توهین مبلّغان بهائی به ایرانیان!
بهائیان مدعیاند بنابه دستور پیامبر خودخواندهی خود، جناب حسینعلی بهاء، از هرگونه توهین و ناسزا (حتی نسبت به دشمنان خود) منع شدهاند. این در حالیست که با نادیده گرفتن توهینهای سرکردگان بهائی به مخالفینشان، مبلّغان بهائی نیز انواع ناسزا و توهین را در حق دیگران (که عمدتاً از شیعیان ایران بودهاند)، به صورت مکرر ابراز داشتهاند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بهائیان مدعیاند بنابه دستور پیامبرخواندهی خود، جناب حسینعلی نوری، ملزم به رعایت ادب بوده و از هرگونه توهین و ناسزا، حتی در حق دشمنان خود، منع شدهاند. از اینرو ابوالفضل گلپایگانی (از مبلّغان مشهور بهائی) مدعی میشود: «بر حسب فرمان حضرت مؤسس یعنی بهاءالله، این طایفه (بهائیان)، در حق اَحدی بَد نمیگویند، حتی در حق اَعدای خویش؛ چه که سَبّ و لَعن و زشتگویی، حرام قطعی است، تا چه رسد به (سبّ و لعن) بزرگان شیعه که در جلالت قدر و علوّ ایشان، شبههای نیست...».[1]
این ادعا در حالی مطرح میشود، که با نادیده گرفتن توهینهای رهبران تشکیلات بهائیت نسبت به بسیاری از مردم (خصوصاً شیعیان و ایرانیان) [2]، مبلّغان مشهوری از تشکیلات بهائیت، به این موضع پایبند نبودهاند. ادعای پایبندی به اخلاق در برخورد با دیگران، در حالی به عنوان آموزهی بدیع بهائیت مطرح میشود که سر دهندگان این شعار، از ناقضین بزرگ آن به حساب میآیند. در ادامه به عنوان نمونه، به چند مورد از توهینهای مبلّغان بهائی نسبت به مخالفین خود و مقایسهی آن با شعاری که در ابتدا مطرح شد، خواهیم پرداخت.
الف: یکی از معروفترین مبلّغان بهائی به نام ابوالفضل گلپایگانی، ملّت شریف ایران و علمای بزرگ آن را به جرم مخالفت با آموزههای باطل و بدعتآمیز باب و بهاء؛ بیچاره، جاهل، باطل، مقهور، خوار و خفیف، وحشی و شرور و... معرفی میکند: «در حقیقت این بیچاره خلق ایران را همان اخلاق و اطواری که علمای جاهل و رؤسای باطل (رجال دینی و سیاسی ایران) پیشنهادشان کرده و به آن تربیت نمودهاند، برایشان دشمنی است قوی و شدید و برای قطع رشتهی اقتدار و اعتبارشان سیفی است قطاع (شمشیری برّنده) و حدید که لازال (پیوسته) در انظار دولت متمدنه خوار و خفیف، ملحوظند و در اَبصار دول مقتدره، وحشی و شریر مشهود».[3]
ب: اسدالله فاضل مازندرانی، دیگر مبلّغ مشهور تشکیلات بهائیت، در ماجرای تجمع مردم در مقابل مجلس ملّی و اعتراض به جمهوری فرمایشی و استعماری رضا خانی و ضرب و شَتم آنان توسط نیروهای دیکتاتور پهلوی؛ پیوسته از مردم شریف تهران، به عنوان اَراذل یاد میکند.[4]
ج: عبدالحسین آیتی (آواره) مبلّغ پیشین بهائی، در مقام تمجید از یکی از زنان بهائی به نام خورشید بیگم، اینگونه از زنان ایرانی بدگویی میکند: «خورشید بیگم از صفات نکوهیدهای (ناپسندی) که در اکثر زنان ایران است، از حسادت و رقابت و دزدی در خانه شوهر و میل به لهو و لعب، برکنار و بیزار بود».[5]
د: اُرگان جوانان بهائی ایران به نام آهنگ بدیع، با اشاره به آشوبهای بابیان در زمان امیرکبیر و سرکوب آنها توسط دولت، صدرأعظم و علمای ایران را اینگونه مورد هتاکی قرار میدهد: «سرانجام صدرأعظم غدار (مقصود: امیرکبیر) به اشاره و تحریک علمای ریاکار، بر آن شد که با اعدام باب، نهال این حرکت را از نشو و نما بازدارد».[6]
با مشاهدهی مشتی از خروار توهینهای مبلّغان بهائی به دیگران (خصوصاً ایرانیان و شیعیان)[7]؛ درمییابیم که شعار خوشگفتاری و ممنوعیت بدگویی (حتی به دشمنان) که توسط سرکردگان بهائیت، (به عنوان یکی از اصول آنها) مطرح میشود، جنبهی تبلیغاتی داشته است. البته هیچگاه فریب خوشاخلاقی بهائیان در زمان کنونی (که در ضعف و قلّت هستند) را نباید خورد؛ چرا که تاریخ نشان داده، هرگاه این طایفه در موضع قدرت قرار گیرند از هیچ جنایتی دریغ نخواهند کرد [8]؛ توهین که جای خود دارد.
سؤالی که اکنون مطرح میشود اینست، که به راستی چگونه عدّهای بهائی خائن و دستنشاندهی استعمار، به خود اجازه میدهند اینگونه ملّت بزرگ و شریف ایران را مورد هتاکی قرار دهند در حالی که خود را نماد خوشگفتاری معرفی میکنند؟! به علاوه، الگوی بهائیان در خصوص خوشکرداری چه کسی میتواند باشد؟ پیشوایان یا مبلّغان بهائی، کدام یک؟!
پینوشت:
[1]. جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: الگوی خوشزبانی و ادب بهائیان !
[2]. ر.ک: عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، نسخهی الکترونیکی، ج 1، ص 498.
[3]. ر.ک: آهنگ بدیع، سال 2، ش 8، ص 9-8.
[4]. اسدالله فاضل مازندرانی، ظهورالحق، بخش نهم، نسخهی الکترونیکی، مخطوط، ص 48.
[5]. عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، نسخهی الکترونیکی، ج 1، ص 412-411.
[6]. آهنگ بدیع، سال هشتم، 1332، ش 18 و 17، ص 342.
[7]. برای مشاهدهی برخی از اهانتهای سرکردگان بهائی به علمای شیعه، مراجعه کنید به: اسدالله مازندرانی، اسرارالآثار، ج 3، ص 4-3؛ ظهورالحق، ج 3، ص 16؛ عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، ص 169، 254، 255؛ همان، ج 7، ص 187-186؛ همان، ج 8، ص 102-101 و 122؛ روحالله مهر ابخانی، شرح احوال جناب میرزا ابوالفضل گلپایگانی، ص 197 و موارد بیشمار دیگر... .
[8] . جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: بهائیت حامی صلح یا خشونت
افزودن نظر جدید