احکام وآموزه های بهائی
نهاد رهبری بهائیت در پیامی به پیروان خود، وظیفهی آنان را نسبت به کتابها و سایتهای ردیه، نادیده گرفتن و پرهیز از مطالعهی آنان میداند. این در حالیست که بر اساس اولین تعالیم بهائیت، تمامی انسانها ملزم به تحری حقیقت هستند. از طرفی دیگر اگر حساب بهائیت پاک هست و دین بر حقی است، چرا از سنجش عقاید و عملکردش هراس دارد؟!
روحالقُدُس، واژهای که بارها در منابع بهائی مطرح شده، دارای معانی مختلف و متعددی بوده که به همهی این معانی نقدهایی وارد است. اما گویا بهترین معنایی که بهائیان میتوانند برای روحالقدس در نظر بگیرند، همان معنای است که قرنها پیش، اسلام بدان اشاره کرده که در این صورت، سخن جدیدی نیست که حسینعلی بهاء، ادعای اختراع آن را دارد.
بهائیان مدعیاند بنابه دستور پیامبر خودخواندهی خود، جناب حسینعلی بهاء، از هرگونه توهین و ناسزا (حتی نسبت به دشمنان خود) منع شدهاند. این در حالیست که با نادیده گرفتن توهینهای سرکردگان بهائی به مخالفینشان، مبلّغان بهائی نیز انواع ناسزا و توهین را در حق دیگران (که عمدتاً از شیعیان ایران بودهاند)، به صورت مکرر ابراز داشتهاند.
مبلّغان بهائی در تبلیغاتشان، با استناد به گفتهی عباس افندی که باید با کل، حتّی دشمنان به نهایت روح و ریحان، محّب و مهربان بود؛ آیین بهائیت را به دور از هرگونه کینه، ناسزا و دُشنام معرفی میکنند. این در حالیست که رهبران بابی و بهائی ایشان، در توهین و دشنام به سایر اقوام، خصوصاً ملّت شریف ایران، گوی سبقت را از هر بَد دهنی رُبودهاند.
با توجه به آنکه شعار صلح و نوعدوستی بهائیان، گوش عالمیان را کر کرده؛ اما هیچگاه آنها، در راستای تحقق این شعار، گامی جدی برنداشتهاند. بطور مثال در نبرد ائتلاف آمریکایی علیه عراق که به کشته شدن 3 میلیون نفر منجر شد؛ نه تنها نهاد رهبری بهائیت به محکومیت این جنایات نپرداخت، بلکه از تجمع اعتراضی پیروان خود نیز، ممانعت به عمل آورد.
از اصل تساوی حقوق زن و مرد در مسلک بهائیت، میتوان به عنوان یکی از مهمترین موارد تناقض در میان شعارها و رفتارهای رهبران بهائیت یاد کرد. چرا که رهبران بهائی در تبلیغات خود، مدام شعار تساوی کامل حقوق زن و مرد سَر میدهند اما در عمل، بدین شعار پایبند نبوده و کفهی ترازوی خود را اکثراً به نفع مردها و بعضاً به نفع زنها سنگینی میدهند.
یکی از برنامههای آیین بهایی که به موضوع فقر و محرومیت پرداخت، پس از اشاره به اصل تعدیل معیشت، افزود: معضل فقر و غنا وقتی از جنبهی شخصی حل نگردد، به جنبهی اجتماعی سرایت پیدا میکند. اما لازمهی تحقق این اصل، در درجهی اول، پایبندی رهبران دینی به سادهزیستی میباشد. این در حالیست که شوقی افندی هیچگاه به این موضوع پایبند نبوده است.
کارشناسان بهائی، با اشاره به تعلیم تعدیل معیشت در بهائیت، تلویحاً اسلام را مروج و مؤیّد فقر معرفی کردند. این در حالیست که راهکارهای فراوانی در اسلام برای مقابله با فقر و جلوگیری از دو قطبی شدن جامعه بیان شده است. از آن گذشته رهبران بهائی، با احکامی نظیر حلّیت رِبا، در جهت مخالف این مسیر حرکت و تنها به ابراز شعار اکتفا نمودهاند.
با بررسی احکام فرقهی بهائیت و مقایسهی آنها با یکدیگر به این باور میرسیم که صدور چنین احکامی، از جانب خدای حکیم بسیار بعید است. به طور مثال در بهائیت، شخصی که ضرر مالی بزند، حکم به تبعید، داغ گذاشتن بر پیشانی و سوزاندنش میشود. این در حالیست که مجازات متعرض به ناموس، تنها پرداخت جریمه نقدی به بیتالعدل تعیین شده است!
پیامبرخودخواندهی بهائی از جانب خود، احکامی غیر حکیمانه به خدای تعالی نسبت داده است. از جملهی این احکام جواز رِبا، بخشش گناه زناکار با پرداخت پول به نهاد رهبری این فرقه، واگذاری مقام شارعیت الهی به رهبران و انکار معاد میباشد. با ملاحظهی همین موارد محدود، به غیرحکیمانه و غیرالهی بودن اساس این مسلک پی خواهیم برد.
از جمله تعالیمی که بهائیان آن را اصل مترقی مسلک خود میدانند، تطبیق دین، با علم است. هرچند که پیامبرخواندهی این فرقه، اظهاراتی در تناقض با این اصل داشته، اما عبدالبهاء آن را به او نسبت داده است. گذشته از آن، میان بافتههای باب و بهاء با علم، سازگاری نبوده و تمام عالمان بیطرف، آثار آنها را مَملو از اَغلاط نوشتاری و محتوایی میدانند!
رِبا به معنای زیادی سودی که وام دهنده از قرضگیرنده میگیرد، در ادیان الهی حرام اعلام شده و در کتاب آسمانی قرآن از آن، تعبیر به جنگ با خدا و رسول شده است. اما پیامبر خودخواندهی مسلک بهائی با نادیده گرفتن این مسئله و چشمپوشی از آثار سوء آن، همسو با نظام سرمایهداری و زرسالاران یهود، به جواز آن حکم نموده است !
یکی از ویژگیهای پیامبران الهی، عدم ابتلا به تناقض و شعارزدگی در سیرهی آنها میباشد. پیشوایان فرقهی بهائیت با آنکه خود را منسوب از جانب خدا و هدفشان را وحدت عالم انسانی معرفی نمودند؛ اما با توهین، تحقیر و اهانت به برخی اقوام، مذاهب و ملّتها، از نقض کنندگان بزرگ شعار وحدت عالم انسانی به شمار میروند.
تحرّی حقیقت، که بهائیت مدعی ابداع آن است، فطری، منطقی و عقلانی است. اسلام تقلید را در اصول اعتقادی ممنوع، ولی در فروع احکام جایز میداند. حتّی بهائیان نیز احکام و دستورات زیادی دارند که باید از آن تقلید کنند. سوال اینجاست: آیا اینکه سران بهایی امر کردهاند کور شو، کر شو، گوش از استماع اقوال منتقد ببند، نشان از تحری حقیقت است؟