خضر پیامبری شریعت مدار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از کنايههايي که به صوفيه زده ميشود، مساله گريز صوفيه از شريعت است که به آن "شريعت گريزي صوفيانه" گفته ميشود. صوفيه در پي شريعت گريزي بزرگانش چارهاي نداشته مگر دست به تحريف مواردي مشابه زند تا عمل منکر بزرگان خود را به نوعي توجيه کرده و بتواند راه گريزي از اين مساله داشته باشد. لذا اين بار اقدام به تحريف داستان حضرت موسي و خضر عليه السلام نموده تا از حضرت موسي عليه السلام با اينکه از پيامبران اولوالعزم هست، نمادي از پيروان شريعت معرفي کند که تا حد زيادي از اسرار کارها بيخبر است و از حضرت خضر عليه السلام نمادي از اهل طريقت معرفي نمايد و بفهماند درست است که حضرت خضر عليه السلام از پيامبران اولوالعزم نيست، ولي ايشان از اهل سر و طريقت است، بنابراين از اسرار الهي خبر دارد و حال اهل طريقت اينگونه است.
اهل تصوف از خضر علیه السلام فراوان یاد میکنند و منزلت برخی از مشایخ را چنان بالا میبرند که گاه خضر از آنان درخواست همنشینی میکند، اما پاسخ منفی میشنود![1] از سوی دیگر، خضر را از کسانی می شمارند که از مرحله شریعت گذر کرده، قدم در وادی طریقت نهاده است. از این رو اعمالی از وی سر میزند که پیامبری را که جز به شریعت نمی اندیشد، به اعتراض وا میدارد. بر این اساس درسی که داستان خضر و موسی علیهما السلام به ما میآموزد این است که از بدگمانی به مشایخ بپرهیزیم و کارهای آنان را با معیار شریعت نسنجیم؛ زیرا همچنان که برای خضر بیآنکه پیامبر باشد، کارهایی که مخالف با شریعت مینماید رواست، صوفیان اهل طریقت نیز به منبعی از معرفت دست یافتهاند که دادههای آن، گاه با شریعت توده مردم در تعارض است.[2]
در نقد این سخنان باید گفت:
اولا: هر چند در قرآن به صراحت سخنی از پیامبری خضر به میان نیامده است؛ اما برخی از ورایات از نبوت و رسالت وی سخن می گویند و ظاهر آیات نیز با پیامبری آن حضرت سازگارتر است[3] بیتردید، اعمال پیامبران الهی - حتی آنجا که حکمی اختصاصی را به اجرا در میآورند – تکیهگاهی جز وحی ندارد و خارج از چارچوب شریعت به شمار نمیرود.
ثانیا: پیامبر نبودن خضر – بر فرض آنکه قابل اثبات باشد- نمیتوان دستاویز صوفیان قرار گیرد و شریعت گریزی آنان را موجه سازد؛[4] زیرا ارتباط با عالم غیب پدیده ای نیست که پذیرش آن جز با دلیل قطعی و یقینی پسندیده باشد. اگر اعمال خضر علیه السلام به تایید قرآن نرسیده بود، ما نیز همچون موسی علیه السلام لب به اعتراض میگشودیم و در این سخن با وی هم آوا می شدیم: «لقد جئت شیئا نکرا»[5] به راستی کاری ناپسند کردی.
افزون بر این، آنچه بر بدگمانی به صوفیان میافزاید، آن است که اعمال به ظاهر ناروای خضر با امیال طبیعی و نفسانی آدمی ناسازگار است و جز سختی و مرارت، حاصلی ندارد؛ سوراخ کردن کشتی مردمان و کشتن جوانی به ظاهر بیگناه، کاری نیست که کام دل را برآورد و خطراتی به همراه نیاورد. اما صوفیان آنگاه که به شریعت پشت پا میزنند، مشاهده جمال الهی را در نگاه کردن به چهره خوبرویان میجویند و سیر و سلوک عرفانی را در رقص و سماع دنبال میکنند.
منابع:
1-تذکره الاولیاء، صص 599 و 600؛ کشف المحجوب، ص 446؛ اوراد الاحباب، ج 2، ص 399؛ طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری، ص 287؛ ثمرات القدس، ص 98، 188، 653
2-روض الریاحین، صص 554 و 555.
3-المیزان، ج 13، ص 352.
4-احقاق الحق، ج 1ف صص 200 و 202؛ گفتنی است ابن عربی، خضر را پیرو شریعت پیامبری غیر از موسی میداند.(الفتوحات المکیه، تحقیق عثمان یحیی، ج 12، ص 337 و 338)
5-سوره کهف، آیه 74.
افزودن نظر جدید