ولاء امامت

ولاء امامت و پيشوايي و به عبارت ديگر مقام مرجعيت ديني يعني مقامي كه ديگران بايد از وي پيروي كنند، او را الگوي اعمال و رفتار خويش قرار دهند و دستورات ديني را از او بياموزند، و به عبارت ديگر زعامت ديني.چنين مقامي مستلزم عصمت است، و چنين كسي قول و عملش سند و حجت است براي ديگران.اين همان منصبي است كه قرآن كريم درباره پيغمبر اكرم مي فرمايد:
لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا [1] .
براي شما در(رفتار)فرستاده خدا پيروي اي نيكوست براي آنان كه اميدوار به خدا و روز ديگرند و خدا را بسيار ياد كنند.
قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم [2] .
بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد.
در اين آيات رسول الله را الگويي معرفي كرده كه مردم بايد رفتار و اخلاقشان را با رفتار و اخلاق او تطبيق دهند و او را مقتداي خويش سازند، و اين خود دليل عصمت آن حضرت است از گناه و خطا، زيرا اگر خطا و گناهي ممكن بود از او صادر گردد ديگر جا نداشت خداي متعال او را پيشوا و مقتدا معرفي كند.
اين مقام پس از پيغمبر به اهل البيت رسيد و بر طبق روايتي كه اكثر علماي اهل سنت در كتب سيره و تاريخ و كتب وايت خود از قريب سي نفر از صحابه پيغمبر نقل كرده اند [3] اهل البيت را به پيشوايي و امامت برگزيد، فرمود:
اني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي اهل بيتي، و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض، فلا تقدموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهما فتهلكوا، و لا تعلموهم فانهم اعلم منكم.
من در بين شما دو چيز ارزنده را باقي مي گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم را.آنها جدا نگردند تا در حوض كوثر بر من وارد آيند.
بر آنها پيشي نگيريد كه تباه شويد، و از آنها كوتاهي نكنيد كه تباه شويد، و به آنان نياموزيد كه از شما داناترند.
در اينجا پيغمبر، اهل البيت را درست قرين و توام كتاب خدا قرار مي دهد و خدا درباره كتابش مي فرمايد:
لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه [4] .
باطل و نادرستي نه از پيش رو و نه از پشت سر به آن راه نمي يابد.
و اگر اهل البيت گرد باطل و نادرستي مي گشتند، اينچنين قرين و توام كتاب قرار نمي گرفتند، و اگر همچون نبي اكرم از گناه و خطا معصوم و منزه نمي بودند اينچنين به جاي وي پيشوا و مقتدا نمي شدند.مضمون حديث حكايت مي كند كه مورد حديث افرادي معصوم مي باشند، و به قول خواجه نصير الدين طوسي ديگران نه معصومي دارند و نه مدعي عصمت براي كسي هستند، پس جز ائمه اطهار مصداقي ندارد.ابن حجر مي گويد:
«اين گفته پيغمبر - بر آنها پيشي نگيريد كه تباه شويد، و از آنها كوتاهي نكنيد كه تباه شويد، و به آنان نياموزيد كه از شما داناترند - دليل است كه هر كه از اهل البيت به مراتب عالي علمي رسيد و براي وظايف ديني شايسته بود، بر ديگران مقدم است » [5] .
حافظ ابو نعيم از ابن عباس روايت مي كند كه پيغمبر فرمود:
«هر كه را خوش آيد كه همچون زندگي من بزيد و همچون مرگ من بميرد و در بهشت جاوداني سكونت كند، علي را از پس من ولي انتخاب كند [6] و ولي او را ولي گيرد و به امامان از پس من كه عترت من اند و از گل من آفريده شده اند، اقتدا كند كه آنان فهم و دانش روزي شده اند، و واي بر آنان كه فضلشان را تكذيب كنند و رحم مرا در موردشان قطع كنند كه شفاعتم آنان را نگيرد» [7] .
امامت و پيشوايي و مقتدايي ديني، به طوري كه آنچه پيشوا مي گويد و هر طور عمل مي كند سند و حجت الهي تلقي شود، نوعي ولايت است، زيرا نوعي حق تسلط و تدبير و تصرف در شؤون مردم است.
به طور كلي هر معلم و مربي از آن جهت كه معلم و مربي است، ولي و حاكم و متصرف در شؤون متعلم و مرباست، چه رسد به معلم و مربي اي كه از جانب خدا اين حق به او داده شده باشد.
آيه كريمه «انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون » ناظر به چنين ولايتي است.البته مقصود اين نيست كه اين آيه شامل برخي ديگر از اقسام ولايت كه بعدا ذكر خواهيم كرد نيست.مقصود اين است كه اين آيه شامل ولاء امامت و پيشوايي و مرجعيت ديني هست.در برخي احاديث گذشته نيز كلمه «ولي » در مورد ولاء امامت استعمال شده است.
اين نوع از ولاء را اگر به امام نسبت دهيم به معني حق پيشوايي و مرجعيت ديني است و اگر به افراد امت نسبت دهيم به معني پذيرش و قبول اين حق است.
پاورقي ها: ----------------------------------------------------------------------------
[1] احزاب/21.
[2] آل عمران/31.
[3] رجوع شود به رساله اي كه آقاي قوام الدين جاسبي قمي - از فضلاي حوزه علميه قم - به امر آية الله بروجردي درباره اسناد اين حديث تاليف كردند و «دار التقريب بين المذاهب الاسلامية » چاپ و منتشر كرد.
[4] فصلت/42.
[5] الصواعق المحرقة/ص 135.
[6] در متن روايت «فليوال عليا» آمده است و بر طبق معاني مختلف ولاء، مفهوم اين جمله متفاوت مي شود.
[7] حلية الاولياء، ج 1/ص 86.