افزودن نظر جدید

سلام گرامی؛ گفتید: «من هم قبول دارم که دست کشیدن از یک الگو و پناه آوردن به الگوی دیگر رفتن از قفسی به قفس دیگر است.» از سویی شما مخاطب را دعوت میکنید که از سخنان شما الگو بگیرد (آیا شما آنچه میگویید را الگویی برای دیگران نمیدانید؟ اگر سخنان شما الگو نیست، پس چیست؟ شما از ما میخواهید که به آنچه میگویید توجه کنیم و به آن عمل کنیم. این یعنی الگو. شما الگودهی میکنید. از طرفی میگویید الگوها قفس هستند. پس شما هم مخاطب را به قفس دعوت میکنید.) شما کریشنا را به چنین شخصی تشبیه کردید: «کسی که فقط چراغی روشن می‌کند تا خودت راه را ببینی و خودت تصمیم بگیری.» بسیار عالی ! کریشنا چراغی روشن کرد؟ خوب! راه زندگی راهی دراز است. همین که در یک نقطه چراغی روشن کرد کافی است؟ یا باید این چراغ دائماً در طول مسیر روشن باشد؟ تا راه از بیراهه مشخص گردد... چراغ باید همواره روشن باشد. این چراغی است که کریشنا روشن کرد. شما برای رفتن در این راه به چراغ کریشنا محتاجید. شما هم از او و چراغ او تبعیت میکنید (چه بخواهید/ چه نخواهید). چون اگر لحظه ای چراغ خاموش شود شما در تشخیص راه با مشکل مواجه خواهید شد.
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.