پلورالیسم بهائی

  • 1394/11/20 - 20:22
معنایی که رهبران بهائی از پلورالیسم می‌کنند، خلاف اعتقاد ادیان و عقلای عالم است؛ زیرا در نظر ایشان سعادت و درستی حقیقی، مختص یک دین یا مذهب خاصی نیست، بلکه همه‌ی ادیان در آن مشترکند؛ چنان‌چه عبدالبهاء در این‌باره می‌گوید: «بدان به درستی که سعادت، مختص یک جمعیت و دین خاص نیست، پس اشکالی ندارد که تو بهائی و مسلمان باشی یا بهائی و ماسونی باشی یا بهائی و مسیحی باشی و یا بهائی و یهودی باشی».

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از تعالیم عمومی فرقه‌ی بهائیت، نسبی شمردن، تکثر ادیان و پلورالیسم است. «در مورد نظريه‌ی پلوراليسم معانی مختلفی وجود دارد، اما معنایی که از نظر عقلی و شرعی صحیح است، اینست که هم‌زيستى مسالمت‌آميز بين پيروان چند دين يا پيروان چند مذهب از يک دين وجود داشته باشد، یعنی با اینکه دو جریان مخالف و متضاد فکری، اختلافات زیادی دارند، اما در کنار یکدیگر زندگی و با هم رابطه‌ی خوب داشته باشند و این اختلاف نظراتشان باعث درگیری بین ایشان نشود، همچنین این هم‌زیستی باعث نمی‌شود که از اعتقادات خود کوتاه بیایند».[1]
این نظریه به این معنا مورد تأیید قرآن و امامان معصوم نیز بوده است. خداوند متعال می‌فرماید: «لَّا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ [ممتحنه/8] خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهی نمی‌کند؛ چرا که خداوند عدالت‌پیشگان را دوست دارد». حضرت علی (علیه‌السلام) در مورد خوارج که دشمنان ایشان بودند، فرمودند: «إن هؤلاء قَد تمالؤوا علی سخطة إمارَتی و سأصبِرُ ما لَم أخَف علی جَماعتِکُم فإنَّهم إن تمموا علی فیالةِ هذا الرأی إنقطعَ نظامُ المُسلمین [2] سینه‌ی اینان (خوارج) از دشمنی با حکومت من انباشته است و تا آن هنگام که بیم از هم پاشیدن جماعت (امت) نباشد، صبر می کنم، براستی اگر اینان بر این اندیشه‌ی سُست ادامه دهند، نظام مسلمانان از هم خواهد گسست».
اما معنایی که رهبران بهائی از این نظریه می‌کنند، خلاف اعتقاد ادیان و عقلای عالم است؛ زیرا در نظر ایشان سعادت و درستی حقیقی، مختص یک دین یا مذهب خاصی نیست، بلکه همه‌ی ادیان در آن مشترکند؛ چنان‌چه عبدالبهاء در این‌باره می‌گوید: «فاعلَم إنَّ المَلکوت لیسَ خاصاً بجمیعِه لخُصوصَة، فإنَّکَ یُمکنُ أن تکونَ بهائیاً مُسلماً و بَهائیاً ماسونیاً و بهائیاً مسیحیاً و بهائیاً یَهودیاً [3]؛ بدان به درستی که سعادت، مختص یک جمعیت و دین خاص نیست، پس اشکالی ندارد که تو بهائی و مسلمان باشی یا بهائی و ماسونی باشی یا بهائی و مسیحی باشی و یا بهائی و یهودی باشی».
اینگونه جملات رهبران بهائیت هرچند به ساختار فرقه‌ای بهائیت، به عنوان یک حزب سیاسی برمی‌گردد (که از همه‌ی احزاب و ادیان برای پیشبرد اهداف خود عضو می‌پذیرد و مسلمان، ماسونی، مسیحی و یهودی بودن برای آن‌ها فرقی ندارد) لکن آن‌ها پذیرفته‌اند که سعادت و رستگاری، مخصوص یک دین نیست و همه‌ی ادیان موجب سعادت و ترقی انسانند، اما رهبران بهائی توضیح نداده‌اند که چگونه اعتقادات متعارض، قادرند انسان را به سعادت برسانند! و با چه توجیهی پیروان همه‌ی ادیان، خدای واحد را عبادت می‌کنند، در حالی که بعضی قائل به تثلیث و بعضی قائل به ثنویت (چند خدایی) هستند؟ اگر این‌چنین است که همه‌ی ادیان حق‌اند و انسان‌ها را به سعادت می‌رسانند و پیروان آن‌ها یکتاپرستند، پس چرا پیامبران الهی به این مطلب پی‌نبردند و وقتی آمدند، پیروان ادیان گذشته را به دین خود دعوت کردند و راه سعادت را فقط در دین جدید خود دانستند؟ بالاتر از این، چطور خدای متعال به این نکته‌ای که عبدالبهاء بیان داشته (تکثر ادیان یا حقانیت همه‌ی ادیان) توجه نداشت و این همه شریعت و پیامبر را فرستاد و نعوذ بالله چرا این کار لغو انزال کتب را انجام داده است؟

پی‌نوشت:
[1]. بنگرید به: پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
[2]. محمد دشتی، نهج‌البلاغه، خطبه 169.
[3]. عبدالبهاء، خطابات مبارکه، مصر: 1921 م، ص 99.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.