استفاده از عقل و نقل براى شناخت راه

سير عرفانى كه همان «سير الى الله» است، جهت‌گيرى كلى‌اش «قرب الى الله» است. اين سير براى هر انسانى از مبدئى شروع مى‌شود كه همان وضع موجود او است، و منتهى و پايان كار، مقامى است كه از آن با تعابير مختلفى از قبيل «عندالله»، «لقاءالله»، «فناى فى الله» و... ياد مى‌شود. البته همه اين تعبيرات داراى معانى متشابهى است كه حقيقت آن براى انسان‌ها و مؤمنان معمولى و عادى چندان روشن نيست و انسان تا به آن مرحله نرسد، نمى‌تواند حقيقت و واقعيت آن را درك كند. اين قبيل افراد تنها مى‌توانند به كمك مفاهيم، دورنمايى معقول از آن مقام را در ذهن خويش تصور كنند. در هر صورت، بين اين مبدأ و منتهى مسيرى است كه بايد طى شود تا فرد از وضع نامطلوب و ناقص فعلى به وضع مطلوب و كامل برسد. البته اين مطلوبيت و كمال، نسبى و داراى مراتب بى‌شمارى است. اكنون بحث بر سر چگونگى پيمودن مسير بين اين مبدأ و منتهى و رسيدن به كمالات و مقامات عرفانى است.

همان‌گونه كه اشاره شد، گرايش عرفانى و گرايش به قرب الهى در انسان، گرايشى فطرى است. از همين‌جا مى‌توان اين ضابطه كلى را به دست داد كه راه رسيدن به عرفان و قرب الهى نيز نمى‌تواند برخلاف فطرت انسانى باشد. از اين رو اگر در مسلكى، به عنوان راه سير و سلوك و عرفان عملى، دستورالعمل‌ها و برنامه‌هايى ارائه شود كه با فطرت انسانى موافق نباشد، اين امر نشانه بطلان آن راه يا آن مسلك خواهد بود. اين قاعده در مورد اصل اسلام نيز صدق مى‌كند و خداى متعال نيز در قرآن كريم به اين حقيقت اشاره فرموده است؛ آن‌جا كه مى‌فرمايد:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ؛(1) پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتى است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار.

يكى از نشانه‌هاى اديان باطل نيز همين است كه مشتمل بر آموزه‌ها و قوانينى هستند كه با فطرت انسانى سازگار نيست. بر همين اساس، در بين مسالك و فرقه‌هاى منتسب به اسلام نيز اگر فرقه‌هايى وجود داشته باشند كه داراى عقايد، دستورالعمل‌ها و شيوه‌هاى مخالف با فطرت باشند، دليل بر بطلان و انحرافى بودن آن‌ها است.

در هر صورت، براى شناسايى مسير، مقاطع، منازل و چگونگى پيمودن اين راه براى كسانى كه هنوز به مقصد نرسيده‌اند دو راه تصور مى‌شود: راه نقلى و راه عقلى. البته منظور اين نيست كه براى وصول الى الله دو راه وجود دارد. راه وصول الى الله يكى است و آن همان «صراط مستقيم» است؛ ولى شناختن آن از دو راه ميسّر است.

مراد از راه نقلى آن است كه از كسانى كه اين مسير را پيموده و به مقصود نايل شده‌اند استفاده كنيم. البته اين راه در صورتى از هر جهت قابل اعتماد است كه از جانب قرآن و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و حضرات ائمه معصومين(عليهم السلام) ارائه شده باشد. ديگران براى ما مشكوك هستند كه آيا واقعاً به حقيقت عرفان و مقام‌هاى عالى آن رسيده‌اند يا امر بر آن‌ها مشتبه شده، فريب خورده و اشتباه مى‌كنند و شبحى براى آن‌ها مجسّم شده و آن را حقيقت پنداشته‌اند، و يا كسانى از روى علم و عمد دروغ مى‌گويند و ادعايشان از اساس كذب است.

نسبت به راه نقلى، اين مطلب نيز بايد مورد توجه قرار گيرد كه على‌رغم آن‌كه همه انبيا بر حسب مقتضيات زمان و قدرت درك و دريافت مردم و امت‌ها راه‌هاى وصول به قرب الهى را به بشر نشان داده‌اند، ولى به عللى كه در مباحث پيشين به برخى از آن‌ها اشاره شد، هم در اصل دين و هم در روش‌هايى كه انبيا ارائه داده‌اند تحريف‌هايى رخ داده و اختلاف‌هايى به وجود آمده است. از اين رو در طول تاريخ، پيوسته يكى از كارها و برنامه‌هاى مهم انبيا تصحيح تحريف‌ها و انحراف‌هاى گذشته بوده است، تا اين‌كه آخرين پيامبر گرامى، حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)، كتابى تضمين شده و غير قابل تحريف براى بشر آورد. البته تفصيل و بيان همه مطالبى كه مد نظر خداى متعال و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بود در حجم محدود قرآن كريم و دوران كوتاه رسالت آن حضرت ميسر نبود. ازهمين‌رو پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) تفصيل و تبيين مطالب را به‌عهده ائمه‌اطهار و امامان معصوم(عليهم السلام) گذاشت. بنابراين آنچه بشر براى رسيدن به سعادت در دو جهان به آن نيازمند است اساسش در قرآن كريم وجود دارد و تفاصيلش در سنّت پيامبر و ائمه اطهار(عليهم السلام) آمده است.

و اما مراد از راه عقلى اين است كه به كمك عقل و تحليل‌هاى عقلى، علائم و امارات كلى راه حق را بشناسيم و محك‌هايى به دست آوريم كه به وسيله آن‌ها راه صحيح را از باطل تشخيص دهيم.

در اين‌جا ممكن است اين سؤال و اشكال به ذهن خطور كند كه سخن در «عرفان» است كه امرى قلبى و شهودى است، و عقل سر و كارش با مفاهيم و تفكر و استدلال است، و معرفت عقلى و استدلالى در مقابل معرفت قلبى و شهودى است؛ آن‌گاه چگونه مى‌خواهيم در شناخت راه عرفان، از عقل استفاده كنيم؟
پاسخ اين است كه بايد توجه كرد، استفاده از عقل در اين‌جا براى شناختن راه است نه براى پيمودن آن. به عبارت ديگر، استفاده از عقل بدين منظور است كه راه را به ما نشان بدهد نه اين‌كه ما را به هدف برساند. بلى، در عرفان آنچه بايد ما را به هدف برساند و با آن بايد طىّ مقصد كنيم، البته دل است؛ ولى عقل مى‌تواند كمك كند كه دل، خودِ مقصد و راه را بشناسد، هم‌چنان كه نقل نيز مى‌تواند همين نقش را ايفا كند. همان‌گونه كه در روش نقلى، نقلِ رهروان صادقى كه اين راه را پيموده‌اند، مى‌تواند در شناختن راه به ما كمك كند، در روش عقلى هم در پى آنيم كه عقل، راه را به ما بنمايد.

به ديگر سخن، شناخت ويژگى‌هاى عرفان و راهى كه براى رسيدن به آن بايد پيمود، يا از راه نقل بايد حاصل شود و يا از راه عقل؛ چرا كه اگر اين شناخت نيز خود بخواهد از راه عرفان حاصل شود، دور و تسلسل لازم مى‌آيد؛ يعنى براى شناخت عرفان ابتدا بايد يك سير عرفانى داشته باشيم!

البته كسانى كه مدعى عرفان هستند و فرقه‌هاى مختلف سير و سلوك و تصوف و عرفان را به وجود آورده‌اند اعتمادشان به روش نقلى است؛ يعنى مى‌گويند فلان بزرگى دستور انجام چنين كارهايى را داده تا به فلان مقام برسيد. همان‌گونه كه متذكر شديم اين راه در صورتى ارزش و اعتبار دارد كه مطلب از شخصى معتبر و قابل اعتماد نقل شده باشد. بديهى است كه در چنين امر مهمى غير از حضرات معصومين(عليهم السلام)، به سخن هيچ‌كسى نمى‌توان اعتماد كرد. ديگران همه در معرض خطا و اشتباه هستند، و ما تنها در صورتى مى‌توانيم سخن كسى را بى‌چون و چرا بپذيريم كه معصوم و مصون از هرگونه لغزش و خطا باشد.

اخذ از معصوم(عليه السلام) نيز مى‌تواند مستقيم و بىواسطه، و يا غير مستقيم و با واسطه باشد. اگر ما خودمان خدمت معصوم(عليه السلام)شرفياب شديم و درباره طى طريق عرفان چيزى به ما فرمود، زهى سعادت، و براى ما بسيار مغتنم خواهد بود. اما روشن است كه در زمان ما نوعاً چنين روشى ميسّر نيست و ما بايد به نقل غير مستقيم و با واسطه اكتفا كنيم. در اين صورت، آن نقل تنها در صورتى براى ما معتبر خواهد بود كه آن افرادى كه واسطه نقل آن خبر هستند، افرادى موثق و مورد اعتماد باشند، و يا آن خبر، متواتر(2) باشد.

در همين زمينه، بسيارى از فرقه‌هاى متصوفه مدعى‌اند كه مطالبشان را از ائمه معصومين(عليهم السلام) گرفته‌اند. حتى بسيارى از فِرَق متصوفه كه سنّى مذهبند ادعا مى‌كنند كه راه و روش خود را از اميرالمؤمنين على(عليه السلام) گرفته‌اند. در ميان اهل تسنن كم نيستند

فرقه‌هايى كه سر سلسله «مشايخ» خود را حضرت على(عليه السلام) مى‌دانند. در ميان صوفيان شيعى مذهب نيز فرقه‌هاى متعددى هستند كه سلسله مشايخ خود را به امام رضا(عليه السلام) مى‌رسانند. برخى نيز امام صادق(عليه السلام) را سر سلسله مشايخ خود معرفى مى‌كنند.

به دور از هرگونه تعصبى بايد بگوييم حقيقت اين است كه سلسله‌هايى كه چنين ادعاهايى دارند، حرف‌ها و مستنداتشان به گونه‌اى نيست كه براى افراد منصف يقين‌آور باشد و انسان بتواند به آن‌ها اعتماد كند. گاهى سلسله اساتيد و مشايخشان را ضبط هم كرده‌اند و به قول خودشان «شجره‌نامه» و «طومار» دارند؛ ولى تمامى اين‌ها قابل تشكيك است و ما يقين نداريم كه اين ارتباط تا امام معصوم(عليه السلام) محفوظ و تمامى افراد سلسله و شجره مورد وثوق و اعتماد باشند. در همين زمان ما از به اصطلاح «قطب»ها و مشايخ اين‌ها كسانى را مى‌شناسيم كه از وضع زندگى و حال و رفتارشان مسايلى را مى‌بينيم و مى‌شنويم كه نسبت به قابل اعتماد بودن آن‌ها ترديد مى‌كنيم. بسيارى از اين‌ها افرادى جاه‌طلب و مقام‌پرست و اهل‌دنيا هستند كه اين عناوين و مقامات را وسيله و پوششى براى رسيدن به جاه و مقام و دنيا قرار داده‌اند.

از اين رو به اين‌گونه نقل‌ها نمى‌توان اعتماد كرد؛ به خصوص اين‌كه اولا، بين طرق و راه‌هايى كه نقل مى‌كنند اختلافات فاحشى وجود دارد، و ثانياً، نسبت به همه ناقلان اعتماد و اطمينان وجود ندارد. البته ممكن است برخى از آن‌ها افرادى مورد اعتماد باشند، ولى در سلسله يك سند همين كه يك نفر مشكوك و غير قابل اعتماد باشد براى از اعتبار افتادن آن سند كافى است. به علاوه، برخى از دستوراتى كه اين فرقه‌ها توصيه مى‌كنند با كتاب و سنّت سازگار نيست.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

1. روم (30)، 30.
2. خبر «متواتر» اصطلاحاً به خبرى گفته مى‌شود كه تعداد كسانى كه آن خبر را نقل كرده‌اند به حدى باشد كه انسان عادتاً از تعداد آن‌ها به درستى و صدق آن خبر اطمينان پيدا كند.