خدای مقصود میرزا بهاء

  • 1392/01/10 - 02:44
حسینعلی نوری در کتاب ها و نوشته های خود بسیار علی محمد باب را ستوده و این امر بسیار طبیعی است، زیرا علی محمد باب شخصی بود که زمینه ی خدا بودن حسینعلی نوری را فراهم ساخت و عده ای ساده لوح او را پرستیده و گمراه گشتند.
noori

جناب بهاء خدای مقصود و مطلوب خویش را معین نموده و اشکال گذشته را در هشتاد سال پیش از اینکه ما متوجه به اشکال باشیم حل کرده است.
جناب بهاء در موارد زیادی به عنوان رب و اله و مقصود و محبوب و امثال آنها به سید باب خطاب نموده است.
و مسلم است که، بهاء هر چه از سید باب تجلیل و تعظیم کند باز نتوانسته است آنطوری که باید حق خدمت و استاد بودن او را تادیه نموده و در مقابل احسان نیکوئی های او تشکر و سپاسگزاری کند.
آری سر رشته را سید بدست بهاء سپرده است، و گله و اغنام الهی را سید تحویل بهاء داده است و خصوصیات آئین سازی را سید به بهاء آموخته است و سد بزرگ حقیقت و اسلام را سید از میان برداشته است، و راه های بافندگی و حیله و تزویر و خطا را سید فتح نموده است.
اینست که بهاء در کتاب بدیع از صفحه 232 تا چهار صفحه دیگر زبان به ثنای سید گشوده و می گوید: در این مقام از جبروت ابهی این کلمات ابدع احلی فی المناجات مع الله العلی الاعلی نازل- علیک یا بهاء الله محبوب البهاء.....
233- و انهم یا الهی نبذوا احکامک عن ورائهم و نسوا ما نصحتهم به فی الواحک.....
234- و بکت ببکائی عیون الذین کرمتهم من بریتک و اصطفیتهم من بین خلقک و جعلتهم مهابط وحیک و مخازن علمک و مظاهر امرک و مطالع قدرتک و مکامن الهامک.... یا من بیدک جبروت الایات و کل ذلک ورد علی بعد الذی دعوتهم الی شطر مواهبک و الطافک و عرفتهم مناهج امرک و رضائک و امرتهم بالخضوع لدی باب رحمانیتک و الورود علی فناء عز فردانیتک.....
235- فوضت امری الیک و توکلت علیک و انت حسبی و معینی و ناصری و بک اکتفیت عن الخلایق اجمعین و الحمد لک اذانک انت معبودی و معبود من فی العالمین- و ایکاش مهلت می دادند که جمال رب العالمین به ثناء الله و ذکره مشغول شود.
آری میرزا بهاء حق دارد که در مقابل سید باب خضوع و عبودیت و خشوع و بندگی کرده و او را خدای خود بداند زیرا اگر او با کلمات سراپا خرافات و بی معنی و مهمل خود اذهان مردم را مشوش و آلوده نمی کرد، اگر او مردم را پس از دوازده قرن (از تشعشع توحید و یکتاپرستی و شهوت رانی و خرافات و جهل و نادانی دعوت نمی نمود، چگونه میرزا بهاء زمینه را برای الوهیت و ربوبیت خود هموار کرده و یک مشت مردم خرافی پرست و جاهل و احمق و شهوت پرست را بدور خود می توانست جمع بنماید.
آری سید باب از هر جهت زمینه ی خدا سازی و دعوی نبوت دروغی و خرافات پرستی و شهوت رانی و جهالت را در میان مردم رواج داده و میرزا بهاء با نهایت مهارت و زیرکی توانست از این آب گل آلوده ماهی بگیرد و در محیط تاریک جهل و بی دینی گوسفندان را بدوشد.
سید باب حقوق زیادی بگردن بهاء دارد، و اگر سید راه منحرف مسلک جدید را باز نمی کرد، بطور مسلم ابواب استفاده ی سوء برای بهاء مفتوح نمی شد، چنانکه اگر سید رشتی مردم را به مهملات و خرافات و سخنان پوچ خود (از قبیل شمردن اسامی محله ها و کوچه ها و موکلین شهر جابلقا و جابرسا در شرح قصیده و هزاران امثال آن) سر در گم و خرافی پرست نمی کرد، و یک قسمت عقائد سست و باطل را (از قبیل اعتقاد به رکن رابع) در میان پیروان عوام خود ترویج نمی نمود، راهی برای استفاده سید باب گشوده نمی شد.

و باز میرزا بهاء در مقابل معترض ازلی در کتاب بدیع (ص43س12) می گوید: از این کلمه معلوم می شود که شما رب اعلی نمی دانید و یا تقیه نموده اید مثل مرشدین شما که در بعضی مواضع انکار می نمایند (مقصود صبح ازل برادر بهاء است) و به اطراف پشته پشته کتب مجعوله در اثبات حقیقت خود می فرستند شما و کل من فی السموات و الارض جمیعا بدانید بانا کنا موقنا معترفا مذعتا باعلی الصوت بانه  رب الاعلی و سدرة المنتهی و شجرة القصوی و ملکوت العلی و جبروت العما و لاهوت البقا و روح البها و سر الاعظم و کلمة الاتم و مظهر القدم و هیکل الاکرم و رمز المنمنم و رب الامم و البحر الملتطم و کلمة العلیا و ذرة الاولی و صحیفة المکنون و کتاب المخزون جمال الاحدیة و مظهر الهویة و مطلع الصمدیه لولاه ما ظهر الوجود و ما عرف المقصود و ما برز جمال المعبود.... الخ.
جناب بهاء (خدای بهائیان) در این جملات مقام مبشر خود باب را معرفی می کند که او بلند ترین خدا و لاهوت بقاء و خدای امت ها و جمال احدیت و مظهر هویت است، و اگر جناب باب نبود، وجود و مقصود ظاهر نمی شد و جمال معبود آشکارا نمی گشت.
علامه حسین مصطفوی تهرانی در کتاب خود می نویسد: بنده که نصف کلمات جناب بهاء را اصلا نتوانستم ترجمه کنم و نصف باقی را ترجمه کردم ولی متاسفانه معانی آنها را نفهمیدم، آری فهمیدن کلمات خدا (آن هم خدای قرن اتم) بسیار مشکل است، آری جناب بهاء این کتاب را در ایام جوانی الوهیت که هنوز پخته نشده و درسش را حفظ نکرده بود، نوشته است، و از این نظر است که در این چند سطر بالا بیست غلط ادبی موجود است. (1)
 مگر اینکه شما بگوئید: دراین ظهور ( طوریکه باب هم می گفت) قیود و حدود الفاظ برداشته شده، و تقید به قواعد علوم ادبی (صرف و نحو) لازم نیست.
بهاء در کتاب اقتدارات (ص196س4) در پاسخ اعتراض حاجی کریمخان می گوید: انها نزلت علی لسان القوم لا علی قواعدک المجعولة یا ایها المعرض المریب- کلمات من روی لسان قوم نازل شده است نه روی قواعد مجعوله.
ولی در این صورت پاسخ می گوئیم که: معلوم می شود علوم و معارفی که از مقام بالا به جناب بهاء اشراق و الهام می شود، همه مانند همین الفاظ و جملات غلط و بر خلاف حقیقت و صواب است، زیرا جناب بهاء طبق اظهارات خود درسی نخوانده و هر چه می گوید یا می داند به طریق وحی و الهام است. ودر این صورت، چطور می شود که در بسیاری از موارد، قواعد ادبی مراعات شده و در برخی از آیات نازله مراعات نمی شود؟ آیا اختلاف سبک و طرز سخن دلیل اختلاف و تعدد الهام کنند نیست؟ و آیا در صورت به هم خوردن قوانین و قواعد لفظی می توانیم به مراد و مقصود گوینده آگاه بشویم و ما روی کدام قاعده و سبکی می توانیم اطمینان پیدا کنیم که فاعل، فعل یا مفعول یا صفت یا مضاف یا حال کدام یکی است؟ شاید مقصود گوینده از کلمه ماضی مضارع و از لفظ مضارع ماضی باشد؟ پس در این صورت تکلیف و امری برای مردم قطعی و منجز نخواهد شد.
 و گذشته از این قواعد، از همان لسان قوم (لسانی که صحیح و فصیح و بی غلط است) گرفته شده است و میزان تطابق با لسان قوم همان قواعد متخذه است که جناب بهاء آنها را مجعوله تصور نموده است.
 آری اینها نمونه ای بود از مقام خداشناسی و توحید و معرفت پیشوایان بهائیت و بیش از این مقتضی بر سیاه کردن کاغذهای سفید نیست.

1-    محاکمه و بررسی باب و بهاء صفحه ی 82 و 83

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.