اعتقادات
بهائیان با ذکر آیاتی از سورهی حاقه، مدعیاند اگر شخصی به دروغ مدعی رسالت شود، خداوند او را از بین خواهد برد. در پاسخ گوییم: اولاً: این آیات مربوط به پیامبر اسلامند که رسالتش پذیرفته شده؛ حال آنکه مدعیانی چون باب و بهاء نه مورد خطاب این آیهاند و نه میتوان آیه را به آنان تسری داد. ثانیاً: این ادعا با هدایت اختیاری انسان تنافی دارد.
مبلّغان بهائی با استدلال به دو روایت مدعی شدند که اسم حضرت قائم نمیتواند «محمد» باشد. این ادعا درحالیست که ذکر نام مبارک «محمد» برای ایشان منحصر به حدیث لوح و راویان شیعه نبوده، بلکه برخی از علمای اهل تسنّن نیز این نام مبارک را برای ایشان ذکر فرموده و احادیثی که از بردن نام ایشان نهی میکند، مربوط به دورهی پیش از غیبت کبری هستند.
پیروان علیمحمد شیرازی در تلاشند تا برای اثبات وحیانیت کلمات وی، اُمّیت او را اثبات کنند. این در حالیست که مدارک بسیاری در دست است که گواه بر شاگردی علیمحمد، در مکتب بزرگان مسلک شیخیه دارد. اما دو رویی بهائیان در حالیست که قرآن کریم، علّت اُمیّت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) را نشانهای بر صداقت دعوت ایشان معرفی میکند.
ابراز ادعای خدایی مدعی پیامبری بهائیت، از یکسو و انکار ادعای خدایی او توسط مبلّغان بهائی از سویی دیگر، اعتقاد یکتاپرستی بهائیان را مبهم ساخته است. اما با توجه به گفتههای عبدالحسین آیتی (مبلّغ پیشین بهائی و کاتب مخصوص عبدالبهاء)، درمییابیم که قبول خدایی پیامبرخواندهی بهائیت، اعتقادیست که تنها برای مَحرم اسرار آنان افشا میگردد.
مبلّغان بهائی با تأویل برخی روایات مهدویت، تلاش دارند تا سندی برای اثبات قائمیت علیمحمدباب بیابند. لذا روایاتی که ظهور حضرت عیسی (علیه السلام) را به همراه حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی میکند، بر حسینعلی نوری تطبیق میدهند. این در حالیست که هیچکدام از مضامین روایت بر حسینعلی نوری و علیمحمدباب قابل تطبیق نیست.
مبلّغان بهائی پس از ذکر معانی متعددی برای «امام»، مدعی میشوند که اشکالی ندارد امام، صاحب شریعت باشد. این در حالیست که چون معصومین (علیهم السلام)، کاملترین پیشوایان جامعه هستند و تنها جنبهی نبوت از ایشان نفی گردید، لفظ امام به ایشان انصراف دارد. بعلاوه با وجود دلایل بیشمار برخاتمیت پیامبر اسلام، استدلال بهائیان از ریشه باطل است.
پیامبرخواندهی بهائیان برای مشروع جلوه دادن ادعای قائمیت باب، روایتی را به کتاب شریف بحارالأنوار منتسب میکند که در آن چهار نشانه از انبیای پیشین، برای امام زمان نام برده شده است. این در حالیست که چنین روایتی در کتُب روایی وجود ندارد و مضامین روایتِ مشابهی که در کتاب بحارالأنوار وجود دارد، با ادعای حسینعلی نوری تفاوت دارد.
عدهای همچون سرکردگان بهائیت، سعی بر آن دارند تا حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) را به عنوان اسطورهای خیالی معرفی کنند؛ اما حقیقت آنست که وجود محمّد بن الحسن العسکری (علیه السلام)، حقیقتی غیرقابل انکار است که دلایلی واضح بر وجود ایشان حکایت دارد.
هرچند که پیامبرخواندهی بهائیان مقامی بس فراتر از رسالت (یعنی خدایی) برای خود قائل بوده، اما سرکردگان بهائی با توجیه این ادعاها، مقام مظهریت ذات الهی برای وی قائل میشوند. این در حالیست که کتاب آسمانی قرآن، جایگاهی فراتر از عبودیت را برای پیامبران الهی صحیح نمیداند. بعلاوهی آنکه چگونه بشری فانی میتواند مظهر ذات الهی باشد!
پیامبرخواندهی بهائیت، در برابر کسانی که برای پذیرش دعوتش طلب معجزه میکردند، ابتدا به انکار حجیت معجزه متوسل شد و سپس، نوشتهجات خود را به عنوان معجزه معرفی میکرد. وی که نوشتهجاتی پر از غلط محتوایی و نگارشی داشت، کلام خود را میزان علوم معرفی نمود. در حالی که همین معجزاتش نیز توسط پیشوایان بهائی غلطگیری شد!
مدعی پیامبری بهائیت به تقلید از پیامبران الهی، برای خود ادعای علمی الهی داشته است. اما بد نیست بدانیم که پیشوایان فرقهی بهائی، جدای از غلطهای فاحش محتوایی و تناقضات بیشمار در آثارشان، با اصرار به عربینویسی برای مردم ایرانزمین، به قدری مرتکب اشتباهات فاحش ادبی شدهاند که حتی صدای پیروان خود را نیز درآوردهاند.
مدعی پیامبر بهائیت در توجیه عجز خود، به انکار معجزات حضرت موسی (علیه السلام) نیز پرداخته و آیات قرآنی را که معجزات وی را شرح میدهد، تأویل کرده است. این در حالیست که وی در جای دیگر صراحتاً از تأویل نصوص الهی منع کرده؛ بعلاوه آنکه تأویل سُست، خلاف ظاهر و بیسابقهی او، به هیچوجه نمیتواند عجز وی را توجیه کند.
مبلّغان بهائی مدعیاند با توجه به مقتضیات هر زمان، لازم است دینی جدید بیاید. در پاسخ میگوییم یکی از علّتهای تجدید رسالت، تحریفهایی بود که در آموزهها و کتاب مقدس پیامبران پیشین صورت میگرفت، که اسلام و قرآن از آنها مصون هستند. بعلاوه در اسلام یک سلسله اصول کلی تعیین شده که جزئیات آن بر اساس نیازمندیهای هر عصر تعیین میشود.
اعتقاد اجمالی به معاد و رستاخیز، از جمله مسائلی است که پیروان ادیان الهی را با یکدیگر مشترک ساخته است. اما فرقهی بهائیت بر خلاف ادیان الهی، معاد موعود ادیان الهی را منکر شده و تفسیر بیسابقهای از آن ارائه داده است. حال آنکه مخالفت با این اصلِ مشترک همهی ادیان الهی، در تعارض با ایمان به خداوند است.