ولاء محبت يا ولاء قرابت

ولاء محبت يا ولاء قرابت به اين معني است كه اهل البيت، ذوي القرباي پيغمبر اكرم اند و مردم توصيه شده اند كه نسبت به آنها به طور خاص، زائد بر آنچه ولاء اثباتي عام اقتضا مي كند، محبت بورزند و آنها را دوست بدارند.اين مطلب در آيات قرآن آمده است و روايات بسياري نيز در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت وارد شده كه محبت اهل البيت و از جمله علي(عليه السلام)را يكي از مسائل اساسي اسلامي قرار مي دهد و قهرا در اين مورد، دو بحث به وجود مي آيد: اول اينكه چرا در موضوع اهل البيت، اينهمه توصيه شده است كه مردم به آنها ارادت بورزند و اين ارادت و محبت را وسيله تقرب به خداوند قرار دهند؟گيرم همه مردم اهل البيت را شناختند و به آنها محبت و ارادت واقعي پيدا كردند، چه نتيجه و خاصيتي دارد؟دستورهاي اسلامي همه مبني بر فلسفه و حكمتي است.اگر چنين دستوري در متن اسلام رسيده باشد قطعا بايد حكمت و فلسفه اي داشته باشد.
پاسخ اين پرسش اين است كه دعوت به محبت اهل البيت، و به عبارت ديگر ولاء محبت اهل البيت، حكمت و فلسفه خاص دارد، گزاف و گتره نيست، پاداش به رسول اكرم يا به خود آنها نيست.قرآن كريم از زبان رسول اكرم تصريح مي كند كه پاداشي كه از شما خواستم - يعني مودت ذوي القربي - فايده اش عايد خود شمست.
ولاء محبت، مقدمه و وسيله اي است براي ساير ولاءها كه بعدا توضيح خواهيم داد.رشته محبت است كه مردم را به اهل البيت پيوند واقعي مي دهد تا از وجودشان، از آثارشان، از سخنانشان، از تعليماتشان، از سيرت و روششان استفاده كنند.بعلاوه در كتاب جاذبه و دافعه علي عليه السلام درباره خاصيتهاي عشق و محبت، و مخصوصا عشق و محبت به پاكان و اولياء حق كه انسانساز است و عامل بسيار ارزنده اي است براي تربيت و براي به حركت آوردن روحها و زير و رو كردن روحيه ها، مفصلا بحث كرده ايم و در اينجا تكرار نمي كنيم.
دوم اينكه آيا ولاء محبت از مختصات شيعيان است يا ساير فرق اسلامي نيز به آن اعتقاد دارند؟ در جواب بايد گفت كه ولاء محبت از مختصات شيعيان نبوده، ساير فرقه هاي مسلمان نيز به آن اهميت مي دهند.امام شافعي كه از ائمه چهارگانه اهل سنت است در اشعار معروف خود مي گويد: يا راكبا قف بالمحصب من مني و اهتف بساكن خيفها و الناهض سحرا اذا فاض الحجيج الي مني فيضا كملتطم الفرات الفائضان كان رفضا حب ال محمد فليشهد الثقلان اني رافضي [1] اي سواره!در سرزمين پر سنگريزه مني بايست و سحرگاه فرياد كن به آنكه در خيف ساكن است و به آنكه حركت كرده است - آنگاه كه حجاج از مشعر به ني حركت مي كنند و كثرت جمعيت مانند رود فرات موج مي زند - كه اگر محبت آل محمد «رفض » [2] شمرده مي شود پس جن و انس گواهي دهند كه من «رافضي » [3] مي باشم.
و هم او مي گويد: يا ال بيت رسول الله حبكم فرض من الله في القرآن انزله يكفيكم من عظيم الفخر انكم من لم يصل عليكم لا صلاة له [4] اي اهل بيت رسول!دوستي شما فريضه اي است از جانب خداوند كه در قرآن آن را فرود آورده است.از فخر بزرگ، شما را اين بس كه درود بر شما جزء نماز است و هر كس بر شما درود نفرستد نمازش باطل است.
و هم او مي گويد: و لما رايت الناس قد ذهبت بهم مذاهبهم في ابحر الغي و الجهل ركبت علي اسم الله في سفن النجا و هم اهل بيت المصطفي خاتم الرسل و امسكت حبل الله و هو ولاؤهم كما قد امرنا بالتمسك بالحبل [5] چون مردم را ديدم كه راههاشان آنها را در درياهاي گمراهي و جهالت انداخته است، به نام خدا سوار كشتي نجات شدم، همانا اهل بيت مصطفي خاتم رسولان آن كشتي نجات اند، و به ريسمان خدا كه ولاء آنهاست چنگ زدم همچنانكه دستور به ما داده شده كه به اين ريسمان چنگ بزنيم.
زمخشري و فخر رازي كه در بحث خلافت به جنگ شيعه مي آيند، خود راوي روايتي هستند در موضوع ولاء محبت.فخر رازي از زمخشري نقل مي كند كه پيغمبر فرمود: من مات علي حب آل محمد مات شهيدا، الا و من مات علي حب ال محمد مات مغفورا له، الا و من مات علي حب ال محمد مات تائبا، الا و من مات علي حب ال محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان... [6] .
هر كس كه بر دوستي آل محمد مرد، شهيد مرده است، هر كس كه بر دوستي آل محمد مرد، آمرزيده مرده است، هر كس كه بر دوستي آل محمد مرد، توبه كار مرده است، هر كس كه بر دوستي آل محمد مرد، مؤمن و كامل ايمان مرده است...
ابن فارض، عارف و شاعر غزلسراي معروف مصري - كه در ادبيات عرب همچون حافظ در زبان فارسي است - در غزل معروف خود كه با اين بيت آغاز مي شود: سائق الاظعان يطوي البيد طي منعما عرج علي كثبان طي مي گويد: ذهب العمر ضياعا و انقضي باطلا ان لم افز منك بشي غير ما اوليت من عقدي و لا عترة المبعوث حقا من قصي خدايا!اگر من به وصال تو نائل نشوم عمرم ضايع و باطل گذشته است.اكنون جز يك چيز، چيز ديگر در دست ندارم و آن همان پيوندي است كه به ولاء عترت پيغمبري كه از اولاد قصي [7] مبعوث شده بسته ام. در اينجا ممكن است مقصود از ولاء، معناي عالي تري باشد، ولي قدر مسلم اين است كه ولاء محبت را گفته است.
ملا عبد الرحمن جامي - با اينكه قاضي نور الله درباره وي مي گويد: دو تا عبد الرحمن، علي را آزردند: عبد الرحمن بن ملجم مرادي و عبد الرحمن جامي - قصيده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(عليه السلام)به فارسي به نظم آورده است. مي گويند خوابي نقل كرده كه پس از مرگ فرزدق از او در عالم رؤيا پرسيدند خداوند با تو چه كرد؟جواب داد: مرا به واسطه همان قصيده كه در مدح علي بن الحسين گفتم، آمرزيد.جامي خود اضافه مي كند و مي گويد: اگر خداوند همه مردم را به خاطر اين قصيده بيامرزد عجيب نيست.جامي درباره هشام بن عبد الملك كه فرزدق را حبس كرد و شكنجه اش داد مي گويد: اگرش چشم راست بين بودي راست كردار و راست دين بودي دست بيداد و ظلم نگشادي جاي آن حبس خلعتش دادي [8] بنابراين در مساله ولاء محبت، شيعه و سني با يكديگر اختلاف نظر ندارند مگر ناصبيها كه مبغض اهل البيت هستند و از جامعه اسلامي مطرود و همچون كفار محكوم به نجاست اند و بحمد الله در عصر حاضر زمين از لوث وجود آنها پاك شده است.فقط افراد معدودي گاهي ديده مي شوند كه برخي كتابها مي نويسند، همه كوشش شان در زياد كردن شكاف ميان مسلمين است - مانند افراد معدودي از خودمانيها - و همين بهترين دليل است كه اصالتي ندارند و مانند همقطاران خودمانيهاشان ابزار پليد استعمارند.
زمخشري و فخر رازي در ذيل روايت گذشته، از پيغمبر اكرم(ص)نقل مي كنند كه فرمود: الا و من مات علي بغض ال محمد مات كافرا، الا و من مات علي بغض ال محمد لم يشم رائحة الجنة.
هر كس كه بر دشمني آل محمد بميرد، كافر مرده است، هر كس كه بر دشمني آل محمد بميرد، بوي بهشت را استشمام نخواهد كرد.
و امام صادق(عليه السلام)فرمود: فان الله تبارك و تعالي لم يخلق خلقا انجس من الكلب و ان الناصب لنا اهل البيت لا نجس منه [9] .
خداوند خلقي را نجس تر از سگ نيافريد و ناصب ما اهل البيت از آن نجس تر است.
اين نوع از ولاء اگر به اهل البيت نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولاء» بخوانيم بايد بگوييم «ولاء قرابت » و اگر به مسلمانان از نظر وظيفه اي كه درباره علاقه به اهل البيت دارند نسبت دهيم بايد بگوييم «ولاء محبت ».
در اينكه ماده «ولاء» در مورد محبت استعمال شده است ظاهرا جاي بحث نيست.مخصوصا در زيارات، زياد به اين معني بر مي خوريم، از قبيل «موال لمن والاكم و معاد لمن عاداكم » كه بي شبهه معني اش اين است من دوست كساني هستم كه شما را دوست مي دارند و دشمن كساني هستم كه شما را دشمن مي دارند، و يا «موال لكم و لاولياءكم و معاد لاعدائكم » [10] و امثال اينها كه زياد است.
بحث در دو جهت ديگر است: يكي اينكه آيا خصوص كلمه «ولي » به معناي «دوست » استعمال شده است يا خير؟ديگر اينكه كلمه «ولي » در خصوص آيه كريمه «انما وليكم الله » كه ولايت امير المؤمنين(عليه السلام)را اثبات مي كند به چه معني استعمال شده است؟ بعضي معتقدند در قرآن هر جا كه اين كلمه به كار رفته و ابتداء توهم مي رود كه به معناي «دوست » است، پس از دقت معلوم مي شود كه به اين معني نيست.مثلا معناي «الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» [11] اين نيست كه خدا دوست اهل ايمان است، بلكه اين است كه خداوند با عنايت خاص خود متصرف در شؤون اهل ايمان است و اهل ايمان در حفظ و صيانت خاص پروردگارند.و همچنين معناي «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون » [12] اين نيست كه بر دوستان خدا ترسي نيست.در اينجا كلمه «ولي » از قبيل فعيل به معناي مفعول است.پس معني چنين مي شود:
كساني كه خداوند ولي امر آنها و متصرف در شؤون آنهاست مورد ترس و نگراني نمي باشند.و همچنين معناي آيه «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض » اين نيست كه مؤمنين دوستان يكديگرند بلكه اين است كه مؤمنين نسبت به يكديگر متعهد و در شؤون يكديگر متصرف و در سرنوشت يكديگر مؤثرند و لهذا بعد مي فرمايد: «يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر».
از اينجا جواب سؤال دوم هم روشن شد.در آيه مورد نظر، مقصود اين نيست كه خدا و پيامبر و علي دوستان شمايند، بلكه اين است كه اختياردار و ذي حق در تصرف در شؤون شما هستند.
و به فرض اينكه استعمال كلمه «ولي » به معناي «دوست » صحيح باشد، در اينجا مناسبت ندارد كه به صورت حصر گفته شود كه منحصرا ولي شما خدا و پيامبر و علي است.از اينجا معلوم مي شود كه توجيه برخي مفسرين اهل سنت - كه گفته اند مفاد اين آيه چيز مهمي نيست، بلكه صرفا اين است كه علي دوست شماست يا علي بايد محبوب و مورد علاقه شما باشد(اگر فعيل به معني مفعول باشد) - غلط است.
طبق اين بيان، آيه شريفه «انما وليكم الله » كه ولاء اثباتي خاص است، صرفا ولاء محبت نيست، بالاتر است.پس چه نوع ولائي است؟توضيحاتي كه بعدا داده مي شود مطلب را روشن مي كند.
پاورقي ها: --------------------------------------------------------------------------------
[1] التفسير الكبير فخر رازي، ج 27/ص 166.
[2] «رفض » طرد و ترك چيزي است.شيعيان را به علل خاصي «رافضي » مي خواندند.
[3] «رفض » طرد و ترك چيزي است.شيعيان را به علل خاصي «رافضي » مي خواندند.
[4] الكني و الالقاب محدث قمي و نور الابصار شبلنجي/ص 104.
[5] الكني و الالقاب محدث قمي.
[6] التفسير الكبير فخر رازي، ج 27/ص 166 و الكشاف زمخشري، ج 4، ذيل آيه 23 سوره شوري.امير المؤمنين (عليه السلام)نيز در نهج البلاغه آخر خطبه 232 مي فرمايد: فانه من مات منكم علي فراشه و هو علي معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره علي الله و استوجب ثواب ما نوي من صالح عمله و قامت النية مقام اصلاته لسيفه. هر كه از شما بر خوابگاهش بميرد در حالي كه به حق خداي خود و رسولش و اهل بيت او شناسا باشد، شهيد مرده است و پاداشش با خداست و سزاوار پاداش اعمال شايسته اي است كه در انديشه داشته و اين انديشه همچون شمشير كشيدن اوست.
[7] «قصي » - به ضم قاف و تشديد «ياء» - نام چهارمين جد پيغمبر است.
[8] سلسلة الذهب.
[9] وسائل الشيعة(چاپ جديد)، ج 1/ص 159.
[10] من لا يحضره الفقيه، ج 2/ص 614، از فقرات زيارت جامعه كبيره.
[11] بقره/257.