تحليلى از عوامل انحراف در باب عرفان

در نگاهى ديگر مى‌توان انحراف و انگيزه‌هاى آن در مسايل مربوط به عرفان را به سه قسم تقسيم كرد. يك بعد اين مسأله مربوط به بنيان گذاران و پرچمداران فرقه‌هاى باطل و انحرافى است كه اصطلاحاً «قطب» ناميده مى‌شوند. بعد ديگر مربوط به اهداف و انگيزه‌هاى كسانى است كه از اين سردمداران حمايت مى‌كنند و با انواع وسايل و ترفندهاى مالى و تبليغاتى ديگران را به طرف آنان سوق مى‌دهند. بعد سوم مسأله مربوط به كيفيت به دام افتادن افراد ساده‌لوح است و اين‌كه چگونه است كه كسانى كه خودشان حسن نيت و انگيزه‌هاى صحيح دارند، به دام مدعيان دروغين و فريب كاران مى‌افتند.

اما آنچه مربوط به سردمداران اين فرقه‌ها است، بايد بگوييم كه انگيزه اصلى اينان همان انگيزه‌اى است كه بسيارى از منحرفان و اتباع شيطان را در طول تاريخ به دام انداخته و موجب پيدايش اديان و مذاهب مختلف شده است. همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم و قرآن كريم نيز مؤيد اين مطلب است، بسيارى از اختلاف‌ها در اديان، از ناحيه دانشمندان و علماى آن اديان، و با انگيزه‌ها و اغراض شخصى و دنيوى ايجاد شده است:
إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ الإِْسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ؛(1) در حقيقت، دين نزد خدا همان اسلام است. و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد اختلافى [در آن] ايجاد نكردند مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به سبب ظلم و ستم در ميان خود.

يا در آيه‌اى ديگر مى‌فرمايد:
كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُم الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ؛(2) مردم امتى يگانه بودند؛ پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده بر انگيخت، و با آنان كتاب [خود] را به حق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كنند. و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد و دلايل روشن براى آنان آمد، به سبب انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف نكرد.

انگيزه اصلى اين سردمداران در ايجاد اين بدعت‌ها و تحريف‌ها را مى‌توان در دو امر خلاصه كرد: يكى «جاه و مقام» و ديگرى «مال و ثروت».

بسيارى از كسانى كه دست به تأسيس آيين‌ها و فرقه‌هاى جديد زده و مى‌زنند، براى آن است كه بتوانند از اموال مردم استفاده كنند. آنان سعى مى‌كنند به بهانه‌ها و از طرق مختلف، مردم، به خصوص ثروتمندان را جذب خويش كنند و از مال و ثروت آن‌ها به نفع خودشان بهره‌بردارى نمايند. البته اين انگيزه، انگيزه‌اى بسيار پست است و در كسانى وجود داشته كه در نهايت لئامت و پستى بوده‌اند؛ ولى به هر حال با بررسى معلوم مى‌شود كه در موارد متعددى انگيزه اصلى تأسيس فرقه‌ها و آيين‌هاى جديد، همين انگيزه بوده است.

انگيزه دوم، يعنى «جاه و مقام»، نسبت به انگيزه دوم بالاتر و برتر است. بسيارى از افراد تحت تأثير اين انگيزه دست به ايجاد فرقه‌ها و آيين‌هاى جديد زده‌اند و عطش رياست و محبوبيت و شهرت، آن‌ها را به ايجاد بدعت و تحريف در تعاليم دينى واداشته است.

حب جاه و مقام و عطش رياست و شهرت و محبوبيت از جمله غرايزى است كه حتى در نفوسى كه در مراحل عالى كمال انسانى هستند وجود دارد و ريشه كن كردن آن بسيار دشوار است. براى انسان‌هاى وارسته صرف‌نظر كردن از خواسته‌هاى حيوانى كار چندان مشكلى نيست و افراد بسيارى را مى‌توان يافت كه از كنار اين تمايلات، در جايى كه مخالف شرع و دستورات دينى باشد، به آسانى عبور مى‌كنند. اما در مورد «حب جاه و مقام» مسأله فرق مى‌كند. غلبه بر اين غريزه و تحت تسلط درآوردن آن به اندازه‌اى مشكل است كه در بين علماى اخلاق و سير و سلوك چنين مشهور است كه: آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قلوبِ الصِّدّيقين حُبُّ الْجاه؛ يعنى آخرين چيزى كه از قلوب صديقين بيرون مى‌رود حب جاه و مقام است.

در نوع افراد معمولا اين‌گونه است كه كنترل شهوات حيوانى نظير خور و خواب و غريزه جنسى، آسان‌تر از كنترل قوه خشم و غضب است. كم نيستند كسانى كه در كنترل قواى شهوانى خود موفقند اما در تسلط بر خشم و غضب خود توفيق چندانى ندارند و به هنگام غضب، كارهايى بسيار ناروا انجام مى‌دهند و سخنان و كلماتى به غايت زشت بر زبان مى‌رانند.

اما دشوارتر از اين دو، تحت كنترل درآوردن ميل و علاقه به ثروت و مال‌اندوزى است. انسان ممكن است با انجام برخى تمرين‌ها و مداومت بر بعضى اعمال موفق شود نيروى خشم و غضب خود را مهار نمايد و به جايى برسد كه به هنگام غضب عنان اختيار از كف ندهد. هم‌چنين با بالارفتن سن و به خصوص در اواخر پيرى و سالخوردگى، تمايلات شهوانى به طور طبيعى در انسان كم‌رنگ مى‌شود. اما علاقه به مال و ثروت به عكس است و به هنگام پيرى نه‌تنها تضعيف نمى‌شود، بلكه همان گونه كه در روايات آمده است بيشتر هم مى‌شود:

يَهْرَمُ ابْنُ آدم ويَشُبُّ مِنْهُ اثْنانِ الْحِرْصُ عَلَى الْمالِ وَالْحِرْصُ عَلَى الْعُمْرِ؛(3) آدمى زاده پير مى شود در حالى كه دو خصلت در او جوان مى شود: حرص بر مال و حرص بر عمر (ادامه حيات).

افراد سالخورده‌اى ديده شده‌اند كه على رغم از كارافتادگى و اين‌كه اميدى نبوده كه خودشان بتوانند از ثروتشان بهره و لذتى ببرند؛ ولى هم‌چنان تا آخرين روزهاى عمرشان در فكر جمع مال و افزون كردن ثروتشان بوده‌اند! حرص بر جمع مال در برخى از افراد به اندازه‌اى است كه چيزى كم از جنون ندارد! از اين رو مبارزه با اين ميل و غريزه ذاتى، از مبارزه با دو غريزه قبلى (شهوت و غضب) مشكل‌تر است.

اما به هر حال كسانى موفق مى‌شوند از اين دام نيز رهايى يابند و به مال و ثروت دنيا پشت پا بزنند و خود را از اسارت آن در آورند، ولى كمتر كسى است كه بتواند خود را از بند حب جاه و مقام آزاد كند. دل‌بستگى به شهرت و محبوبيت و مقام، علاقه‌اى است كه در اعماق دل و جان آدمى ريشه دارد و قطع آن از مشكل‌ترين كارها در مسير تزكيه نفس و خودسازى است. همان گونه كه اشاره كرديم، در ميان ارباب سير و سلوك و علماى اخلاق مشهور است كه مى‌گويند: آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلوبِ الصِّدِّيقينَ حُبُّ الْجاه. مقام «صدّيقين» يكى از عالى‌ترين مراتب كمال انسانى و تعالى معنوى است. «صدّيق» كه از ريشه «صدق» است، كسى است كه ادعاى عبوديت و بندگى را عملا به اثبات رسانده و به راستى درصدد است بنده شايسته خداوند باشد. قرآن كريم در موارد متعددى براى تكريم و تعظيم برخى انبيا و اولياى بزرگ الهى، از آنان با وصف «صدّيق» ياد مى‌كند؛ براى نمونه، در وصف پيامبر بزرگ الهى، حضرت ابراهيم(عليه السلام) مى‌فرمايد:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا؛(4) و در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن، زيرا او صدّيقى [واجد صداقت در حدّ عالى] و پيامبر بود.

در هر صورت، با اين‌كه مقام «صدّيقين» چنين مقام منيع و والايى است؛ ولى گفته شده، آخرين چيزى كه از دل‌هاى صدّيقين بيرون مى‌رود و آنان موفق مى‌شوند ريشه‌اش را در قلب خود بخشكانند حب جاه و مقام است!

از اين رو نبايد تصور كرد اين انگيزه، محرك افراد دون همتى است كه همّشان تنها پركردن شكم و ارضاى شهوت است؛ بلكه چنين كسانى بسيار دورند از اين‌كه تحت تأثير علاقه به شهرت و رياست، دست به كارى بزنند. كسانى كه از ساير دام‌ها، نظير شهوت و غضب و ثروت آزاد شده‌اند، تازه در دام حب جاه و مقام و شهرت مى‌افتند.

كسى كه اسير مقام و شهرت است، نه‌تنها از اسارت حب مال و ثروت رسته، بلكه حتى حاضر است مال و ثروت خويش را نيز صرف كند تا به شهرت و محبوبيت برسد. گاهى افرادى، زندگى زاهدانه‌اى در پيش مى‌گيرند، كم مى‌خورند و كم مى‌خوابند، ساده زندگى مى‌كنند و اموالشان را صرف فقرا و كارهاى خير مى‌كنند، تنها به اين انگيزه كه نامشان بر سر زبان‌ها بيفتد و از شهرت و محبوبيت برخوردار شوند. حتى كسانى حاضر مى‌شوند از ثروت و راحت و آسايش خود در زندگى دنيا صرف نظر كنند صرفاً براى آن‌كه پس از مرگشان مردم از آن‌ها به نيكى و عظمت و احترام ياد كنند!

در هر صورت، انگيزه جاه و مقام گاهى باعث مى‌شود كسانى دست به دين سازى و اختراع مذهب و فرقه بزنند تا مريدان و پيروان و طرفدارانى پيدا كنند و مورد تكريم و تعظيم آنان واقع شوند. طبيعتاً هر چه احترام و تكريم و تعظيم پيروان و مريدان بيشتر باشد، اين خواسته و غريزه آنان نيز بيشتر ارضا مى‌گردد و نقطه اوج ارضاى اين خواسته آن‌جا است كه اينان در چشم مريدان تا مقام الوهيت و خدايى بالا روند.

بنابراين انگيزه جاه‌طلبى بزرگ‌ترين عاملى است كه افرادى را وادار مى‌كند دين و مذهب جديد بسازند و فرقه و مسلكى تازه ابداع نمايند. اين افراد به دنبال آن هستند تا پيروانى پيدا كنند كه آنان را تا حد پرستش تعظيم و تكريم كنند. كسانى كه به چنين جنونى مبتلا هستند، حاضرند سعادت مردم را فداى اين خواسته شيطانى خويش كنند. طبيعى است كه چنين افرادى به آسانى تسليم حق نمى‌شوند و زيربار دليل و برهان نمى‌روند. آنان مقصودى دارند كه همه برهان‌ها و دليل‌ها بايد در راه آن فدا گردد. اين تشنگان مقام و رياست وتعظيم و تكريم، براى ساختن معبد الوهيت و خدايى خويش حاضرند تمامى حقايق را در اين معبد ذبح كنند.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. آل عمران(3)، 19.
2. بقره(2)، 213.
3. بحار‌الانوار، ج 73، ص 161، باب 128، روايت 7.
4. مريم (19)، 41.