اعتراف حسینعلی نوری

  • 1392/07/08 - 00:39
بهائیان امروز امام دوازدهم ما شیعیان را علی محمد باب می دانند، این در حالی است که علی محمد باب و حسینعلی نوری در کتب خود به حجت دوازدهم بودن شخصی دیگر که فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است اعتراف کرده اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در دروس الدیانة اقرار به وجود دوازده ذریه و دوازده ائمه اسلام شده است. در بسیاری از آثار مبارکه حضرت اعلی و همچنین در آثار مقدسه حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء این معنی تایید و تکرار شده و واقعیت دارد که ائمه اسلام از نظر شیعه اثنی عشریه که نزد اهل بهاء نیز اصولا فرقه حقه اسلامی هستند دوازده نفر بودند، لیکن چون امام حسن عسکری امام یازدهم فرزندی نداشته و پس از او دوره فترت ائمه اسلامی بوده یعنی هزار سال که مدت یوم الله منصوص در قرآن است [و ان یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون(سجده/5)] گذشته حضرت اعلی از همان سلاله نبوی و علوی ظهور فرمودند ... الخ. [1]

اولا: در اینجا اعتراف کرده است که در نوشته های آقایان تصریح شده است به ائمه اثنی عشر و واقعیت دارد.

ثانیا: اعتراف می کند که فرقه اثنی عشریه نزد بهائیه فرقه حقه هستند.

ثالثا: فرزند نداشتن امام حسن عسکری برخلاف تمام کتب تواریخ و رجال و حدیث و عقیده شیعه است، چنانکه در مبحث (امام دوازدهم و شیعه) تفصیلا ذکر خواهد شد.

رابعا: هزار سال بودن یوم الله چه تناسبی دارد به هزار سال زمان فترت، آیا زمان فترت یوم الله محسوب می شود؟

خامسا: سید باب که از نخستین روز دعوی خود تمام حرکات و سخن های او بر خلاف قوانین و عقائد دین مقدس اسلام بود، آیا می تواند یکی از جانشینان پیغمبر اسلام و یکی از ائمه اثنی عشر  باشد؟

سادسا: آیا روایات و احادیثی که حضرات ائمه را دوازده نفر تعیین می کند، به اسم و رسم و نسب و اوصاف و علائم و خصوصیات امام دوازدهم اشاره و تصریح نکرده است؟ آیا آن نوشته ها و احادیث قابل انطباق به دعوی سید باب یا میرزا بهاء هست؟

سابعا: خود میرزا بهاء در کتاب جواهر الاسرار گوید: و کلما سمعت فی ذکر محمد بن الحسن روح من لجج الارواح فداه حق لا ریب فیه و انا کل به موقنون، و لکن ذکروا ائمة الدین بانه کان فی مدینة جابلقا و صفوا هذه المدینة بآثار غریبة ... الخ. [2]

و هر آنچه درباره محمد ابن الحسن که همه ارواح فدای او باد شنیده ای درست است و تردیدی در آن نیست و ما همه یقین به آن داریم. ولی علمای دین گفته اند که آن حضرت در شهر جابلقا است.

پس میرزا بهاء در اینجا اعتراف به آن حضرت کرده و وجود او را و بلکه آنچه را که مردم درباره آن حضرت می گویند و می شنوند از مسلمات شمرده است.

و پس از این اعتراف خواسته است این حقیقت را تاویل کرده و با یک بیان خنده آور و سستی از بین ببرد.

آری میرزا بهاء فکر نکرده است، کسی که دعوی نبوت و ربوبیت می کند لازم است منطق صحیح و درستی داشته و از سخن های پوچ و سست و باطل و از اعمال سراپا تقلب و حیله و تزویر و فریب بپرهیزد.

اگر شیخ احمد احسائی ساده لوح که می خواهد مطالب فلسفه اعلی را تحصیل نکرده و مطابق خیالات و افکار ساده خود درست کند، اگر او یک نفر در هر بابی از معارف و حقایق دینی به مقتضای حال و مقام بافندگی کرده و حرف های سست و بی پایه و متناقض می گوید اگر او در صد مورد از کتاب های خود که به تمام خصوصیات وجودی و به حسب و نسب و جزئیات علائم قبل از ظهور و بعد از ظهور آن حضرت تصریح کرده و سپس در چند جا نفهمیده و برخلاف علم و برهان (مثل اغلب نوشته هایش) گفته است که آن حضرت از این دنیا منتقل شده و به عالم جابلقا رفته است. آیا این سخن از یک نفر ساده لوح و متناقض گو ایجاب می کند که پیغمبر قرن نوزدهم هم بگوید: ولکن ذکروا ائمة الدین بانه کان فی مدینه جابلقا؟ و آیا این سخن دلالت می کند که وجود حضرت ولی عصر از اصل در این جهان نبوده است؟ و آیا شیخ احمد فهمیده است که چه می گوید و منطق او با عقل و بهان مواقع است؟ [3]

و بوسیله ی همین بی منطق بودن و اشتباهات فاحش و زیاد امسال حسینعلی نوری است که می توان به بطلان آنان پی برد.

 

پی نوشت:

1- دروس الدیانه، درس دهم

2- جواهر الاسرار، صفحه 41

3- محاکمه و بررسی باب و بهاء جلد 3 صفحه 83 تا 85

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.