عبادت برای حصول به یقین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صوفیان برای توجیه شریعت گریزی مشایخ، گاه آیاتی از قرآن را دستاویز خویش می سازند؛ چنان که برخی با اشاره به آیه ای که غایت پرستش را فراهم آمدن یقین می داند،«و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین»[1] بزرگان طریقت را یقین یافتگانی می خوانند که از عبادت بی نیاز گشته اند:
چو عارف با یقین خویش پیوست
رسیده گشت مغز و پوست بشکست[2]
مرحوم علامه حلی در کتاب نهج الحق به نقل از خاطره ای می پردازد که نظیر آن را در جاهای دیگر نیز می توان یافت. این عالم بزرگوار شیعی، گروهی از صوفیان را در حرم مطهر امام حسین علیه السلام زیر نظر می گیرد و یکی از آنان را در برگزاری نماز با دیگران همراه نمی بیند. وقتی از دلیل آن می پرسد، در پاسخ می گویند: «کسی که واصل شد، چه نیازی به نماز دارد؟ آیا رواست که پس از وصال، حجابی میان بنده و خدایش قرار گیرد؟»[3]
بر همین اساس، فرقه ای به نام واصلیه پدید آمده و این نغمه را ساز کرده است که «نماز و روزه و زکات و حج و احکام دیگر از بهر آن نهاده اند تا شخص اول بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق حاصل کند و او را معرفت حق حاصل شود و چون معرفت حاصل شد، واصل بود. ... و چون واصل شد، تکلیف از وی برخاست.»[4] نویسنده کتاب تبصره العوام، صوفیان زمان خود (قرن هفتم) را در شش گروه جای می دهد و واصلیه را یکی از آنها می شمارد. بیشتر اهل تصوف از آن گونه اباحه گری که در این کتاب بدان متهم گشته اند، بیزاری می جویند، اما بسیاری از آنان در کاستن ارزش عبادت تردیدی به خود راه نمی دهند:
«به بایزید گفتند: ما را زهد و عبادت می فرمایی و تو زیادت زهد و عبادت نمی کنی! شیخ نعره ای زد و گفت: زهد و عبادت از من شکافته اند. ... یکی گفت: چرا نماز شب نمی کنی؟ گفت: مرا فراغت نیست. من گرد ملکوت می گردم و هر کجا افتاده ای است، دست او می گیرم؛ یعنی کار در اندرون خود می کنم.»[5]
با این وجود در می یابیم صوفیان با تفسیر به رایی از آیه 99 سوره حجر، که در مورد عبادت کردن تا رسیدن به یقین، کرده اند، مقام یقین را وصول به خداوند جل اسمه می دانند، در حالی که اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری در مورد این مقام ذکر کرده اند به نحوی که علامه طباطبایی رحمه الله علیه در تفسیر گرانسنگ المیزان، اینگونه به تفسیر آیه فوق می پردازند:
«و اما اينكه فرمود: (و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين) اگر مراد از آن، امر به عبادت باشد جمله مزبور به منزله تفسير براى آيه قبلى مى شود، و اگر مقصود، اخذ به عبوديت باشد - همچنانكه ظاهر سياق هم همين است و مخصوصا سياق آيات قبلى آن، كه دستور به صفح و اعراض از مشركين را مى داد كه لازمه اش صبر است - در اين صورت جمله مذكور به قرينه قيد (حتى ياتيك اليقين) دستور سلوك در منهج تسليم و اطاعت و قيام به لوازم عبوديت خواهد بود.
بنا بر اين احتمال، مراد از آمدن يقين، رسيدن اجل مرگ است كه با فرا رسيدنش غيب، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عيان مى شود، مؤيد اين احتمال هم تفريع (فاصفح الصفح الجميل ) بر جمله قبليش، يعنى (و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لا تية) است. زيرا در حقيقت از اين جهت امر به عفو و صبر در برابر گفته هاى آنان فرموده كه براى ايشان روزى است كه در آن روز از ايشان انتقام مى گيرد، و اعمال ناروايشان را كيفر مى دهد و خلاصه معناى آيه اين مى شود كه: تو بر عبوديت خود ادامه بده و همچنان بر اطاعتت و اجتنابت از معصيت صبر كن و نيز همچنان بر آنچه كه ايشان مى گويند تحمل كن تا مرگت فرا رسد و به عالم يقين منتقل شوى، آن وقت مشاهده كنى كه خدا با آنان چه معامله اى مى كند.
و از اينكه فرا رسيدن مرگ را به عبارت (تا يقين برايت بيايد) تعبير كرده نيز اشعار بر اين معنا هست، براى اينكه در اين جمله عنايت بر اين است كه مرگ در دنبال تو و طالب تو است و به زودى به تو مى رسد، پس بايد همچنان پروردگارت را عبادت بكنى تا او به تو برسد و اين يقين همان عالم آخرت است كه عالم يقين عمومى ماوراء حجاب است، نه اينكه مراد از يقين، آن يقينى باشد كه با تفكر و يا رياضت و عبادت به دست مى آيد.
اين را گفتيم تا معلوم شود اينكه بعضى پنداشته اند كه: آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه عبادت تا وقتى لازم است كه يقين نيامده باشد و همين كه انسان يقين پيدا كرد ديگر نماز و روزه واجب نيست، پندار و رأ ى فاسدى است، براى اينكه اگر مقصود از يقين، آن يقين معمولى باشد كه گفتيم از راه تفكر يا عبادت، در نفس پديد مى آيد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در هر حال آن يقين را داشته و آيه شريفه كه خطابش به شخص رسول اكرم است، مى فرمايد عبادت كن تا يقين برايت بيايد، چطور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يقين نداشته با اينكه آيات بسيارى از كتاب خدا او را از موقنين و همواره بر بصيرت و بر بينه اى از پروردگارش، و معصوم و مهتدى به هدايت الهى و امثال اين اوصاف دانسته است.»[6]
منابع:
1-سوره حجر، آیه 99
2- گلشن راز، ص 41
3-نهج الحق، صص 58 و 59؛ همچنین ر.ک: احقاق الحق، ج 1، ص 186. ابن ابی جمهور احسائی نیز با یکی از مدعیان وصال، ملاقات و گفت و گو داشته و سرانجام بحث را با این سخن به پایان رسانده است که وصول آن است که آدمی عمل خود را در میان نبیند، نه اینکه آن را ترک گوید. ر.ک: طرائق الحقایق، ج1، صص 161-163
4-تبصره العوام، ص 131
5-تذکره الاولیاء، ص 198؛ همچنین حلیه الاولیاء، ج 1، صص 35 و 36
6-ترجمه تفسیر المیزان، ج 12، ذیل آیه 99 سوره حجر
افزودن نظر جدید