فضیلتتراشی برای ابوبکر توسط مولوی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ منابع شیعه و اهلسنت، مملو از فضائل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است؛ به این خاطر کسانی که دلبستگی به اهلسنت و خلفا و سران آنها دارند؛ روایات و آیاتی که درباره فضائل معصومین علیهمالسلام نقل شده را برای سران و بزرگان اهلسنت بدلسازی کردهاند؛ این بدلسازی یا به این صورت بوده که همان فضیلت را جعل کردهاند یا فضیلتی شبیه به آن را برای بزرگان خویش ساختهاند.
مولوی که در شیرینسخنی، مشهور اصحاب ادب بوده، در دیوان شمس ابیاتی را در ستایش ابوبکر (خلیفه اول مکتب خلفا) سروده و در ضمن آن ابیات، ابوبکر را همچون جان رسولخدا صلیاللهعلیهوآله دانسته است:
«چو احمدست و ابوبكر يار غار دل و عشق دو نام بود و يكى جان دو يار غار چه باشد»[2]
مولوی در جای دیگر می سراید:
«در وحدت مشتاقى ما جمله يكى باشيم اما چو بگفت آييم يارى من و يارى تو
چون احمد و بو بكريم در كنج يكى غارى زيرا كه دوى باشد غارى من و غارى تو»[2]
مولوی در این ابیات، ابوبکر (خلیفه اول مکتب خلفا) را جان رسولخدا صلیاللهعلیهوآله دانسته، در صورتی که این فضلیت طبق آیه مباهله، مختص به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میباشد.
خداوند متعال در آیه مباهله میفرماید: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»؛[3] «هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» در این آیه «انفسنا» به معنای جان بوده و شایان ذکر است که تطبیق «انفس» بر امیرالمؤمنین علیهالسلام از سده اوّل هجری سابقه دارد. برای نمونه، عامر شعبی (م ۱۰۳ق) از فقها و دانشمندان کوفی در سده اول، مراد از «انفسنا» را علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میداند.[4]
همچنین فخررازی مفسر بزرگ اهلسنت، پس از بیان داستان مباهله، در ذیل آیه مباهله مینویسد: «و اعلم أن هذه الروایة کالمتفق علی صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث»؛ [5] « و بدان جمیع اهل التفسیر و الحدیث، بر صحت این روایت (نزول آیه در مورد پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) اتفاق نظر دارند». پس طبق کلام فخر رازی، ثابت میشود فقط امیرالمؤمنین علیهالسلام مصداق این آیه بوده و به عنوان جان رسولخدا صلیاللهعلیهوآله محسوب میشود.
تمام شیعیان مصداق این آیات را امیرالمؤمنین علیهالسلام میدانند، پس این مسئله میتواند به عنوان شاخصی باشد که با توجه به آن درباره مذهب افراد قضاوت کرد، به این خاطر ابیات ذکر شده از «مولوی»، میتواند قرینهای بر گرایشات او به مکتب خلفا باشد[6]. نکته دیگر این است که مولوی و طرفداران این شاعر پرآوازه باید بیان کنند که به چه دلیل معتبری، مقابل این روایات متواتر بین شیعه و اهلسنت ایستاده و فضیلتی که مختص به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بوده را به ابوبکر نسبت داده است.
اگر دلیل جلالالدین محمد بلخی و طرفدارانش، آیه مباهله باشد، باید در پاسخ آنها بیان داشت که عایشه دختر ابوبکر، همسر پیامبر اسلام صراحتاً میگوید: «... ما انزل الله فینا شیئأ من القرآن الاّ انّ الله انزل عذری»؛ [6] «هیچ آیهای از قرآن دربارهی خاندان ما نازل نشد، مگر آیهای (آیه افک) که پاکدامنی مرا بیان داشته است». پس در هر صورتی، این فضیلتتراشی که مولوی برای ابوبکر انجام داده، هیچگونه پشتوانه معتبری نداشته و یکی از قرائنی است که نشانگر گرایشات او به مکتب خلفا میباشد.
پینوشت:
[1]. مولانا جلالالدین محمد بلخی (مولوی)، دیوان کبیر شمس، ۱ جلد، طلایه، تهران، چاپ: اول، ۱۳۸۴، ص ۳۶۳.
[2]. همان، ص ۸۱۵.
[3]. آلعمران/ ۶۱.
[4]. ابن جوزی از شعبی نقل کرده و مینویسد: «وَ أَنْفُسَنا فیه خمسة أقوال: أحدها: أراد علی بن أبی طالب، قاله الشعبی». «و در (مصداق) انفسنا پنج قول وجود دارد: اولین قول این است که منظور علی بن ابیطالب باشد، این دیدگاه را شعبی بیان کرده است» ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۱، ص۲۸۹.
[5]. فخر رازی، تفسیر کبیر، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۲۰ ق، ج ۸، ص ۲۴۷.
[6]. مولوی مصداق جان رسولخدا صلیاللهعلیهوآله، را ابوبکر دانسته است، در صورتی که تمام عالمان شیعه اعتقاد دارند که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، فقط مصداق جان رسولخدا صلیاللهعلیهوآله است، به این خاطر شاخصه ما برای گرایشات سنیگرایانه مولوی، دیدگاه او بوده که مخالف اجماع تمام مفسرین و اهل حدیث است.
[6]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، لبنان، کتاب التفسیر، باب ۳۱۸، ج ۴، ص ۱۸۲۷ حدیث ۴۵۵۰.
افزودن نظر جدید