قطبیت صوفی؛ ولایت شیعی!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بزرگان تصوف فرقه ای و به خصوص اقطاب منحرف ایشان بخاطر کبر و خود بزرگ بینی که دارند، و به خاطر عدم درک مقام و منزلت ولی الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدا، مختصات این مقام عظیم را به خود ربط می دهند! ایشان با تناقض گویی های عجیب، درباره ی شیعه گری، مدعی اند که خود شیعه ی واقعی اند! چنان که حسین تابنده می نویسد: معتقدیم که حقیقت تشیع نزد ماست![1]
این ادعا در حالی است که ایشان کوچکترین جایگاهی برای حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه در تشکیلات و اعتقادات خود قائل نیستند و این از سخنان ملاسلطان که مردم را مجاب به تسلیم شدن محض در برابر خود می کند، کاملاً هویداست. او می گوید: باید (مرید) به ظاهر و باطن تسلیم ولایت شیخ خود باشد![2] از این سخنان سران صوفیه چه برداشتی جز کبر شیطانی می شود که ردای مقام و منصبی را که مختص به معصوم علیه السلام است با چنگ و دندان بین خود پاره پاره کرده و با این حال، وقیحانه دم از شیعه بودن می زنند!
ایشان سخنان واضح تر و روشنتری نیز در این رابطه دارند که جای هیچ شکی بر ادعای باطل ایشان، نمی گذارد. محمد حسن گنابادی قطب سی و ششم سلسله نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی در اجازه ی شیخ اسدالله گلپایگانی[3] می نویسد: بعد از دوره ی بشریت آنها (رحلت ایشان) رشته ی ولایت و هدایت را در اوصیای آنها اتصال داده و امامت الهی (ولایت) را نفساً بنفس، سابق بلاحق فرموده و در زمان غیبت نیز نور ولایت مطلقه ی کلیه از پس پرده ی غیبت دستگیر بوده و مشایخ ماذونین آنها در میان خلق هدایت فرموده اند و رشته ی اجازه از آدم الی خاتم و الی این دم! مضبوط و در این دور فضل الهی شامل حال این درویش محمد حسن گنابادی گشته...[4]
این قطب فرقه ی گنابادی تلویحاً خود را ادامه ی حلقه ی انبیاء و اوصیاء دانسته و خود را از طرف خاندان نبوت و ائمه ی هدی علیهم السلام صاحب مقام و منصبی فرض کرده است که فقط مخصوص آن بزرگواران است. این اقدامات ایشان به استناد به بافته های پوچ، باعث شده که بیعت گیری از مردم را برای ارضای شهوت قدرت و مقام و جایگاه، بیعت گیری برای حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه معرفی کنند و بدین وسیله بسیاری از عوام کم سواد و یا بی اطلاع را اغفال نمایند. آن هم چه بیعتی که ایشان را خارو خفیف کرده و برای ورود ب فرقه مجبور به انجام غسل اسلام می کنند. یعنی به وی می فهمانند که از این پس در گروه مسلمین پا نهاده ای و قبل از این اسلام تو پذیرفتنی نبوده است!
با همه ی این کارها و اقدامات، بی شرم را به انتها رسانیده و مدعی اند که: تمام عقاید و اعمال شیعه ی اثنی عشریه را دارند.[5] و یا می گویند: در دستورات بزرگان تصوف، چیزی خلاف دستورات بزرگان دین دیده نمی شود![6] اگر منظور ایشان از بزرگان دین علمای اهل سنت است که ما با ایشان بحثی نداریم، زیرا با پایان دادن به ادعای شیعه گری، شیعیان هم تکلیف خود را با ایشان می دانند و اما اگر منظور از بزرگان دین، ائمه ی هدایت و معصومین علیهم اسلام اند؛ این سوال مطرح می شود که تکلیف بدعت های ایشان در دین و همین بحث قطبیت چه می شود؟ و غسل اسلام و مسئله ی عشریه و... دیگر چه صیغه ای است؟!
ایشان امر ولایت را سرّی از اسرار دانسته اند که نزد ایشان قرار دارد و این ولایت و قطبیت را نوری می دانند که هم در چراغ دان انبیا و اولیا می سوزد و هم برای صوفیه و بزرگانش[7]
1- رساله ی باب ولایت/ سید حبه الله جذبی ص30
2- ولایت نامه ص 284
3- شیخ اسدالله ایزدگشسب شمس گلپایگانی معروف به درویش ناصر علی (۱۳۰۳ - ۱۳۶۶)
4- فرقه ی گنابادی به نقل از نامه های صالح ص 20
5- خورشیدتابنده ص 557
6- همان ص 471
7- صالحیه ص 173
افزودن نظر جدید