه نمود و از آن، سرّ پیشرفت و توسعه «تشیّع» را دریافت.
* * *
1. ر.ک: المناقب، ج 2، ص 351 .
2. ربیع الابرار، ج 1، ص 494 .
3. درباره حجاج سفاک ر.ک: الاخبار الطوال، ص 328 ; وفیات الاعیان، ج 2، ص 29-54 ; نهایة الارب، ج 21، ص 321-335 ; تتمة المنتهى، ص 2263 .
4. ر.ک: الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 297 ; مروج الذهب، ج 3، ص 304; العقد الفرید، ج 5، ص 155; تاریخ طبرى، ج 6، ص 140 .
5. «خیط باطل» که در شعر ذکر شده از نظر ادبیات عرب به معناى شخصى غدار و فریبکار است و شاید از این نظر باشد که افراد غدار و خیانت پیشه مانند «ریسمان پوسیده» قابل اعتماد نیستند.