سلفیت
سلفیگری مصری، به معنی ارتجاع و گذشتهگرایی نیست، بلکه بازگشت به هویت اصلی مسلمانان و بهره برداری از شرایط روز است، در حالی که دغدغهی سلفیگری تکفیری وهابی، ترویج قرائتی بدعت گونه از محتوای دین است، که از هر ابزاری برای ترویج این اندیشه استفاده میکند، و برای تحقق این هدف مسلمانان را نیز تکفیر میکند.
همهی این ادیان با وجود اختلافاتی که در برخی اعمال دارند، در یک اصل متحد بودند و آن توحید و منزه دانستن خدا از جسمیت و تشبیه بود. اما به واسطهی مشرکان این تفکر وارد ادیان آسمانی شده و بهوسیلهی یهود وارد اسلام شد، ابن تیمیه هم به این مساله گرفتار شده منتهی برای فرار از اتهام تجسیم، به سرگردانی افتاده و نمیداند خدای او کیست.
یکی از مباحثی که از دیر باز تا کنون در خصوص دوران خلافت حضرت علی (علیه السلام) مطرح است، بحث جنگها و نبردهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) با مخالفانش است. دشمنان سابق و کنونی حضرت، دوران خلافت ایشانرا به خاطر وقوع جنگهای طولانی و فراوان، و کشته شدن تعداد کثیری از مسلمانان، جزو دوران سیاه حکومت اسلام معرفی میکنند.
حضرت علی (علیه السلام) جزو معدود شخصیتهایی است که از صدر اسلام تاکنون مورد آماج تهمتها و ناسزاهاست. این دشمنیها از همان ابتدای حمایت حضرت، از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز، و با شدت بیشتری از جانب سلفیون و وهابیت، در زمان حاضر ادامه دارد. که این نشان از مظلومیت پایانناپذیر امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد.
موارد مذکور تنها بخشی از مستنداتی است که دال بر درستی واقعه خاتم بخشی حضرت علی (علیه السلام) است. حال چگونه ابنتیمیه و امثال او که خط و مشی اموی دارند، بهراحتی میتوانند این فضیلت بزرگ را نادیده گرفته و آن را کذب بدانند. آیا چیزی جزء حقد و کینه و حسادت نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؟
در پی سقوط امپراطوری عثمانی، جهان اهل سنت به خود آمد که چرا مسلمانان اینگونه به خاک مذلت نشستهاند. علمای اهل سنت به فکر رفتند تا چارهای بیندیشند، رشید رضا از اولین کسانی بود که با نوشتن کتاب «الامامه و الخلافه العظمی» راه چاره را در ایجاد خلافت اسلامی دانست. بعد از او حسن البناء و سید قطب افکار او را ادامه دادند.
جنبش سلفیه جهادی، اساس رویکرد سیاسی خود را مبارزه با حاکم ظالم ولو در قالب کشورهای اسلامی میداند، ولی اولویت درجه یک خود را مبارزه با یهود و آمریکا و دول غربی میداند. اما وهابیت دشمن درجه یک خود را شیعه معرفی میکند. سلفیه جهادی، حکومت حاکمان سکولار را نمیپذیرد، ولی وهابیون حکومت آل سعود را پذیرفته و از آن حمایت میکنند.
اکنون در جهانی زندگی میکنیم که کشتار و جنایات به دلایل اختلافات مذهبی در آن بیداد میکند. این جنایات به ویژه در کشورهای اسلامی و در میان مذاهب اسلامی، بیشتر دیده میشود. تکفیریها که عامل اصلی این تفرقه هستند، عقاید خود را مدیون کتابهای ابن تیمیهای هستند که به قول کوثری بیشتر از اینکه دوست مسلمانان باشد با یهود دوستی دارد.
ریشههای سلفیگری افراطی را میتوان در اندیشههای احمد بن حنبل ردیابی کرد. سلفیگری بهعنوان یک رویکرد فکری در میان اهل سنت، ادامه داشته است، تا اینکه در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه برای احیای سلفیگری تلاش فراوانی کرد. سرانجام سلفیگری توسط محمد بن عبدالوهاب رونق دوبارهای یافت و گروههای تکفیری مثل داعش زاییده آن تفکر است.
ابوبکر البغدادی خطاب به سربازانش میگوید: «زنان شیعیان و صفویها بر شما حلال هستند و هرچه دوست دارید انجام دهید! شیعیان از کفار پستترند، ما آمدهایم تا عراق را از پلیدی وجود شیعیان پاک کنیم. شما مجاهدین باید هرچه سریعتر و با همت بیشتر در عراق بتازید و این ناپاکها را از بین ببرید، تا سرزمین عراق را از نماد شرک مطهر سازیم.»
داعش یا همان «دولت اسلامی عراق و شام» یکی از گروههای سلفی تکفیری است، که در صدد احیای خلافت اسلامی است. هم اکنون رهبری این گروه را فردی به نام ابوبکر البغدادی بر عهده دارد. داعش در ابتدا جزء یکی از گروههای القاعده محسوب میشد، ولی بهخاطر اختلافات با جبهه النصره و ایمن الظواهری، از القاعده جدا شد و گروه داعش را بهوجود آورد.
ایمن الظواهری یکی از نظریه پردازان اصلی القاعده است، که در برنامهریزیهای اساسی بن لادن و تحول فکری القاعده نقش مهمی داشته است. او از نظر فکری بیشتر تحت تأثیر افکار سید قطب است. بههمین جهت با اعدام سید قطب بسیار ناراحت شد و برای مبارزه با حکومت مصر، سازمان «الجهاد» را پایهریزی کرد. هماکنون وی رهبری القاعده را بر عهده دارد.
هسته اولیه القاعده در حدود سالهای (1358-1376 ه.ش) در افغانستان شکل یافت. در سال 2010 ایمن الظواهری، از اعضای القاعده خواست تا در سوریه جمع شدند. اجتماع القاعده در سوریه دیری نپایید که به اختلاف داخلی میان گروههای القاعده در سوریه انجامید. القاعده عراق به رهبری ابوبکر البغدادی از گروه القاعده جدا شد و «داعش» را به وجود آورد.
متن فوق داستانی مستند از سری داستانهای محاکمهی تروریست میباشد. نویسنده در این متن از شروع جلسات بازپرسی یک تروریست بنام اخی نوشته است و عقاید او را از قبیل جایز شمردن خوردن گوشت مخالفین خود و تهدید مخالفین به ریختن خون و گرفتن مال و تجاوز به ناموس آنها و توهم فتح ایران را شمرده و مستند بیان و بررسی کرده است.