پارادوکس اعتقادی بین صوفیان متجدد و اسلاف ایشان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صوفیان در زمان ما و در کشور ما اصرار عجیبی دارند که اسلاف، گذشتگان و اقطاب خود را مرید آل الله و اهل بیت علیهم السلام معرفی دانسته و ایشان را شیعه و جعفری معرفی کنند و این ادعا همانند این مطلب است که در شبی ظلمانی وقتی ماه نو متولد نشده، در دشتی وسیع مردم را جمع کنند تا خورشید را به ایشان نشان بدهند! ادعای این قوم تا این اندازه بدور از عقل است و اگر کسی کمترین اشرافی بر مباحث و کتب دست اول و منابع معتبر ایشان داشته باشد، بطلان حرف ایشان را تصدیق میکند.
شواهد و مدارک بسیاری بر این مطلب است که قاطبهی اقطاب متصوفه اهل مذهب عامه بودهاند و در تألیفات ایشان، ارادتشان به خلفا و جمیع اصحاب پیامبر موج میزند. این ارادت از سر جهل است که پایه و اساس آن را نیز روایاتی مجعول قرار داده و به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت دادهاند. مثل این جعل، که فرمود: مَثَلُ أصحَابي كَالنُّجُوم بِأيّهم اقتَدَيتُم اهتَدَيتُم[1] اصحاب من مانند ستارگان هستند از هر کدام پیروی کنید و الگوی خود قرار دهید هدایت شدهاید. بسیاری از علمای اهل سنت نیز صحت آن را زیر سوال بردهاند.
جعل از سراپای اینگونه روایات میبارد، آیا همهی ستارگان راهنما هستند؟ نه تنها علم نجوم این مطلب را تأیید نمیکند، بلکه صحرا نوردان و کشتیرانان نیز میدانند که نباید به درخشش هر ستارهای در یافتن مسیرشان اعتماد کنند. گذشته از این، عملکرد صحابه پس از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه وآله و اقدامات ایشان دربارهی نوامیس پیامبر در مدینه و کربلا و حتی رفتار خود ایشان با یکدیگر که گاهی به هتک و قتل هم رسیده، نشان میدهد این روایت ساختهی شجرهی ملعونه برای توجیه اعمال قبیح برخی صحابه است!
نمونهای دیگر که مذهب عامه را برای اقطاب صوفی اثبات کند را باید در باب عقاید ایشان جستجو کرد. ابوالمفاخر یحیی باخرزی، از بزرگان و صاحبنامان مسلک تصوف و از مؤلفین ایشان است که اورادالأحباب و فصوص الآداب در منش صوفیانه و آداب، عقاید و احکام ایشان، تألیف اوست. وی در باب عقاید صوفیه مینویسد: خلافت مر قرشی را ثابت است و امامت او را روا باشد و بس. روا نباشد که با حاکمان عهد خروج کنی اگر چه ظالم باشند![2]
این تفکر بر خلاف آموزههای دین مبین اسلام است و با نگاهی به فروعات دین مانند امربه معروف و نهی از منکرو همچنین سیره و روش معصومین و خاندان مطهر نبوی علیهم السلام، این مطلب ثابت میشود که باید در برابر ظالم قیام کرد و اسلام حکومت ظلم را بر مسلمین نپسندیده است.
اما بازمشاهده میکنیم که این عقده در راستای توجیه اقدامات برخی صحابه پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله بر علیه عترت رسول اکرم است که گرچه ظالمانه بوده، اما به اعتقاد صوفیان نباید در برابر حکومتی که تشکیل دادهاند، اعتراض یا مخالفتی صورت پذیرد و همچنین این رویه در عصر هر کدام از امامان شیعه ادامه دارد که ظالمان، حاکمان وقتند و قیام به حق بر ضد ایشان روا نیست!
باخرزی در ادامه با زیر پا گذاشتن اصل تبری در اسلام، به محبت همهی صحابه توصیه میکند و مینویسد: و جملهی صحابهی رسول الله را دوست دار و عدل دان و... البته هیچ صحابی را طعن و جرح نشاید کردن و یکی را بر دیگری تفضیل نشاید نهادن مگر فضیلتی که خدای تعالی در قرآن او را گفته باشد یا در حدیث آمده باشد و عشرهی مبشره افضلاند.[3]
آیا صِرف همصحبتی با پیامبراسلام صلی الله علیه وآله این مقاماتی، که از اعتقادات عامه است را برای صحابهی پیامبر ایجاد کردهاست؟ اگر جواب مثبت است، پس چرا ابوجهل و ابولهب صاحب این درجات نیستند و حتی در وصفشان آیات عذاب[4] نازل گردیدهاست؟ آیا ایشان همصحبت رسول خدا نبودهاند؟! و اگر پاسخ منفی است، پس دلیل این اجر و قرب بیمورد نسبت به خلافکاران و جنایات کاران از صحابه چیست؟ جنایات خالد بن ولید در قبیلهی مالک بن نویره و زنای محصنهی او با همسر وی و صدها مورد دیگر از چه کسانی سر زد؟ آیا خالد صحابی نبود؟! آیا محبت و دوستی او لازم است یا دشمنی با او؟ آیا طعن بر کسی که مرتکب معصیت علنی خداوند شده و حّدی بر او جاری نگشته تا پاک شود، جایز نیست؟ چگونه فضیلت برخی اصحاب را بر بعضی دیگر منکر میشوید، آیا سلمان، عمار، ابوذر، مقداد و سایر پاکان از صحابه بر شخصی زناکار برتری ندارند؟! فأین تذهبون؟!
منابع:
1- أعلام الموقعين، ج 2، ص 223/ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 413
2- اورادالأحباب و فصوص الآداب، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم ص 6
3- همان
4- تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ۱ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَاكَسَبَ ۲ سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ۳ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ۴ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ۵
افزودن نظر جدید