دو منشأ اصلى تحريف و انحراف

علت همه انحراف‌هايى كه در عالم، از بدو پيدايش تا پايان آن، رخ داده و خواهد داد دو چيز بيشتر نيست و تمامى انحراف‌ها از اين دو اصل ريشه مى‌گيرد: يكى نادانى و ديگرى هواپرستى. گاهى كسانى عمداً و عالمانه و به سبب تمايلات نفسانى مسايلى را به غلط ترويج و تفسير مى‌كنند، و گاه نيز كسانى چون دستشان از واقعيت كوتاه است و به حقيقت دست نيافته‌اند در چنين ورطه‌اى گرفتار مى‌شوند. به عبارت ديگر، در تمامى انحراف‌ها، يا افراد نمى‌دانند واقعيت چيست، و يا مى‌دانند، ولى نمى‌خواهند بگويند و عمل كنند. هر انحرافى را كه در عالم اتفاق افتاده در نظر بگيريم، سرچشمه‌اش يكى از اين دو امر است و سومى ندارد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج‌البلاغه مى‌فرمايد:

اِنَّما بَدْءُ وُقوعِ الْفِتَنِ اَهواءٌ تُتَّبَع وَاَحْكامٌ تُبْتَدَع؛(1) سرمنشأ همه فتنه ها پيروى از خواهش هاى نفس، و احكامى كه برخلاف شرع صادر مى گردد، است.

بدعت‌گزاران كسانى هستند كه يا منافعشان را در آن بدعت مى‌بينند و از طريق آن به هوا و هوس‌هايشان مى‌رسند، و يا نيتشان خير است و نمى‌خواهند انحرافى ايجاد كنند، ولى به سبب جهل و نادانى در دام انحراف گرفتار مى‌شوند و امرى خلاف كتاب و سنّت را بنيان مى‌گذارند.

از آغاز عالم تاكنون هيچ امتى از اين دو عامل انحراف مصون نبوده و تا دامنه قيامت نيز نخواهد بود. دليل آن نيز اين است كه اين عالم، عالم آزمايش است:
إِنّا خَلَقْنَا الإِْنْسانَ مِنْ نُطْفَة أَمْشاج نَبْتَلِيهِ؛(2) ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم.

و آزمايش هنگامى ممكن است و معنا دارد كه دست‌كم دو راه پيش پاى انسان وجود داشته باشد و انسان بتواند از ميان آنها يكى را به اختيار خود انتخاب كند. از اين رو براى آن‌كه هميشه بساط آزمايش گسترده باشد، بايد هميشه دو راه خير و شر و امكان انحراف براى بشر وجود داشته باشد، و در اين صورت است كه اختيار و انتخاب معنا مى‌يابد.

در هر صورت تمام ملل دنيا به اين دو عامل انحراف مبتلا بوده و هستند و مسلمانان نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و نيستند. در طول تاريخ اسلام، پيوسته كسانى در اثر جهل و نادانى به انحراف كشيده شده‌اند و بعضى نيز به دل‌خواه و براى رسيدن به هوا و هوس‌هايشان بدعت‌ها و انحراف‌هايى را در دين پديد آورده‌اند. از همان بدو امر و در صدر اسلام، حتى در زمان حيات خود پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كسانى بودند كه تمايلاتشان با برخى احكام و عقايد اسلام وفق نمى‌داد و ميانه خوبى بانداشتند و مورد پسند آن‌ها نبود. گاهى نيز چنان جرأت و جسارت پيدا مى‌كردند كه نارضايتى خود را بر زبان مى‌آوردند و علناً به پيامبر(صلى الله عليه وآله) اعتراض مى‌كردند. اين در حالى است كه طبق نص صريح قرآن، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حوزه احكام و مسايل مربوط به دين هيچ چيزى را از پيش خود و بر اساس ميل و سليقه‌اش نمى‌فرمود، بلكه تمام آنچه كه به مردم ابلاغ مى‌كرد سخن وحى بود:
وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى؛(3) و از سر هوس سخن نمى گويد. اين سخن به جز وحيى كه وحى مى شود، نيست.

و عجب اين است كه همين افراد بعدها از طرف مسلمانان كانديد جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) شدند و بر جايگاه آن حضرت تكيه زدند و امروزه نيز اكثريت مسلمانان آن‌ها را جانشينان پيامبر و يا شخصيت‌هايى ممتاز و مورد تأييد مى‌دانند.

از جمله مواردى كه در زمان حيات خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخى علناً به آن اعتراض كردند مى‌توان به مسأله «عمره تمتع» اشاره كرد كه حكم آن در قرآن كريم آمده است. بر اساس احكام نورانى اسلام، برخى افراد اگر بخواهند حج به‌جا بياورند بايد به نيت «حج تمتع» محرم شوند. حج تمتع به اين صورت است كه فرد ابتدا به نيت «عمره تمتع» محرم مى‌شود و پس از انجام اعمالى از احرام خارج مى‌شود و با فرا رسيدن ايام حج و روز عرفه بايد دوباره احرام ببندد و اعمال حج را به‌جا آورد. اما برخى افراد، براى انجام حج لازم نيست دو بار ‌يك بار به نيت عمره و يك بار به نيت حج‌ـ محرم شوند، بلكه تنها يك بار براى اعمال حج محرم مى‌شوند و وقتى هم محرم شدند تا اعمال حجشان را كامل نكنند از احرام خارج نمى‌شوند. كسى كه محرم مى‌شود بيست و چهار چيز بر او حرام مى‌شود و تا موقعى كه اعمالش را انجام نداده هم‌چنان در حال احرام و آن بيست و چهار چيز بر او حرام است. پس از انجام اعمال، فرد به اصطلاح «مُحِلّ» مى‌گردد و محرّمات احرام براى او حلال مى‌شود. از جمله محرّمات احرام، يكى، هر گونه تمتّع و بهره جنسى زن و مرد از يكديگر است. در حج تمتّع، طبق توضيحى كه داديم، در فاصله بين پايان اعمال عمره و احرام حج، حاجى از احرام خارج و محرّمات احرام، از جمله تمتّع از زن، براى او حلال مى‌گردد.

در هر صورت، در يكى از سال‌ها و طبق شرايطى كه پيش آمده بود، برخى از مسلمانان براى انجام حج بايد به نيت حج تمتع محرم مى‌شدند، كه طبيعتاً پس از انجام اعمال عمره، از احرام خارج شده و مُحلّ مى‌گرديدند و محرّمات احرام، و از جمله تمتع از زنان، براى آنان حلال مى‌شد، تا ايام حج فرا برسد و بخواهند براى اعمال حج محرم شوند. اين در حالى بود كه در همان سال، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و گروهى از مسلمانان كه همراه آن حضرت بودند شرايطشان به گونه‌اى بود كه طبق احكام اسلام تنها يك احرام، و آن هم براى انجام اعمال حج، داشتند و طبعاً قبل از تكميل اعمال نمى‌توانستند از احرام خارج و به اصطلاح مُحلّ شوند. اين اولين سالى بود كه چنين وضعيتى پيش آمده بود و وحى نازل شد كه برخى بايد آن‌گونه و برخى اين‌گونه احرام حج ببندند. خليفه دوم در آن سال جزو كسانى بود كه بايد به حج تمتع محرم مى‌شد و هم‌چنان‌كه اشاره كرديم، در حج تمتع حاجى پس از انجام اعمال عمره مُحلّ مى‌شود و محرمات احرام، از جمله تمتع از زن بر او حلال مى‌گردد. اين حكم، كه اشاره شد آن سال براى اولين بار ابلاغ و اجرا مى‌گرديد، به نظر عده‌اى، و از جمله خليفه دوم، بسيار تعجب آور بود و به مذاق آنان خوش نيامد! مى‌گفتند، مگر چنين چيزى شدنى است؟! مردم بيايند براى عبادت و از راه دور رنج سفر را بر خود هموار كنند و اين همه زحمت بكشند تا چند روزى با حرام كردن برخى لذايذ دنيا بر خود به ذكر و عبادت خدا مشغول شوند؛ آن گاه درست در وسط اين معركه و پس از انجام اعمال عمره، بگوييم، بروند و مشغول لذايذ جنسى شوند و آب غسل از سر و روى آنان بچكد؟!

اين ناخشنودى خليفه دوم و جمعى ديگر از مسلمانان به اين صورت هم نبود كه تنها در قلب و دل آنان باشد، بلكه رسماً و علناً به اين حكم اعتراض كردند و گفتند، ما از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرم مى‌كنيم كه ايشان محرم باشند و ما به بدنمان عطر و روغن بزنيم و با زنان معاشرت داشته باشيم!(4)

آرى، در حالى كه قانون خدا به مردم اجازه داده كه چند روزى را كه معمولا بين عمره و حج فاصله مى‌شود از احرام خارج شوند، آنان به نظرشان آمد كه ـ نعوذ بالله ـ اين حكم، حكم درستى نيست و معنا ندارد كه حاجى در وسط اعمال عمره و حجّ، از احرام خارج شود و دوباره به دنيا و لذت‌هاى جنسى بازگردد!

خليفه دوم در مورد ازدواج موقت و «متعه نساء» نيز همين مشكل را داشت و اين حكم به مذاق او خوش نمى‌آمد. از اين رو با وجود آن‌كه اين حكم در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اعلام و اجرا شده بود و بعداً خليفه اول نيز با آن مخالفتى نكرده بود؛ ولى خليفه دوم در زمان خلافت خويش آن را ممنوع اعلام كرد! اين ممنوعيت، پس از او به صورت حكم دايمى در آمد و امروزه نيز تقريباً تمامى مذاهب اهل سنّت ازدواج موقت را حرام مى‌دانند. اين در حالى است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين باره فرموده است:
فَلَوْلاهُ ما زَنى اِلاّ شَقِىٌّ او شَقِيَّةٌ لاَِنَّهُ كانَ لِلْمُسْلِمينَ غِناءٌ فِى الْمُتْعَةِ عَنِ الزِّنا؛(5) اگر نبود عمر (و حكم او به ممنوعيت ازدواج موقت) هيچ مسلمانى مرتكب فحشا نمى گرديد، مگر مردان و زنان روسياه و جهنمى؛ چرا كه ازدواج موقت باعث بى نيازى مسلمانان از ارتكاب فحشا مى گرديد.

به هر حال اين تفكر كه آثارش هنوز هم باقى است و حتى در عالم تشيع نيز كم و بيش تأثيراتى گذاشته، يكى از عوامل مهم و اساسى انحراف در اسلام به شمار مى‌رود. همان گونه كه اشاره كرديم، ريشه اين انديشه به زمان خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) باز مى‌گردد و كسانى در حضور خود آن حضرت نارضايتى و ناخشنودى خود را از برخى احكام اسلام ابراز كردند. هم اينان كه پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مصدر كارها قرار گرفتند، بدعت گذارى در احكام و معارف اسلام را بنيان نهادند. اين امر باعث گرديد از همان صدر اسلام بين مسلمانان در عقايد، احكام و چگونگى رفتار فردى و اجتماعى اختلاف پديد آيد. مصيبت‌هاى اهل بيت(عليهم السلام) و خون دل‌هايى كه به آنان داده شد نيز از همين جا نشأت گرفت. گرچه آن بزرگواران با تدبير الهى و خردمندانه خويش و صبر و شكيبايى بى‌نظير توانستند در طول بيش از دو قرن و نيم، اساس اسلام را در جامعه تحكيم بخشند و از اضمحلال و فروپاشى بنيان‌هاى اساسى آن جلوگيرى كنند. اگر تدبيرها و تلاش‌ها و صبر و تحمل آن بزرگواران نبود، اسلام در همان دهه‌هاى اول پيدايشش كاملا مسخ مى‌گرديد و چيزى از آن باقى نمى‌ماند.

در هر صورت، در طول تاريخ اسلام، گروهى عالمانه و آگاهانه تحريف‌ها و انحراف‌هايى در آن پديد آورده‌اند و افرادى نيز از سر جهل و ناآگاهى به اين دام افتاده‌اند. ناآگاهى افراد نيز گاهى در اثر علل و عوامل طبيعى بوده و در موارد بسيارى هم برنامه‌ريزى شده بوده و با طرح و نقشه دسيسه گران و دشمنان شكل گرفته است. علاوه بر آن، درجات ناآگاهى نيز يكسان نبوده و در نتيجه، بسته به درجه جهل و ناآگاهى مردم، ميزان تحريف و انحراف پديد آمده نيز متفاوت بوده است.

در هر حال، بخشى از اين انحراف‌ها مربوط به بحث فعلى ما مى‌شود؛ يعنى انحراف‌هايى كه در روش‌هاى تقرب به خداى متعال ـ و آنچه اصطلاحاً عرفان ناميده مى‌شود ـ رخ داده است. در اين‌جا نيز كسانى دانسته و آگاهانه امور باطلى را از پيش خود اختراع كرده‌اند و كسانى نيز در اثر جهل و بى‌اطلاعى، اين روش‌هاى باطل را پذيرفته و از آن‌ها تبعيت كرده‌اند. اين روش‌هاى باطل تدريجاً در طول قرن‌ها از نسلى به نسل ديگر منتقل شده و تا آن‌جا رسيده كه ما امروزه شاهد فرقه‌ها و مرام و مسلك‌هاى مختلف و متنازعى هستيم كه هر يك ديگرى را نفى مى‌كند و مدعى حق بودن خود و باطل بودن ديگران است. در اين ميان، فعاليت و حركتى براى تميز حق از باطل كمتر صورت مى‌گيرد و هر كس بدان چه در دست دارد و پسنديده است دل خوش كرده و به همان اكتفا مى‌كند. در اين معركه معمولا تعصبات قومى و فرقه‌اى حرف اول را مى‌زند و هر فرقه‌اى با حمايت و تبعيت از مرام و مسلك خويش، ساير مرام‌ها و مسالك را تخطئه مى‌كند. در حالى كه اگر اينان به راستى طالب حقيقت و تقرب به حق متعال هستند، بايستى با روشى صحيح حق را از باطل، و سره را از ناسره جدا كنند تا هم خودشان از ضلالت و گمراهى نجات يابند و هدايت شوند و هم اسباب ضلالت و انحراف ديگران را فراهم نياورند.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. نهج‌البلاغه، خطبه 50.
2. انسان (76)، 2.
3. نجم (53)، 3 و 4.
4. ر. ك: بحار‌الانوار، ج 21، ص 385 ـ 386، باب 36، روايت 10.
5. بحار‌الانوار، ج 53، ص 30، باب 28، روايت 1.