افزودن نظر جدید
حرف آخر
حرف آخر
این که شما به شیوهای خاص میاندیشید محصول پرورش یافتن در جامعه یا خانوادهای با اعتقادات خاص است. کتابهایی که خواندهاید و معلمینی که داشتهاید همگی همین اعتقادات را داشتهاند. شما از کودکی با این عقاید شرطی شذهاید.
لحظهای فکر کنید که اگر در عربستان متولد شده بودید چگونه میاندیشیدید؟ و یا اگر در ۵۰۰ سال پیش در استرالیا و در بین بومیان سیاهپوست آنجا متولد میشدید؟ پس لابد خیلی شانس آوردهاید. در کشوری متولد شدهاید که حقیقت حاکم است.
البته که شما را درک میکنم. در همه جای دنیا افراد مثل شما فکر میکنند. آنها چه مسلمان باشند چه شیعه چه سنی، چه مسیحی باشند یا یهودی و یا بودایی و بهایی همگی از این که خودشان حقیقت را یافتهاند خرسند هستند. و همگی از این که دیگران چقدر در اشتباهند تأسف میخورند. اگر شک دارید بروید و با معتقدین به ادیان مختلف گفتگو کنید. یک سنی متعصب واقعاً و از ته قلبش معتقد است که شیعیان گمراه و کافرند. و شما هم متقابلاً او را بدون شک گمراه میدانید. پس چگونه میتوان حقیقت را دریافت؟ چرا حقیقت باید وابسته به جغرافیای منطقه باشد؟ و یا تاریخ؟
بعضی از افراد شغل و حرفهشان در رابطه با اعتقادات خاصی است. مانند یک روحانی شیعه و یا مفتی سنی و یا کشیش یا خاخام یا یک کاهن بودایی و یا یک جنگیر و رمال. این افراد تا پای جانشان سعی میکنند از عقیدهی خود هرچند نادرست باشد دفاع کنند. آرزو میکنم شما از این دسته آدمها نباشید زیرا سخن گفتن با شما نه تنها راه به جایی نخواهد برد بلکه ممکن است خطرناک هم باشد.
بسیاری از پیشوایان دینی زندگی اخلاقی خوبی داشتهاند حضرت محمد چنین بوده. بودا هم چنین بوده و مسیح و حتی به عقیدهی بهاییان بهاءالله هم فردی خوب و اخلاقی بوده است. پیروان هریک هم در طی قرنها سعی کردهاند این خوبیها را بزرگ کنند و اگر عیب و بدی درکار بوده پاکش کنند.
اما حقیقت را نمیتوان بر چنین پایههایی استوار کرد که چون بودا خیلی آدم پاک و بی شیله پیلهای بوده است پس حتماً راست میگفته و یا چون کریشنامورتی آدم باحالی بوده پس هرچه میگوید درست است.
یک پرسش دارم و آن این است:
من به عنوان جستجوگر حقیقت که هنوز به آن دست نیافتهام چگونه و بر چه اساسی باید به پیشوایان شما اعتماد کنم؟
اینکه بگویید چون آدمهای خوبی بودهاند و خدا آنها را تأیید کرده برای من جواب نمیشود. چون فقط پیروانشان اقرار به خوبی آنها دارند. من هرچه بیشتر در سخنانشان دقیق میشوم بیشتر پی میبرم که احتمالاً انسانهایی خودخواه و از خود راضی بودهاند. پیروان ایشان در طی قرنها هرچه توانستهاند دربارهی خوبیها و معجزات و کراماتشان داستان سرایی کردهاند. خدا هم که ظاهراً قادر نیست با من صحبت کند و راستی این پیشوایان را تأیید نماید. ممکن است تمام چیزهایی که کلام خدا میخوانید صرفاً انسان یا انسانهایی از خودشان در آورده باشند.
ظاهراً برای پذیرفتن راهی که شما نور و حقیقتش میدانید انسان باید چشمش را بر تاریخ و واقعیات جهان ببندد و فقط به افسانه پردازیها دل خوش کند. و باید بدون شواهد بپذیرد که شما راست میگویید.
اما این کار از من ساخته نیست. من نمیتوانم خودم را گول بزنم و هر جا ایمانم در برابر عقل کم میآورد بگویم که حتماً حکمتی است که من نمیدانم. من نمیتوانم از یک بهایی متنفر باشم آنگاه که میدانم او در خانوادهای بهایی متولد شده و گزینهی دیگری نداشته است و از کودکی تحت القائات خانواده و جامعهاش کاملاً به این معتقد شده که حقیقت را درک کرده است.
برای ایجاد صلح و آرامش در جهان باید همگان به این درک برسند که اعتقاداتی که وابسته به جغرافیا و تاریخ باشد ممکن است حقیقت نباشد. پیشوایانی که قرنها پیش میزیستهاند ممکن است آن چیزی نباشند که امروز دربارهشان گفته میشود. باید همگان بتوانند با کنار گذاشتن خودخواهیهای ملی و قومی و مذهبی روحیهی همدلی را با سایر جهانیان در خود پرورش دهند. اگر هدف دین ایجاد صلح و راستی در جهان بوده پس چرا دارد نتیجهی عکس میدهد؟ و اگر هدفی جز این داشته است من عطای چنین دینی را به لقایش میبخشم.
دینی که نتوانسته حتی یک درصد مردم را به راستی و درستی بکشاند چگونه ادعای دین جهانی را دارد؟
دینی که کل تاریخش جنگ و خونریزی و خیانت و بیعدالتی بوده و هنوز هم هست چگونه دین صلح نامیده میشود؟
بر منبر نشستن و پول خمس و زکات مردم را گرفتن چیزی نیست که بسیاری از آن بگذرند؟
حقیقت را فدای پول و قدرت کردن هیچ شهامت و از خود گذشتگی نمیخواهد. فقط باید گرگ صفت باشی.
مذهب و دین را فقط باید از روی نتایج و آثارش شناخت. به قول سعدی « مشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید». و من بعد از یک دهه تحقیق و بررسی هیچ چشم انداز زیبایی از دین و مذهب ندیدهام.
اینکه دین دارد به بیراهه میرود را همهتان سعی میکنید ماله کشی نمایید. که دین اسلام واقعی را مهدی خواهد آورد و قرآن واقعی در دست اوست. و یا اسلام خوب است و مسلمانان بد هستند و از این جور خضعبلات. پس تکلیف این همه مردمی که قبل از ظهور مهدی به فنا میروند چیست؟ اسلامی که نمیتواند یک درصد مسلمان خوب بسازد به چه دردی میخورد؟ ظاهراً خدایتان از این مردم ناسپاس شکست خورده که چنین دین راستینش را به گند کشیدهاند و لابد الان در عرش خودش نشسته و دارد برای عذاب این جمع ناسپاس خط و نشان میکشد!
آخر بگویید دین شما و پیشوایانتان چه دستاورد مثبتی برای بشریت داشته؟ کدام اختراع را کردهاید؟ کدام بیماری را درمان کردهاید؟ کدام دردی از جامعهی بشری را کاستهاید؟
تنها اختراع و کشفی که میتوانید به جهان اسلام ببندید، کشف الکل توسط زکریای رازی از تقطیر شراب انگور است. که البته نه زکریای رازی خود را مسلمان میدانست و نه در اسلام مجوزی برای تقطیر شراب به او داده شده بود.
ببخشید که در این گفتارهای اخیرم کمی از حال و هوای عرفانی خارج شدهام اما میخواهم بپرسم که خباثت و خودخواهی تا چه حد؟
میدانم که از این سخنانم میرنجید اما اهمیتی ندارد. از پنهان کردن حقیقت نه من سودی میبرم و نه شما. البته در مورد شما سود مادی شاید داشته باشد اما پول و مقام و قدرت فقط روح را فاسد میکند و فقط موجب رنج و زیانتان خواهد شد.
داریوش آرمان
1394/02/14 - 02:08
لینک ثابت