نقد اصل دين بايد مطابق علم و عقل باشد

همين طور كه قبلا گفته شد يكي از اصول دوازده گانه بهائيت تطابق دين با علم و عقل مي باشد و در آغاز ضروري است كه تعاريفي از سه واژه دين، علم و عقل ارائه و سپس به نقد و بررسي اين اصل بپردازيم.
دين در لغت به معناي اطاعت است [1] ، و در اصطلاح به معناي (الذين هو وضع الهي لا و الالباب، تناول الاصول و الفروع). كه مقصود از اصول، اعتقادات نفساني باطني و مقصود از فروع اعمال و عبادات ظاهري است [2] .
علم به معناي دانستن و آگاه شدن [3] و در اصطلاح به مجموعه دانش و معارف بشري و يا الهي گفته مي شود كه علوم تجربي و علوم عقلي را نيز شامل مي شود. در غرب علم به معناي عام را KNOWLEDG و معناي خاص آن را SCIENCE گويند.
عقل به معناي خرد و دانش دريافتن و دانستن ترك قصاص كردن براي ديه و بستن ذراع و ساق شتر مي باشد [4] و در اصطلاح به ابزار و افزار تفكر گويند كه موجب تشخيص خوب از بد مي گردد.
در آثار بهائيان (اگر بشود آن ها را آثار ناميد!) همان طور كه قبلا نوشته شد اصل تطابق علم و عقل با دين به عنوان يك اصل بديع و تازه مطرح شده است به منظور رد و يا تأييد اين ادعا به ساير آثار اديان الهي از جمله دين مبين اسلام مراجعه مي نماييم و سپس به نقض اين اصل در اعمال سران فرقه مي پردازيم.
در قرآن مجيد در خصوص پيروي از قوه عاقله به آيات بي شماري بر مي خوريم كه در اين جا به دو مورد اشاره مي كنيم:
«صم بكم عمي فهم لا يعقلون» جون از قوه عاقله بهره گيري نمي كنند مثل آن است كه حس باصره و سامعه ندارند و نيز گنگ و لال مي باشند. [5] .
و در سوره ي ديگر «آيا آنان در روي زمين سير نمي كنند و براي آن ها راه هايي باشد كه با آن تعقل كنند» [6] .
همچنين روايات فراواني در خصوص حجت عقلي و علمي تطابق دين با علم و عقل از ائمه اطهار و حضرت رسول اكرم وجود دارد كه به چند مورد آن اشاره مي گردد.
حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مي فرمايند:
«يا هشام ثم بين ان العقل مع العلم» [7] يعني عقل و علم بايستي توأم باشد.
از حضرت رسول اكرم نقل است: كسي كه برود راهي را كه طلب كند در آن علمي را، سلوك دهد خدا به او راهي در بهشت [8] .
همچنين مي فرمايند: چون ديديد، مردي را كه نماز بسيار مي خواند و روزه بسيار مي گيرد او را بزرگ مشماريد تا اينكه بدست آوريد عقلش بر چه پايه اي است. [9] .
در احاديث فوق عقل پايه و ملاكي براي سنجش اعمال ديني مي گردد و كوشش علمي ستايش مي شود.
حضرت صادق عليه السلام مي فرمايند: ستون و نگاه دارنده انسان، عقل اوست [10] ) همچنين (عقل راهنما و رهبر مومن است [11] .)
و در خصوص تطابق عقل و دين حضرت امام علي عليه السلام مي فرمايند: كل ما حكم بالعقل حكم بالشرع و كل ما حكم بالشرع، حكم بالعقل.
هر آنچه را عقل به آن حكم كند، شرع نيز همان را حكم كند و هر آن چه را شرع بدان حكم كند عقل نيز همان را حكم كند.
و در جاي ديگر مي فرمايند: «كسي را كه حقا دريابم كه در او يك خصلت از خصلتهاي نيكو استوار است من تمام نيكويي ها را بر آن خصلت حمل مي كنم و فقدان ساير خصلت ها را ناديده مي گيرم و ليكن من فقدان دين و فقدان عقل را نمي توانم ناديده بگيرم. [12] .
به طور كلي از طرف خداوند در اسلام براي مردم دو حجت قرار داده شده يكي حجت ظاهر و ديگري حجت باطن، كه رسل و انبياء و ائمه عليه السلام حجت ظاهر، و عقول مردم حجت باطن هستند. و اين خود مي رساند كه در بينش اسلامي، عقل و وحي و علم و دين دو چيز مخالف هم كه قبول يكي مستلزم نفي ديگري است نمي باشند. عقل و وحي هر دو موهبتي هستند از عالم الوهيت به عالم انساني تا با اتحاد و پيوند آن دو كشتي حيات بشري بر درياي پر تلاطم زندگي به ساحل نجات رهنمون گردد. با توجه به مراتب فوق مشخص مي شود كه دين اسلام خود به بهترين وجه مبين تطابق دين با علم و عقل است و بهائيت اين را از اصول اسلامي اقتباس نموده و آن را به عنوان يك اصل بديع پس از گذشت سيزده قرن از اسلام به نام خود به مرم قالب نموده است!!
در اينجا ممكن است بهائيان اين موضوع را مطرح نمايند كه اين احاديث، روايات و آيات قرآني قبلا وجود داشته ليكن در زمان تأسيس بهائيت مورد تحريف واقع شده و بهائيت آن را احيا نموده است. اما اين ادعا نيز با ادعاهاي قبلي آن ها مبني بر عدم تحريف كليه اديان الهي [13] مغايرت پيدا مي كند و اگر اذعان نمايند كه هيچ كدام از اين معارف تحريف نگرديده اند اين پرسش مطرح مي شود پس چه لزومي به مطرح شدن مجدد آن تحت يك شريعت ديگر در قرن سيزدهم هجري بوده است؟!
پاورقی ها: -------------------------------------------------------------------------------------------
[1] ابن اثير وي يكي از مورخين معروف است كه در قرن هفتم هجري مي زيسته است.
[2] حكمت. علي اصغر. تاريخ اديان.
[3] فرهنگ عربي - فارسي خيام. چاپ هشتم 1357.
[4] همان مأخذ.
[5] سوره بقره / آيه 171.
[6] سوره حج / آيه 46.
[7] اصول كافي / 14، 1.
[8] اصول كافي. ج 1 ص 34.
[9] اصول كافي. ج 1 ص 26.
[10] اصول كافي ج 1 ص 25.
[11] همان مأخذ.
[12] اصول كافي .
[13] بخت آور كمال الدين تاريخ و عقايد اديان و مذاهب سامي. ج 1. چاپخانه گيلان. خ فردوسي 1339 (مشاراليه، بهائي مسلك و اين كتاب يكي از منابع مورد وثوق بهائيان است.) منبع دوم كتاب ايقان نوشته ميرزا حسينعلي نوري. صص 71 - 70.