علماء و تصوف

در طول تاریخ همواره موضع فقها و متکلمین با صوفیه در تعارض بوده و همواره فقها و متکلمین به علت اشتباهات و انحرافاتی که صوفیه ایجاد میکردند، ایشان را مورد طعن قرار میدادند. در این نوشتار مواردی از انتقادهای فقها و متکلمین را به صوفیه ذکر میکنیم. از زمره انتقادهایی که فقها و متکلمین بر صوفیه دارند این است که میگویند صوفیه بین شریعت و حقیقت تفرقه قائل شدهاند.

یکی از ادعاهای صوفیان در زمان ما اینست که خود را در زمرهی شیعیان به شمار آورده و بر این ادعا پافشاری میکنند. هر انسانی میداند که صِرف ادعا چیزی نیست که محکمهی عقلا آن را بپذیرد و نیاز به اثبات و ارائهی دلیل است.

در پی علنی کردن خانقاه بیدخت، علماء وقت، حکم ارتداد ملا سلطان را صادر کردند.

از جمله دستاویز هایی که صوفیه برای خود دارند عدم فهم علماء و منتقدان ایشان از صوفیه است. ایشان معتقدند که علماء فقه باطن را نمی دانند و برای راهنمایی باطن باید پیر و مرشدی باشد که مورد تایید صوفیه است.

از حربه هاي صوفيه براي جذب افراد آن است که علماء برجسته و بزرگ را به خود نسبت مي دهند تا بدين وسيله مردم را فريب داده و آنان را جذب خود کنند؛ اما سخنان علماء عظام غیر از این را نشان می دهد.

گزيده اي در معني عرفان و تصوف و محبوبيت نداشتن واژه صوفي در عرف متشرعه و اينکه عارف غير از صوفي است.

در این اواخر سردمداران فرقه ی گنابادی بیش از گذشته به فکر مشروعیت فرقه داری هستند و از علمای بزرگ در این را برای خود خرج کرده و با تهمت و افترا برای خود کسب آبرو کرده اند!

صوفیه همواره در پی تضعیف جایگاه علماء نزد مردم است تا بدین وسیله جایگاه خود را نزد مردم حفظ کرده و موقعیتی در مقابل علماء برای خود ثابت کنند لذا اعلام می کنند اجازه اقطاب صوفی من عند الله و واجب الاطاعه است، اما اجازه علماء اکتسابی و جایز الاطاعه است.