انکار برادری پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) توسط شاه نعمت الله ولی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه دراویش نعمتاللهی گنابادی همواره از مدافعین مذهب شاه نعمتالله ولی بوده و نهتنها شاه نعمتالله ولی بلکه تمام اقطاب ذکر شده در سلسله خویش را از مذهب تشیع میدانند. اقطاب و بزرگان فرقه دراویش گنابادی در حالی شاه نعمتالله ولی را شیعه میدانند که برخی اشعار و دیدگاههای وی هیچ تناسبی با مذهب تشیع ندارد. ازجمله اینکه شاه نعمتالله ولی با نادیده گرفتن دیدگاه مذهب تشیع، خلفای ثلاثه را بهعنوان دوست و برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در دنیا و آخرت معرفی کرده است.
شاه نعمتالله ولی در رسالهای که درباره فضائل صحابه به نگارش درآورده است پس از شرح عارفانه از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره ابوبکر به مناسبت این روایت را ذکر میکند: «قال رسولالله (صلی الله علیه و آله): لوکنت متخذا خلیلاً لاتخذت ابابکر خلیلاً؛ اگر دوستی برای خود انتخاب میکردم حتماً ابوبکر بود.» بعد این شعر را سروده:
او حبیب الله و خلیل خداست منصب و جاهش از همه اعلاست. [1]
دکتر حمید فرزام پژوهشگر و نویسنده عرصه تاریخ و ادبیات فارسی دراینباره مینویسد: «در رساله فضائل صحابه که در دو نسخه خطی متعلق به کتابخانههای ملک و ملی جزو رسائل شاه ولی آمده این احادیث درباره خلفای اربعه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل گردیده است: «لوکنت متخذا خلیلاً لاتخذت ابابکر خلیلاً و لکنه اخی و صاحبی و قدا تخذالله صاحبکم و صاحبی خلیلاً؛ اگر دوستی برای خود انتخاب میکردم ابوبکر بود و لکن او برادر من و همراه من است و خدا همراه شما و همراه من ابوبکر را دوست خود قرار داده است.» شاه نعمتالله ولی در این روایت جعلی, ابوبکر را برادر پیامبر نامیده است و علی (علیه السلام) که برادر پیامبر اکرم به حساب میآید را کنار گذارده است.» [2]
شاه نعمتالله ولی همچنین در رساله خود در مورد عثمان میگوید: «پیامبر فرمودند: لکل نبی رفیق و رفیقی فی الجنه عثمان، هر پیامبری رفیقی دارد و دوست من در بهشت عثمان است.» [3]
شاه نعمتالله ولی وقتی خلیفه اول و سوم را برادر و دوست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در دنیا و آخرت ذکر میکند و برای اینکه ارادت خود را به خلیفه دوم نشان دهد مینویسد: «پیامبر فرمود: لوکان بعدی نبی لکان عمر الخطاب، اگر بعد از من پیامبری بود همانا عمر میبود.» [4]
در حالی شاه نعمتالله ولی چنین ادعایی را درباره برادری خلفا با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دارد که برادری و عقد اخوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از مشهورات بین عامه و خاصه است. هر کس که درباره این موضوع، به کتب شیعه و سنّی رجوع کند، یقین حاصل میکند که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) از بین همه اصحاب و خویشان، یگانه کسی را که به اخوّت و برادری خود برگزید، علی (علیه السلام) بود.
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) برادری خود با حضرت علی (علیه السلام) را در چندین مکان مختلف صریحاً اعلام فرمودند: اولین بار در هنگام عقد اخوّت بین مهاجرین؛ بعد از آن در هنگام عقد اخوّت بین مهاجرین و انصار و همچنین در هنگام نزول آیه (اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةُ) و در روز مباهله که جزو فضائل خاندان اهلبیت (علیهم السلام) است. چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز اجرای عقد اخوت بین مهاجرین و انصار، خطاب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «انت اخی فی الدنیا والآخرة و الذی بعثنی بالحق ما اخرتک الا لنفسی. انت اخی فی الدنیا و الآخرة [5] تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی. به خدایی که مرا به حق برانگیخته است من کار برادری تو را به عقب انداختم که تو را برادر خود انتخاب کنم، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان را فراگیرد.»
از میان علمای اهل سنت، مؤلف "الریاض النضرة " به جریان عقد اخوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) اعتراف کرده است. [6] متون و اسناد احادیث اخوّت در جوامع سنّی و شیعه بسیار است، بهطوری که در کتب «سنن ترمذی»، «ابن ماجه»، «مستدرک» و «تاریخ طبری»، «مسند احمد»، «مجمَعُ الزواید»، «طبقات ابن سعد»، «الدر المَنْثُور»، «ریاض النَّضرة» و «فضائل الخمسة» بهطور مفصّل شرح داده شده است.
پینوشت:
[1]. دکتر فرزام، حمید، کتاب نقد احوال و آثار نعمتالله ولی، انتشارات سروش، تهران، 1347، ص 593
[2]. شاه نعمتالله ولی، رساله فضائل صحابه، سال 1109 هـ ق، نسخه خطی شماره 4662. دکترفرزام، حمید، کتاب نقد احوال و آثار نعمتالله ولی، انتشارات سروش، تهران، 1347، ص 594
[3]. دکتر فرزام، حمید، کتاب نقد احوال و آثار نعمتالله ولی، انتشارات سروش، تهران، 1347، ص 595
[4]. همان
[5]. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۱ق، ج 3، ص 14
[6]. طبری، محب الدین، الریاض النضرة، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1424 ه ق، ج 2، ص 16
افزودن نظر جدید