پرسش و پاسخ
برخی بر این باورند که در زمان خلفا فتوحات بسیار زیاد بوده و به همین دلیل خلفا میتوانند برتر بوده باشند، چرا که موفق به گسترش اسلام شدهاند. حالا اگر واقعاً این برتری باشد، پس باید از پیامبر هم بالاتر باشند، چرا که در زمان پیامبر جنگ کمتر بوده است. حال آیا این جنگ و خونریزی جزء سنت پیامبر هم بوده است یا نه؟
در همین حدیث دوات و قلم شبهات زیادی وارد است از قبیل اینکه پیامبر فرموده که دوات و قلم بیاورید تا بنویسم آن چه که بعد از من به گمراهی نیفتید. حال گفته شده ممانعت عمر بهخاطر این بوده که او مطمئن بوده امت، بعد پیامبر گمراه نخواهند شد. پس یا این وجود عمر از پیامبر بیشتر میداند و یا پیامبر اکرم چنین چیزی را نمیدانسته است؟
یکی از شبهات وارده که در مورد حدیث دوات و قلم وارد می شود این است که در این باره عمر نبوده که نسبت هذیان به رسول الله داده بلکه کسان دیگری بوده اند. اما در منابع اهل سنت به صورت کلی آمده است که عمر این نسبت را به حضرت داده و این کار ناپسند را انجام داده است، در صورتیکه در کتب اهل سنت، این مطلب به او نسبت داده شده است.
یکی از مهمترین سوالات این است که آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با رأی عمر در ننوشتن وصیتنامه موافق بوده است؟ این شبهه در اذهان هست و اما خود اهل سنت گفتهاند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) غمگین و ناراحت شدند از این کار عمر و فرمودند: «از نزد من برخیزید، شایسته نیست نزد من به اختلاف بپردازید»
سوالی که ممکن است به ذهن بیاید این است که اصحاب پیامبر آیا به این وصیت نیاز داشتهاند یا نه؟ بیهقی میگوید: اگر اصحاب از نامهای که رسول خدا میخواست، برای آنها بنویسد، بینیاز نبودند، هر آینه آن حضرت نوشتن نامه را به دلیل اختلاف و بیهودهگویی آنان، ترک نمیکرد؛ اما این سخن با دو پاسخ مورد شک قرار میگیرد و ابطال میشود.
آیا امر پیامبر به حاضر نمودن قلم و دوات، امتحانی بوده است، یعنی پیامبر صرف امتحان کردن این امر را خواستار شده بودند؟ اما با دلایلی روشن رد میشود که این امر امتحانی نبوده است: ازجمله، کلام پیامبر در این امر، عدم علم غیب عمر، وجوب تبعیت در اوامر امتحانی، ناراحتی پیامبر پس از نافرمانی، دروغ بودن کلام پیامبر در صورت عدم قصد جدی.
گفته شده که امر رسول الله به آوردن دوات و قلم امری ارشادی بوده نه وجوبی؛ اما با دلایلی واضح میشود که این امر وجوبی بوده است و منع عمر بهخاطر ترس از بازنویسی کردن خلافت علی بر روی کاغذ بوده است، ازجمله دلالت ظهور امر، وصیت بودن، فهم باقی حاضران و کلام عمر در عدم لزوم این نگارش همه واجب بودن این امر را میرساند.
پیامبر اکرم در چند جا وعده داده بودند که اگر چنین کنید به ضلالت دچار نشوید، در بستر بیماری نیز که قصد مکتوب نمودن مطلبی داشتند که آنان گمراه نشوند، چرا عمر از نوشتن وصیت توسط پیامبر ممانعت به عمل آورد؟ اما دلیل آن این است چرا که او ترس از این داشت که پیامبر خلیفهی بعد از خود را انتخاب کند و دلیل ممانعت او این بوده است
ابن تیمیه گفته که مردم ابوبکر را مقدم بر همه میدانند و به او مقام والایی دادهاند، چرا که او برتر است ار همگان. اما با دو پاسخ کوتاه که یکی ضعیف شمردن این روایات است و دیگری تمام نصوص جلی و آشکاری که در مورد حضرت علی (علیه السلام) آمده است معلوم میشود که احدی از حضرت علی (علیه السلام) برتر نبوده است.
برخی از اهل سنت سؤالاتی را وارد می کنند به این مضمون که هیچ کس با خلافت ابوبکر مخالفت نکرد. اما باید در پاسخشان گفت خود شما در منابع خود ذکر کردهاید که برخی از انصار و مهاحرین و حضرت علی(علیه السلام) و زبیر و ... با آنها مخالفت کردند و خود عمر نیز در روایتی خلافت ابوبکر را ناگهانی خطاب قرار میدهد.
بلال بن رباح معروف به بلال حبشی که اولین مؤذن بود و پیامبر به او دستور داد که برای اولین بار اذان بگوید. بلال بعد از پیامبر حتی طبق اسناد اهل سنت به شام رفت و دیگر به مدینه بازنگشت. او بخاطر اوضاع آن زمان و به تحریف قرار گرفتن اذان و این که مجبور به گفتن اذان دیگر نشود برای همیشه به مدینه سفر کرد.
برخی ار اهل سنت در صدد این هستند که خلافت ابوبکر را از هر راهی تثبیت کنند. فی الحال آن ها از طریق این وارد شده اند که در زمان بیماری پیامبر ابوبکر از طرف ایشان به عنوان امامت جماعت برگزیده شد. اهل سنت از این طریق فضیلتی نسبت به دیگر صحابه به ابوبکر داده اند و او را بخاطر این امر لایق خلافت هم دانسته اند که این امر هیچ ربطی به خلافت ندارد.
پرسش: آیا امام باقر(ع) ابوبکر را صدیق نامیده است؟ اربلی در «کشف الغمة» از عروة بن عبد الله نقل میکند که گفت: از امام باقر(ع) درباره زیورهایی که بر شمشیرها است، سؤال کردم، امام فرمود: اشکال ندارد؛ زیرا ابوبکر صدّیق شمشیرش را زینت میکرد. راوی میگوید: به حضرت عرض کردم...
ابوبکر یکی از کسانی بود که پیامبر او را با خود به غار ثور برد تا پیامبر از شر مشرکان در امان بماند. ولی در همین میان ابوبکر یار همراه پیامبر حزنی به سراغش می اید و پیامبر به او می گوید غم به خود راه نده حال باید بدانیم که ایا با وجود پیامبر جزن ابوبکر به جا بوده یا خیر؟