ولاء زعامت

ولايت زعامت يعني حق رهبري اجتماعي و سياسي.اجتماع نيازمند به رهبر است.آن كس كه بايد زمام امور اجتماع را به دست گيرد و شؤون اجتماعي مردم را اداره كند و مسلط بر مقدرات مردم است «ولي امر مسلمين » است.پيغمبر اكرم در زمان حيات خودشان ولي امر مسلمين بودند و اين مقام را خداوند به ايشان عطا فرموده بود و پس از ايشان طبق دلايل زيادي كه غير قابل انكار است به اهل البيت رسيده است.
آيه كريمه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم » [1] اطاعت كنيد خدا و پيغمبر را و كساني را كه اداره كار شما به دست آنهاست)و همچنين آيات اول سوره مائده و حديث شريف غدير و عموم آيه «انما وليكم الله » [2] و عموم آيه «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم » [3] ناظر به چنين ولايتي است.
در اين جهت كه پيغمبر اكرم چنين شاني را داشته و اين يك شان الهي بوده است - يعني حقي بوده كه خداوند به پيغمبر اكرم عنايت فرموده بود نه اينكه از جانب مردم به آن حضرت تفويض شده باشد - ميان شيعه و سني بحثي نيست.برادران اهل سنت ما با ما تا اينجا موافق اند.سخن در اين است كه پس از پيغمبر اكرم تكليف «ولايت زعامت » چيست؟افراد مردم براي اينكه اجتماع متزلزل نشود و هرج و مرج به وجود نيايد، بايد از كسي و مقامي به عنوان حاكم و ولي امر اطاعت كنند.تكليف چنين مقامي چيست؟آيا اسلام در اين باره تكليفي معين كرده است و يا بكلي سكوت اختيار كرده است، و اگر تكليف معين كرده چگونه است؟آيا به مردم اختيار داده كه بعد از پيغمبر هر كه را مي خواهند خود انتخاب كنند و بر ديگران اطاعت او واجب است و يا اينكه پيغمبر اكرم قبل از رحلت، شخص معيني را براي جانشيني خود در اين مقام بزرگ و با اهميت تعيين كرد؟
در اينجا به مناسبت، درباره همه شؤون اجتماعي پيغمبر اكرم در ميان امت، مطابق آنچه از قرآن مجيد استنباط مي شود، بحثي مي كنيم.
از قرآن مجيد و هم از سنت و سيره نبوي استنباط مي شود كه پيغمبر اكرم در ميان مسلمين در آن واحد داراي سه شان بود:
اول اينكه امام و پيشوا و مرجع ديني بود و ولايت امامت داشت، سخنش و عملش سند و حجت بود:
«ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا [4] .
آنچه را پيغمبر براي شما آورده است بگيريد و از آنچه شما را باز دارد بايستيد.
دوم اينكه ولايت قضائي داشت، يعني حكمش در اختلافات حقوقي و مخاصمات داخلي نافذ بود:
فلا و ربك لا يؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما [5] .
نه چنين است.به پروردگارت سوگند، ايمانشان واقعي نخواهد بود تا در آنچه در بينشان اختلاف شود داورت كنند و سپس در دلهاي خويش از آنچه حكم كرده اي ملالي نيابند و بي چون و چرا تسليم شوند.
و البته با اينكه در اين مورد مثل مورد قبل استعمال كلمه «ولايت » صحيح است ولي نديده ايم اين كلمه عملا در باب ولايت قضائي استعمال شده باشد.
سوم اينكه ولايت سياسي و اجتماعي داشت، يعني گذشته از اينكه مبين و مبلغ احكام بود و گذشته از اينكه قاضي مسلمين بود، سائس و مدير اجتماع مسلمين بود، ولي امر مسلمين و اختياردار اجتماع مسلمين بود.همچنانكه قبلا گفته شد، آيه كريمه «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم » و همچنين آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم » ناظر به اين قسمت است.البته پيغمبر اكرم شان چهارمي هم دارد كه بعدا ذكر خواهد شد.
پيغمبر اكرم رسما بر مردم حكومت مي كرد و سياست اجتماع مسلمين را رهبري مي نمود، به حكم آيه كريمه «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها» [6] از مردم ماليات مي گرفت، شؤون مالي و اقتصادي اجتماع اسلامي را اداره مي كرد.
اين شان از شؤون سه گانه رسول اكرم، ريشه بحث خلافت است.
اين نكته لازم است گفته شود كه كلمه «امامت » همچنانكه در مورد پيشوايي در اخذ معالم دين استعمال شده است، يعني «امام » گفته مي شود و مفهومش «كسي است كه معالم دين را از او بايد فرا گرفت » و اهل سنت به همين عنايت، به ابو حنيفه و شافعي و مالك و احمد حنبل كلمه «امام » اطلاق مي كنند، در مورد زعامت اجتماعي و سياسي نيز زياد به كار رفته است.
رسول اكرم فرمود:
ثلاث لا يغل عليهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله، و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم [7] .
هرگز قلب يك مسلمان نسبت به سه چيز خيانت و ترديد روا نمي دارد: اخلاص نيت براي خدا، خيرخواهي براي زعماي مسلمين در راه رهبري مسلمين، همراهي با جماعت مسلمين.
علي(عليه السلام)در يكي از نامه هايش كه در نهج البلاغه ثبت است مي فرمايد:
فان اعظم الخيانة خيانة الامة و افظع الغش غش الائمة [8] .
بزرگترين خيانتها خيانت به جامعه است و شنيع ترين دغلبازيها، دغلبازي با پيشوايان مسلمين است.
زيرا نتيجه اين دغلبازي عليه مسلمين است.اگر ناخداي يك كشتي آن كشتي را درست هدايت كند و شخصي پيدا شود و آن ناخدا را فريب دهد و كشتي را دچار خطر كند، تنها به ناخدا خيانت نكرده است، به همه سكان كشتي خيانت كرده است.
در اين جمله نيز كلمه «امام » به اعتبار رهبري اجتماعي اطلاق شده است.
در تاريخ مسلمين زياد مي خوانيم كه مسلمانان - حتي ائمه اطهار - خلفاي عصر خود را با كلمه «امام » خطاب مي كردند.
چيزي كه هست امام به اين معني گاهي امام عدل است و گاهي امام جور و مسلمانان در قبال هر يك از آنها وظايفي دارند.
پيغمبر اكرم در حديث مشهوري كه فريقين روايت كرده اند فرمود:
افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر [9] .
بالاترين جهاد، يك سخن حق است در برابر يك پيشواي جور.
و همچنين پيغمبر اكرم فرمود:
افة الدين ثلاثة: امام جائر، و مجتهد جاهل، و عالم فاجر [10] .
سه چيز آفت دين به شمار مي روند(و مانند يك آفت كه گياهي يا حيواني را از پا در مي آورد، دين را از پا در مي آورند): پيشواي ستمگر، عابد نادان و عالم گناهكار.
بالاتر اينكه در خود قرآن از پيشواياني ياد شده است كه مردم را به آتش جهنم دعوت مي كنند و با كلمه «امام » هم تعبير شده است:
 جعلناهم ائمة يدعون الي النار [11] .
آنان را پيشواياني قرار داده ايم كه به آتش مي خوانند.
البته شك نيست كه غالبا كلمه «امام » يا «ائمه » به پيشوايان عادل و صالح اطلاق مي شود و در عرف شيعه كلمه «امام » بر پيشوايان بر حق و معصوم اطلاق مي شود كه فقط دوازده نفرند.
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[1] نساء/59.
[2] مائده/55.
[3] احزاب/6.
[4] حشر/7.
[5] نساء/65.
[6] توبه/103.
[7] كافي، ج 1/ص 403.
[8] نامه 26.
[9] كافي، ج 5/ص 60.
[10] جامع الصغير، ج 1/ص 4.
[11] قصص/41.