معجزه پیشوایان بهائی
بهائیان مینویسند که در ماجرای سفر علیمحمد باب به مکه، دزد به خورجین شترش زد و آیات الهیاش را با خود برد. پیامبرنمای بهائی هم بخشی از شِبه وحی یا چکنویسهای خود را به آب ریخت و محو شد. اما وقتی کلامی الهی نباشد و بر قلب مدعی پیامبری هم نازل نشده باشد، با دزدیدن خورجین شتر، ریختن به آب و گذر زمان هم از بین خواهد رفت.
از آنجا که دین سازان بهائی از ارتباط با خارق العاده محروم بودند، اساساً هرگونه وجود و تأثیر متافیزیک و فرا مادی را منکر شدند؛ اما جالب است بدانیم که بر خلاف این رویکرد و همچنین بر خلاف شعار تطبیق دین با علم و عقل در این فرقه، عبدالبهاء، اسم اعظم بهائی، تصویر خود و مناجاتهایش را، دارای اثر فرا مادی دانسته است!
لوح احمد که پیامبرنمای بهائی آن را شاهکار آثار خود برشمرده و برای هر بار خواندنش ثواب صد شهید معین کرده، نمونه بارزی از غلط گویی های پیشوایان بهائی است. غلط هایی که به اسم آیات الهی و تنها معجزه خود، به خورد پیروانشان داده اند!
پیامبرنمای بهائی با استناد به جبر خدای تعالی، ناتوانی خود بر ارائه معجزه را به تغییر خواست خداوند تعبیر می کند؛ اما چگونه پیامبرنمای بهائیت میتواند ادعای ارتباط خارق العاده داشته باشد و از انجام آن ناتوان باشد؛ چگونه میتواند دلیل معجزه را برای خود رد کند و در جایی دیگر ادعای اعجاز آیاتش را داشته باشد؟!
پیامبرخوانده بهائی با انکار معجزات پیامبران الهی مدعی شد که شبه آیاتش به تنهایی می تواند دلیل حقانیت او قرار گیرند! اما اگر چنین بود پس چرا خدای تعالی از آیات و معجزات، به عنوان دو دلیل توأمان یاد کرده است؟! از طرفی، حتی اگر آیات به تنهایی دلیل حقانیت مدعیان پیامبری باشد، آیا سیاه مشق ها و متون اصلاح شده بهاء، از چنین قابلیتی برخوردارند؟!
علیمحمد شیرازی کتاب خود را که قرار بود در حدود 15 الی 20 قرن میزان بماند؛ در ابتدا وعده داد که آن را در 19 واحد که هر واحد 19 باب داشته باشد و کلاً مشتمل بر 361 باب شود، بنگارد؛ اما بر خلاف وعدهی خود این کتاب را ناقص گذارد. اما به راستی چگونه پیامبری که معجزهی خود را تندنویسی میداند، از تکمیل کتاب آسمانی خود باز میماند؟!
مبلّغان فرقهی بهائیت، در راستای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود از انجام معجزه، پس از انکار حجیت اعجاز بیانی قرآن، به دلیل غیرقابل درک بودن آن برای همگان، پذیرش این نوع اعجاز را تقلیدی باطل دانستند. اما این نوع رجوع جاهل به عالم، در موضوعات است نه در اصول اعتقادی که به گفتهی گلپایگانی، مورد اشکال قرار گیرد.
مبلّغان بهائی پس از پذیرش اعجاز بیانی قرآن، مدعی شدند که این اعجاز مختص ادیبان بوده، حال آنکه خدای تعالی برهان خود را فراگیر معرفی نموده است. اما در پاسخ به این ادعا باید گفت که باور مردم نسبت به معجزهای خاص در سایهی تأیید اهل فن، ضرری به حجیت آن وارد نخواهد کرد. بعلاوه آنکه اعجاز قرآن تنها منحصر به اعجاز بیانی آن نیست.
مبلّغان بهائی در راستای انکار معجزات پیامبران برای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود، به انکار معجزهی بیانی قرآن کریم پرداخته و این نوع اعجاز را ساخته و پرداختهی مسلمانان قرون وسطی معرفی میکنند. این در حالیست که حتی بر فرض پذیرش ادعای بهائیان، استخراج دیر هنگام یک علم، دلیلی بر عدم وجود اصل آن علم نیست.
نویسندگان بهائی برای توجیه عجز پیشوایان خود از ارائهی معجزه، به انکار معجزات پیامبر اسلام روی آوردهاند. این در حالیست که در کنار ذکر 1000 معجزه برای ایشان؛ خداوند متعال، معجزات پیامبران الهی را مقدم بر کتاب آسمانی ایشان دانسته است. چرا که در ابتدا میبایست مردم راستگویی پیامبر را باور کنند، سپس به سفارشات کتاب او گردن نهند.
بهائیان مدعیاند همانگونه که مسیحیان با مطالعهی قرآن باید به اسلام ایمان آورند، مسلمانان هم با خواندن نوشتههای حسینعلی نوری، میبایست بهائی گردند. اما حتی با نادیده گرفتن سایر معجزات پیامبر اسلام؛ قبل از انتساب نوشتههایی به خدای سبحان، باید وحیانی بودن آن ثابت شده و این، کار عقل است که با تأمل و تحقیق، حقیقت را دریابد.
نویسندگان بهائی با استناد به آیهی از قرآن کریم مدعی شدند که صِرف آوردن کتاب آسمانی، نشان بر حقانیت آورندهی آن است. این در حالیست که از یکسو آیات قبل از آیهی مورد استناد بهائیت، سخن از اُمّی بودن پیامبر، به عنوان دلیلی بر معجزه بودن قرآن به میان آمده و از سویی دیگر، صِرف ادعای آسمانی بودن کتاب، نمیتواند دلیل مشروعیت کسی شود.
علیمحمد شیرازی کسی که خود را ناسخ اسلام میدانست، نوشتهجاتش را به عنوان تنها معجزه و دلیل حقانیتش معرفی مینمود و استدلال به غیر آن را جایز نمیدانست. اما به راستی چگونه میتوان آثار و نوشتهجات علیمحمد شیرازی را به عنوان تنها معجزهی او پذیرفت در حالی که تنها معجزهاش، سرشار از مطالبی متناقض، ضدعقلانی و سخیف است.
یکی از مبلّغین فرقهی بهائی، معجزهی توان زنده کردن مرده را به پیامبرخواندهی بهائیت نسبت داد. این در حالیست که: 1. پیشوایان بهائی معجزه را مخالف با عقل معرفی کردهاند 2. آنان تنها معجزهی مظاهر الهی را کلمات صادره از ایشان میدانند 3. به راستی اگر آنان توان ارائهی معجزه داشتند، چرا برای اثبات حقانیت خود از آن استفاده نکردهاند؟!