تناقضات بهائیت

پیشوایان بهائیت، یکی از تعالیم ابداعی خود را لزوم تعدیل معیشت معرفی نمودند. این در حالیست که دین مبین اسلام بسیار پیش از بهائیت، این موضوع را متذکر شده و راهکارهایی نیز برای تحقق آن ارائه داده است. از طرفی بهائیت، با تجویز رباخواری و اعلان جنگ با خدای تعالی، گام مهمی در جهت خلاف تحقق این هدف برداشته است!

در تبلیغات بهائیت، مساوات و برابری میان بشر، از آموزههای پیشوایان این فرقه معرفی میشود. این در حالیست که پیشوایان بهائی بر خلاف این شعار، تساوی انسانها را از جهات مادی و معنوی محال دانستهاند. با این حال، چه توجیهی برای این تناقض گوییهای پیشوایان بهائی، غیر از تمسک به دروغ و عوامفریبی برای پیشبرد تبلیغاتشان وجود دارد؟!

پیشوایان بهائیت آموزهی ترک تعصبات را یکی از تعالیم بدیع خود برمیشمارند. اما جالب است بدانیم بر خلاف این آموزهی خود، متعصبانه از مسلک خشونتطلب علیمحمد شیرازی دفاع میکنند و در عین حال مسلک خود را صلحطلب میدانند. اما به راستی چگونه میتوان صلحطلب بود و متعصبانه از احکام خشونتطلبی دیگران دفاع کرد؟!

بهائیت یکی از آموزههای خود را لزوم تعدیل معیشت در جامعه برمیشمارد. این در حالیست که علیمحمد شیرازی در حکمی مخالف این شعار، حکم به مصادرهی تمام اموال مخالفین خود داده است. اما انتساب آموزهی تعدیل معیشت به پیامبرخواندهی بهائی، با اینکه او ادعای نسخ بیان را از جانب خود رد کرده و خویش را شیفتهی آن دانسته، چگونه قابل جمع است؟!

پیشوایان بهائی ترک تعصب را یکی از اساسیترین پایههای آیین خود برشمرده و مدعی نابودی تعصبات هستند. این در حالیست که بر خلاف این ادعا، عبدالبهاء، کودکان بهائی را بخاطر ابتلا به مرگ مجسم، از تحصیل در مدارس غیر نهی کرده است. با این حال چگونه میتوان شعار زدودن تعصبات سر داد و از همنشینی کودکان خود با دیگران منع کرد؟!

مبلّغ بهائی مدعی شد که پیشوایانش با ردّ قاطع نژادپرستی، به برابری و تساوی انسانها در جمیع جهات تأکید کردهاند. این ادعا در حالیست که پیشوایان بهائیت از یکسو برخی اقوام و نژادها را پست دانسته و از سویی دیگر ملّت و مردم خود را (بخاطر جذب و فریب و یا از روی تعصب نژادی) برتر از سایر اقوام و لایق ستایش دانستهاند!

مبلّغان بهائی یکی از تعالیم پیشوایان خود را برابری و برادری کامل میان انسانها معرفی میکنند. این در حالیست که بر خلاف این ادعا، پیامبرخواندهی بهائی از یکسو غیربهائیان را سنگریزه و پست دانسته و از سویی دیگر در حکمی، غیربهائیان را محروم از ارث بهائیان نموده است. با این حال آیا ادعای تساوی، چیزی جز شعار فریبنده در این فرقه است؟!

مبلّغ بهائی، منطق پیشوایان بهائیت را نهی از غرور و خودپسندی دانست؛ تا جایی که پیشوایان بهائی حتی از خیال برتر دانستن پیروانشان نسبت به مخالفین، نهی کردهاند. اما بر خلاف این ادعا، پیامبرخواندهی بهائی، غیربهائیان را حرام زاده معرفی کرده است. با این حال، چگونه میتوان مخالفین را برتر دانست و از حرام زاده بودن ایشان سخن به میان آورد؟!

مبلّغ بهائی با استدلال به گفتهی عبدالبهاء، عامل مذموم برشمردن هرگونه تعصب در بهائیت را دوری از حقیقت دانست. این در حالیست که اگر تعصب ناپسند است، پس چرا پیامبرخواندهی بهائی، منطق مخالفینش را سَمّ مهلک دانسته و از همنشینی پیروانش با مخالفین، به شدّت نهی کرده است؟! آری؛ اینست فاصلهی گفتار تا عمل در فرقهی بهائیت!

مبلّغ بهائی یکی از دلایل حقانیت پیشوای خود را علم الهی و ادعای احاطه بر کتب را توسط او برشمرد. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائی در کنار ادعای احاطه بر تمامی علوم، علم را مایهی گرفتاری و زندانی شدن خود برشمرده و علوم مختلف (نظیر علم بیان، علم معانی، ایجاز، صرف و نحو) را موجب سلب راحتی و آسایش از خود برشمرده است.

مبلّغان بهائی، جایگاه ویژهی علم نزد پیشوایان خود را دلیل بر مدرن بودن آیینشان برمیشمارند. این در حالیست که از یکسو پیشوای بابیت، دستور به محو تمامی کتابها (غیر از کتابهای خودش) داده و از سویی دیگر پیشوای بهائیت، علم را باعث گرفتاری و زندانی شدن خود دانسته و پیروانش را به جاهل شدن برای پذیرش آثارش فراخوانده است.

پیامبرخواندهی بهائی در کتاب اقدس خود، تراشیدن موی سر و همچنین بلند گذاشتن آن بیش از حد گوشها را از جانب خدای تعالی ممنوع کرده بود. این در حالیست که تصاویر به جا مانده از ایشان، حاکی از داشتن موهایی است که خیلی بیشتر از حد گوشهایشان بلند بوده و حکایتگر احکام ساختگی است که حتی خودشان هم به آنها عمل نمیکردند!

مبلّغ بهائی با استناد به کتاب اقدس پیامبرخواندهی خود، بوسیدن دست دیگران را حرامی الهی برشمرد. این در حالیست که تصاویر و اسناد موجود گویای آن است که دومین پیشوای بهائیت عبدالبهاء، نه تنها با این حرام مقابله نمیکرد، بلکه اجازه به بوسیدن دستش میداد. از طرفی بوسیدن دست ظالمین و متجاوزین را نیز لازم برشمرد!

مبلّغ بهائی یکی از دلایل حقانیت پیامبرخواندهی بهائیت را اُمّیت وی دانست. اما پس از آنکه ادعای اُمّیت او در کودکی رد شد، متداول نبودن دروس او را دلیل بر اُمّیتش گرفت. این در حالیست که جناب بهاء در بزرگسالی هم درسخوانده بوده و هر زمان که نیاز به فهم مطلب علمی داشته، به کتابها مراجعه مینموده و ادعای احاطه بر کتبش، پوچ است!