اثبات امام در طریقت و انکارش در شریعت

  • 1394/11/11 - 10:39
از حساسیت‌های صوفیه تکیه کردن بیش‌ازحد بر طریقت و کم‌رنگ کردن تعالیم شریعت است. ازاین‌رو سوالی پیش می‌آید و آن اینکه اگر متصوفه، مرجعیت امام معصوم را در طریقت و حقیقت پذیرفته‌اند، چرا در شریعت آن را انکار می‌کنند؟ ملا جلال‌الدین رومی درباره پایان مراحل سه‌گانه تصوف می‌گوید: «اذا ظهرت الحقایق بطلت الشرایع»!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از حساسیت‌های صوفیه تکیه کردن بیش‌ازحد بر طریقت و کم‌رنگ کردن تعالیم شریعت است. ازاین‌رو سوالی پیش می‌آید و آن اینکه اگر متصوفه، مرجعیت امام معصوم را در طریقت و حقیقت پذیرفته‌اند، چرا در شریعت آن را انکار می‌کنند؟
برخی طریقت را سلسله آموزش‌هایی که یک صوفی در خانقاه زیر نظر مرشد و پیر می‌بیند، می‌دانند. اما حقیقت آخرین حدی است که صوفی طالب آن است و سرمنزل مقصود و نهایتی است که تصوف به آن منتهی می‌شود، به این معنا صوفی همه ریاضت‌ها را تحمل می‌کند تا به این حد که عرض و غایت اوست برسد.[1]
ملا جلال‌الدین رومی درباره و مراحل سه‌گانه تصوف می‌گوید: «شریعت همچو شمع است، ره نماید، و بی‌آنکه شمع دست آوری راه‌رفته نشود و چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است و جهت این گفته‌اند که: اذا ظهرت الحقایق بطلت الشرایع».[2]
بنابراین مراد صوفیه از طریقت، در کنج خانقاه نشستن و دست از شریعت و احکام اسلامی کشیدن و به آداب‌ورسوم صوفیانه مشغول شدن است و حقیقت یعنی رسیدن به ذات خدای تعالی، درحالی‌که هر دو ادعا، مخالف عقاید و باورهای اسلامی‌اند. از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) روایت‌شده که می‌فرمایند: «ما عرفناک حق معرفتک»[3] و از ائمه اطهار (علیهم السلام) نقل‌شده است که هیچ‌کس نمی‌تواند به کنه ذات باری‌تعالی برسد.[4]
آیا این باورکردنی است که ائمه معصومین (علیهم السلام) بگویند مساجد را رها کنید و در کنج خانقاه‌ها به غزل‌سرایی و پای‌کوبی بپردازید و از عمل به احکام اسلامی معاف گردید تا بتوانید به ذات خدا برسید؟
پس پیروی از ائمه هدی (علیهم السلام) مبنی بر عمل به سفارش‌های حضرات معصومین (علیهم السلام) است نه به سخن گفتن بیهوده و از جانب خود. چگونه ممکن است که در مرحله شریعت از ابوحنیفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی تقلید نمایند و در مرحله "طریقت" و "حقیقت" مدعی پیروی از امام معصوم (علیهم السلام) باشند؟ اصلاً ادعای جدایی طریقت از شریعت در زمان امام رضا (علیه السلام) چه معنی می‌تواند داشته باشد؟ آنجایی که قطب فرقه گنابادیه می‌گوید: «امام هشتم (علیه السلام) به معروف کرخی نمایندگی داد که از طرف حضرت بیعت بگیرد و کسی را که لایق جانشینی خود دانست اجازه دهد که بعد از او بیعت گرفتن را ادامه دهد که معروف هم برای بعد از خود "سری سقطی" را تعیین کرد و به تصویب امام هم رسید. همچنین سری دیگری را تعیین کرد که جنید بغدادی بود...»[5] جدا کردن طریقت از مقام امامت (با تمام توجیهاتی که صوفیه برای آن ذکر می‌کنند) چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ جدایی طریقت یعنی روح دین از مقام امامت یعنی اینکه امام بعد از امام رضا (علیه السلام) مقام راهبری در امر طریقت را ندارد! چراکه تا زمان امام رضا (علیه السلام) مقام طریقت و شریعت به یک‌باره در وجود تمامی ائمه هدی (علیهم السلام) جمع بود، اما به گفته صوفیه بعد از آن حضرت مقام طریقت به اشخاص دیگری انتقال یافت، هرچند صوفیه برای آن توجیهاتی ارائه کرده‌اند.

پی‌نوشت:
[1]. کی منش عباس، پرتو عرفان، انتشارات سعدی، 1366، ص 546
[2]. مولوی جلال‌الدین محمد، مثنوی معنوی، هرمس، تهران، 1382، مقدمه دفتر پنجم، ص 719
[3]. مجلسی محمدباقر، بحارالانوار، المکتبه الاسلامیه، تهران، ج 66، ص 292
[4]. محمد بن علی صدوق، توحید، دفتر نشر اسلامی، قم، 1398 قمری، ص 454
[5]. گفتگوهای عرفانی با مجذوب‌علیشاه، چاپ چهارم، 1387، مکاتیب عرفانی قسمت اول سال‌های 57 تا 76، ص 51

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.