تصوف
آیات و روایات شدید و متنبه کننده تأثیری در قلب و دل مریض سران تصوف نگذاشته که با علم به این نشانهها، برای رسیدن به مطامع چند روزهی دنیا دست از دروغگویی بر نمیدارند!
دوره افول تصوف از قرن نهم آغاز گرديد و تا کنون هم دامه دارد، بستري را براي نشان دادن چهره واقعي تصوف بوجود آورده است.
بحث این جاست که صرف خوش خلقی و خوش برخورد بودن، ملاک ارزیابی افراد و عقاید ایشان نیست!
با این تصورات باطل، طبیعی است که حدود و اختیارات قطب چنان بالا باشد که هر عملی را که اراده کرد انجام دهد و بقیه بدون چون و چرا تابع محض وی باشند
ملاسلطان گنابادی روایتی را در تایید تصوف نقل میکند که در معارضه با روایات ضم و ترد صوفیه، سراپای آن از جعلی بودنش گواهی میدهد.
دین کاملی چون اسلام برای تشرف، جز اعمال جزئی هیچ آداب مشکلی ندارد و تنها با ادای شهادتین، این تشرف حاصل می گردد.
مسجد، به قدری جایگاه رفیع و بلندی یافت که 28 مرتبه در قرآن کریم به نام آن و مشتقات آن اشاره شده است
اگر شخصی در راه بندگی خداوند به مقام صالحین رسید، عارف حقیقی است و الا باید بداند که مسیری را که در این بین طی کرده است کژ راهه بوده و هرگز به حقیقت عرفان و عرفان حقیقی نرسیده است
نباید تصور نمود که در حالت عادی در یک زمان کوتاهی بتوان قلههای معرفت و شناخت را طی کرد و از بادهی عرفان ناب سیراب شد.
صوفیه برای توجیه شریعت گریزی خود دست به توجيه مسائلی میزنند که نزد همه مردم از بداهت و روشنی خاصی برخوردار است. اما این بار با تفسير به راي کردن داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام در پی اثبات شریعت گریزی خود هستند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بررسي مساله ولايت در صوفيه و بيان فرق آن با ولايتي که از منظر قرآن و شيعيان مطرح است و تعداد اولياي خاص الهي و مقام قطب در نزد صوفيه.
صوفیه در توجیه شریعت گریزی خود از هیچ کاری فروگذار نکرده تا جایی که دست به تحریف معنی قرآن زده است. ایشان در این راستا مقام یقین را مقام وصل می دانند در حالی که تفاسیر قرآن معنایی غیر از آنکه صوفیه می پندارند را بیان کرده اند.
از اشکالاتی که به صوفیه وارد می شود، شریعت گریزی است. اما به دنبال وارد شدن این اشکال صوفیه به جای اینکه در پی رفع آن باشد، دست به توجیه پایبندی انبیاء به شریعت زده تا بدین وسیله بتواند خود را از اشکال وارد شده مبرا کند.
در باب شریعت و طریقت صوفیه مریدان و مرشدان را به گردن نهادن به اوامر شرع ملزم می کنند تا بهانه ای برای جذب افراد و انتساب خود به اسلام داشته باشند. چرا که برای شریعت گریزی بهانه ای آورده و می گویند سالک وقتی به مقام حقیقت رسید، بی نیاز به شریعت است.