تصوف
صوفیه گنابادی به بهانه درگذشت فرزند قطب فرقهشان، بصورت تشکیلاتی به سوی تهران روانه شدند تا با بهانه شرکت در مراسم ایشان، اعلام موجودیت کنند.
با نگاهی به منابع تصوف و صوفیگری مشاهده میشود که نسخههای عرفانی سران تصوف، غیر از فرهنگ اسلامی و سیرهی اهل بیت علیهم السلام است. سفارشات ایشان در بحث پوشش به گونهای است که مریدانشان را در جامعه انگشتنما و تابلو میکند.
یکی از مباحث مهم کلامی در اسلام بحث جبر و اختیار است که زمانی معرکهی آرا در بین متکلمین بوده و فِرق مختلف نیز هر کدام با توجه به مبانی و استدلالهای خود تابع جبر، اختیار یا امری بین این دو بودهاند.
با اندک آشنایی با متون قدیم صوفیه همچون طبقات سلمی، طبقات خواجه، کشف المحجوب، اوراد الاحباب، اللمع و قشیری و ... میتوان به ژرفای این اختلاف پی برد و نتیجه گرفت که داعیان تصوف در عصر ما بویی از عقاید صوفیانه در سیر و سلوک نبردهاند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به نقل از پایگاه 598، شنیده شده است برخی از سران دراویش به دنبال جذب نیروی بیشتر و کشاندن جوانان به مجالس خود اقدام به توزیع قرص های روانگردان در این مجالس میکنند.
وقتی از فرقهی تصوف نام برده میشود، آشنایان با این مسلک و مطلعین راجع به عقاید، افکار و منش ایشان میدانند که باید بین تصوف کهن و قدیمی و روشهای صوفیانهی فعلی و متأخر، حد و مرزی قائل شد....با این وجود، کنکاش در کتب معتبر صوفیه و شرح حال قدما و بزرگان تصوف نشان میدهد که تفاوت آشکاری بین راه و روش صوفیانهی قدیم و تصوف جدید و معاصر است.
با نگاهی عمیق در مییابیم که لفظ قطب در واژگان تصوف، همان جنبهی معنوی امام است که صوفیان در زمان ما برای توجیه این عقیده و کمرنگ کردن این دوگانگی، قطب را نائب امام معرفی میکنند که البته همین اعتقاد هم از نظر عقاید شیعی، بیپایه و اساس است.
ایشان در راه دیگر، روابط افراد را به شدت کنترل میکنند و هر روزنهای که باعث شود فرد جذب شده به آغوش جامعه باز گردد را مسدود میکنند و سعی دارند با تنوع در کارها، فکر خروج و پرواز را برای همیشه از ذهن فرد پاک کنند.
پس همهی موحدین و یکتاپرستان موجودی به نام شیطان را دشمن درجهی یک خدا و خلق او میدانستند و همیشه و همهجا با راهنماییهای سفیران الهی از او بر حذر بودند. در واقع بحث شیطان و برنامهی او برای گمراهی انسان، از موارد مورد اتفاق در بین ادیان است که یهود و کلیم، مسیحی و ترسا و از همه بیشتر و بهتر مسلمین به کینه و عداوت شیطان بر بشریت واقفند.
میبینیم که مخاطب آیه، اهل کتابی هستند که بر دین خود استوار بوده و پس از یافتن حق به اسلام روی آوردند و باز ثابت قدم ماندهاند. با این وجود متصوفه سعی دارند خود را مصداق (اولئک) بنامند و اجر مرتین را برای زهد و فقر خویش اثبات کنند.
در احوالات اقطاب و بزرگان تصوف که مذهب عامه داشتهاند، کراراً دیده میشود که وصیتی در مورد جانشینی داشته و شخصی را معرفی کردهاند. آیا این پارادوکسی بین اعتقاد و اعمال ایشان در مسئلهی بعد از رهبر و جانشینی نیست؟!
ابوالمفاخر یحیی باخرزی مینویسد: کسی را که جوان باشد، یا دست و پای درست باشد و او به قوت باشد، او را گدایی حرام باشد و سوال از خلق حلال نباشد.
ابوالمفاخر یحیی باخرزی، از بزرگان و صاحبنامان مسلک تصوف و از مؤلفین ایشان است که اورادالأحباب و فصوص الآداب در منش صوفیانه و آداب، عقاید و احکام ایشان، تألیف اوست. وی در باب عقاید صوفیه مینویسد: خلافت مر قرشی را ثابت است وامامت او را روا باشد و بس. روا نباشد که با حاکمان عهد خروج کنی اگر چه ظالم باشند!
بدعت سماع در تصوف بنابر نقل خودشان که در کتابهایشان آوردهاند، از ایشان تلفات بسیاری گرفته و این مَثَل را برای انسان تداعی میکند که: ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد!