نقدی بر عرفان صوفیانه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شاید سرمنشاء منش صوفیانه بهانهای بود به نام عرفان، که در کلام متخصصین بحث، شناخت حق و ذوب در حقیقت را عرفان میگویند. البته تعریف عرفان چیزی فراتر از تعاریفی است که بر آن شده، زیرا در هر برههای و دوره ای بنا بر جنبهها و مسائل مختلف، تعریف خاصی از عرفان شده است. برای مثال وقتی از عشق و محبت بحثی بوده است تعریفی که از عرفان ارائه شده با تعریفی که در بحث مذمت جاه و مقام و ثروت اندوزی شده است، متفاوت است. اما میتوان با پیگیری و رصد تعاریف مختلف، نقطهی مشترکی که در همه ی این تعارف صراحتاً یا کنایتاً به آن اشاره شده است را یافت و به عنوان حقیقت عرفان معرفی نمود، تا وقتی از عرفان صحبت به میان میآید، یک واژه و یک حقیقت متبادر به ذهن شود و آن نقطهی مشترک این است که عرفان یعنی عبودیت محض در مقابل فرامین الهی!
وقتی عنوان عبد بر کسی صدق می کند که دارای مالک و صاحب اختیار باشد. این عبودیت یا اعتباری است، همانطور که در صدر اسلام مرسوم بود و بعضی در جنگ ها بخاطر اسارت به بردگی شخصی در میآمدند و این نوع عبودیت موقتی، اعتباری و تغییر پذیر خواهد بود.
چنین است رسم سرای درشت گهی پشت بر زین و گهی زین به پشت[1]
و یا این بندگی حقیقی است که تنها مصداق آن عبودیت ذات اقدس حق و بندگی خداوند یکتاست که خلل ناپذیر و ابدی است. زندگی و مرگ تمامی مخلوقات بسته به اراده ی حق تعالی است که اگر آنی اراده کند، هرآنچه بخواهد روی خواهد داد. إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [2] وقتی چیزی را اراده کند کار او فقط این است که به آن بگوید: باش پس بی درنگ موجود میشود.
بین عبودیت اعتباری و بندگی حقیقی تفاوت است. اگر کسی راه و رسم بندگی الله را دانست و حق آن را به جا آورد، چنان در این مسیر رشد میکند که به مقام عباد صالحین میرسد و مورد سلام و تحیت قرار میگیرد. السلام علينا و علي عباد الله الصالحين[3] وقتی به آیات قرآن رجوع میکنیم می بینیم که انبیاء الهی و مومنین، به عنوان صالحین خطاب شدهاند. «و زكريا و يحيي و عيسي و الياس كل من الصالحين [4] زكريا و يحيي و عيسي و الياس جز صالحان هستند.» و در مورد مؤمنین فرمود: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ [5]و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند آنها را در زمرة صالحان وارد خواهيم كرد».
پس خلاصهی تعاریف مختلف عرفان اشاره به عبودیت الله است که نتیجهی آن عبودیت حقیقی و رسیدن به مقام صالحین است. اگر شخصی در راه بندگی خداوند به مقام صالحین رسید، عارف حقیقی است و الا باید بداند که مسیری را که در این بین طی کرده است کژ راهه بوده و هرگز به حقیقت عرفان و عرفان حقیقی نرسیده است.
در بین مدعیان عرفان، صوفیان از همه بیشتر راه را گم کرده و مسیر باطل پیمودهاند. اول شرط عرفان و عارف شدن، شناخت حق و عبودیت محض بود که ایشان با بدعتهای بی شمار در دین، جعل اذکار و مداومت بر باطل و ترک شریعت و حذف رکن و عمود دین که خیمهی ایمانشان را فرو ریخته است، در توهم عرفانی به سر می برند که زاییدهی دهن کجی های این قوم به فرامین الهی بوده و عرفانی شیطانی است.
از رییس مذهب، امام صادق علیه السلام سوال شد که؛ چه چیزی انسان و بنده را از ایمان خارج میکند؟ حضرت جواب دادند که؛ آنکه به عقیدهای بر خلاف حق قائل شود و بر آن بماند.[6] با این اوضاع، چگونه صوفیان خود را در دایرهی عرفان پنداشتهاند با اینکه پروندهی ایشان پر از لجاجت ها و عنادها بر علیه شریعت محمدی صلی الله علیه وآله است؟ شکی نیست که مرام و مسلک ایشان باطل بوده و متصوفه حق بندگی الهی که شرط عرفان است را به جا نیاوردهاند.
پی نوشت:
1- فردوسی
2- سوره ی یس آیه 82
3- سلام دوم در تشهد نماز
4- سوره ی انعام آیه 85
5- سوره ی عنکبوت آیه 9
6- عین الحیات مرحوم مجلسی ص 226
افزودن نظر جدید