تشیع و تصوف
در این که آیا سحر واقعیت دارد یا جزو خرافات هست، بین علمای اسلام، بهخصوص علمای شیعه و سنّی اختلافنظر وجود دارد. در این میان برخی از علمای شیعه سحر را صرف خـرافات میدانند و برای ادعای خود به برخی از آیات قرآن استدلال میکنند و برخی دیگر آن را خرافه نمیدانند. اما از بین اهل سنت بعضیها قائل هستند به اینکه سحر واقـعیت دارد.
زهد حقیقی و اسلامی، که شیوهی معصومین(علیهمالسلام) بود، بیاعتنایی به دنیا، کم خرج بودن و ساده زندگی کردن، تعلق نداشتن به تشریفات زاید و عدم تجملگرایی است که یک زاهد حقیقی، علاوه بر استفاده کردن از نعمتهای حلال خداوند، باید جامعهگرایی و مسئولیتپذیری نسبت به افراد را سرلوحهی زندگی خود قرار دهد و از انجام عبادتهای مفرط و طاقت فرسا و از مردم و جامعه دوری کردن، اجتناب کند.
فرقه حروفیه ازجمله فرقههای است که عقاید و آموزههای آنان الهام گرفتهشده از صوفیه است چون فضلالله استرآبادی بهعنوان مؤسس این فرقه خود سالها در رباط صوفیه به ریاضت صوفیانه مشغول بوده و با استفاده از کتب حروفیه که توسط بزرگان صوفیه ماقبل خود نوشتهشده بود، ادعا کرد که به باطن قرآن دستیافته و بعد از آن نیز ادعای امامت و حتی الوهیت کرد.
ازآنجاکه در میدان نقد صوفیه کتب فراوانی وجود دارد، بر آن شدیم تا محتوای برخی از کتب نقد صوفیه را از نویسندگان و علمای متأخر معرفی کنیم تا منتقدین فرقه صوفیه بتوانند بهراحتی به این کتب مراجعه نمایند و بهمقتضای تحقیق خود از آنها بهره ببرند. از انتقادات متعدد عالمان شیعی به تصوف را میتوان در کتاب "خیراتیه" نوشته مرحوم "آقا محمدعلی کرمانشاهی" جستوجو کرد.
گفته شده است در طول حیات پیامبر(ص) هیچ فرقه انحرافی در میان مسلمانان واقع نشد و اگر هم قرار بود انحرافی در میان امت اسلامی رخ دهد، پیامبر اسلام (ص) با درایت کامل با موضوع پیش آمده برخورد میکردند. نهی از جریان صوفیه که معلول عواملی چند از جمله زهد افراطی در دین بود، از جمله اخباری بود که پیامبر (ص) قبل از رسمی شدن این جریان، خطر آن را گوش زد کرده بودند.
گروهی از اهل سنت به نام صوفیه ادعای نیابت امام زمان را داشته و معتقد هستند که شخصی به نام "جنید بغدادی" به دستور امام زمان (عجل الله فرجه) عهدهدار ولایت خاصه و هدایت امت اسلامی را به دستور مستقیم امام زمان (عجل الله فرجه) را داشته و بعد از خود هم مأمور بوده که مسلسلوار جانشینانی در این خصوص تعیین نماید. غافل از آنکه ادعای ایشان بدون مدرک و سند بوده و هیچ دلیلی برای ادعای خود ذکر نکردهاند.
از جمله استدلالهای صوفیه در مقابل انتقادات علما این است که میگویند مخالفان ما ظاهرگرا و اهل ظاهرند ولی ما اهل باطن بوده و در باطن و عمق آیات و روایات غور میکنیم و به معانیای میرسیم که دست اهل ظاهر از آن کوتاه است و این در حالی است که برخی از بزرگان صوفیه از علم آموزی نهی میکنند و برخی دیگر بیسواد بودهاند. با این حال صوفیه علما را که عمر خود را در راه کسب علم و تقوا تلاش کردهاند را به داشتن علوم ظاهری متهم میکنند.
گریه و عزاداری بر سید سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله (ع) مورد تأکید ائمه معصومین (ع) و علمای شیعه است که شیعیان را تا قیامت، به ماتم وعزا بر این مصیبت توصیه کردهاند، اما نورعلی تابنده، قطب فعلی فرقه صوفیه گنابادیه، این گریه و عزاداری و مسائل دیگر از قبیل سلام بر امام حسین (ع) بعد از نوشیدن آب را، در زمان فعلی بیتأثیر دانسته و با تفسیر به رأی روایات صادره در اینباره را ردّ میکند.
دربارهی حادثهی کربلا و شهادت حضرت اباعبدالله (ع) روایات فراوان و متواتری از ائمهی معصومین (ع) نسبت به سوگواری و عزاداری برای سیدالشهدا صادر شده است خصوصا در روز عاشورا، تاکید کرده اند که کارهای دنیوی را رها کرده و در ماتم این مصیبت عظیم، محزون و مهموم باشد، درحالیکه بعضی از سران صوفیه، روز عاشورا را مبارک و عزاداری در این روز را جایز ندانسته و روزهی این روز را فضیلت دانستند.
مراحل نورانی و باطنی دین مشروط به سلوک در صراط مستقیم و تقوای الهی است. مراتب باطنی اسلام همان مراتب ایمانیست که سالک الی الله طی مینماید. در روایات شریفه باطن و حقیقت دین را وجود نورانی امام معصوم (علیه السلام) معرفی می کند. بر این اساس، طریق االی الله، امام معصوم (علیه السلام) میباشد و طریق ولایت معصومین را درعصر غیبت، علما و و روات حدیث به عهده گرفته و برخلاف ادعای صوفیه هیچ نامی از صوفی یا حتی عرفا نیست!
از حربههای جذب مردم به صوفیه، انتساب بزرگان دین به این فرقه است. یکی از کسانی که صوفیه سعی بلیغ در صوفی نشان دادن وی صرف کردند، پدر علامه مجلسی، ملا محمد باقر مجلسی (ره) بود. در عهد وی به خاطر شروع مخالفت زیادی که از سوی فقها به صوفیه شروع شده بود، صوفیه سعی کرد که علمایی که اهل سیر و سلوک باطنی هستند را به خود منسوب کند تا فشار فقها را علیه خود کم کند.
تصوف در قرن دوّم و در زمان حضور اهل بیت و در فضای دشمنی با ایشان و مقابله با وجهه اقتصادی، سیاسی و معنوی اهل بیت توسط حسن بصری و ابو هاشم کوفی ایجاد شد، و بدون تردید نه تنها ارتباطی با تعالیم معتدل تشیِع نداشت، بلکه با آموزههای دیگر فرق اسلامی هم سازگار نبود؛ از این رو بسیاری از علمای اهل سنت نیز تصوف را به سبب تعالیم و دستورات افراطی آن مردود شمردهاند.
اختلافی که اکنون بین عرفان و تصوف در ایران قائل میشوند، شاید به مناسبت وضعیت سوء سیاسی است که نمیتوانند از عرفان بدگویی کنند زیرا خیلی از بزرگان از آن تعریف کردهاند و محبوبیت عمومی دارد، از طرفی نمیتوانند تصوف را قبول کنند چون بر زندگی دنیوی ایشان ممکن است لطمه بخورد؛ بنابراین میگویند عرفان غیر از تصوف است.
ضعف و انحطاط متصوفه دو علت عمده داشت: اولاً هر شأنی از شئون زندگی که عامه مردم با آن سروکار دارند وقتی اقبال نفوس نسبت به آن زیاد شد و مردم عاشقانه بهسوی آن گرویدند، قاعده کلی و طبیعی چنین است که عدهای سودجو و حیلهباز خود را در لباس اهل آن مکتب و آن مسلک درآورده و آن مسلک را به تباهی میکشند و معلوم است که در چنین وضعی همان مردمی که...