اعتقادات
سرکردگان بهائی برای آنکه بتوانند ادعای پیامبری خود را با آیهی خاتمیت تطبیق دهند، مقام مظهریت را برای پیشوایان خود ادعا کردهاند. این در حالیست که آنان از یکسو ختم سلسلهی پیامبران را به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) میپذیرند و از سویی دیگر، مقامی را بالاتر از نبوت و رسالت، برای بشر متصور نمیدانند.
مبلّغان بهائی در یکی از کانالهای تبلیغی خود، با استناد به ادعای عبدالبهاء، به تحریف آیهی 87 سورهی مبارکهی حجر پرداخته و تلاش نمودند تا آن را بر پیشوایان خود تطبیق دهند. اما به راستی اگر قرار باشد هرکس، بدون دلیل و سند و مدرک، آیهای از قرآن را در تفسیر خود بداند، دیگر سنگ روی سنگ بند میشود؟!
مبلّغان بهائی در کانال تبلیغی خود ذیل مقالهای مدعی شدند نواب اربعهی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) کاذبند و اساساً پنهان شدن امام زمان از دید بشر، غیرمعقول است. اما به راستی بهائیان با چه رویی نواب اربعه را کاذب خوانده و امکان غیبت امام زمان را منکر میشود، در حالی که پیشوای بابیت، اظهاراتی بر خلاف ادعای آنان بیان کرده است.
مبلّغان بهائی، پس از انکار صداقت نواب اربعهی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه)، به تأیید صداقت مدعیان دروغینی نظیر شلمغانی پرداخته و او را "تنها ندا دهنده حقيقت" خطاب کردند. اما با در نظر داشتن اعتقادات باطل شلمغانی، به این باور میرسیم که هرکس در جبههی مقابل شیعه قرار گیرد (با صرفنظر از اعتقادات باطلش)، دوست بهائیت به شمار میرود.
جریان بهائیت مدعی است که تنها دو سال پس از مرگ مدعی پیامبری بابیت، در زندان تهران به پیامبرخواندهی بهائیت نیز وحی نازل و آیین بیان نسخ شده است. اما به راستی اگر مقتضیات دوران قاجار در فاصلهی تنها دو سال به گونهای توانست تغییر کند که تجدید دین را لازم آمده، بنابراین در دوران حاضر، میبایست لااقل هفتهای یک دین جدید نازل شود!
مبلّغان بهائی مقصود از دمیدن دو نفخهی صور، در آیهی 68 سورهی زمر را پیشوایان خود دانستند. این در حالیست که این آیه و آیاتی از این قبیل، صراحت بر وقوع قیامتی دارد که سرکردگان بهائی منکر آن شدند. همچنین، مبلّغان بهائی با چه منطقی محکمات آیات الهی را تأویل میکنند که پیشتر پیامبرخواندهی بهائیت، آنان را از تأویل منع کرده است.
مبلّغان بهائیت در پاسخ به اینکه چه نیازی به ظهور دو (به اصطلاح) دینِ بابیت و بهائیت، آن هم با فاصلهی اندک بوده، گفتند که ظهور آیین بیان، با هدف زدودن خرافات برای ظهور بهائیت بوده است. اما به راستی چگونه علیمحمد شیرازی توانست خرافاتی که (به ادعای مبلّغ بهائی) در حدود 7000 سال شکل گرفته بود را در تنها در عرض 6 سال از بین برد؟!
پیشوای فرقهی بابیت و بهائیت، حکم به نابودی تمامی کتابهایی که در غیر از موضوع این فرقه تصنیف شده را داده است. اشراق خاوری نیز برای توجیه این حکم خلاف عقل پیشوای خود، منظور باب را نابودی کتابهایی میداند که سبب گمراهی بشر شود. این در حالیست که علیمحمد شیرازی همگان را از تأویل و تفسیر کتاب بیان، نهی کرده است.
مبلّغان بهائی مدعی شدند که احاديث اسلامی دورهی آیین بابی را بین 5 تا 19 سال دانستهاند. این در حالیست که اولاً: نویسندگان بهائی، حتی یکی از این روایات را ذکر نکردهاند! ثانیاً: اگر منظور آنان، تاریخهایی است که برای شهادت یا رحلت امام زمان (عجّل الله فرجه) ذکر شده؛ باید گفت این هم با ادعای آنان همخوانی ندارد.
مدعی پیامبری بهائیت، پس از تبعید به عراق، به پیشکاری جانشین علیمحمد شیرازی اشتغال یافت. صبح اَزل نیز سرانجام به خاطر خیانت برادر، امر به تبعید او میکند و حسینعلی نوری تصریح میکند که اگر "مصدر امر" اجازهی بازگشت نمیداد، برنمیگشت. اما بدون شک، ماجرای تعبید حسینعلی نوری و رفتار دوگانهی او، خود حکایت از عدم حقانیتش دارد.
مبلّغان بهائی برای انکار وجود حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مدعی شدند که تا مدتها کسی از وجود ایشان اطلاعی نداشت. اما این ادعا در حالیست که هرچند به خاطر حفظ جان قائم موعود (علیه السلام) ولادت ایشان به صورت علنی اعلام نشد، اما اصل ولادت، از مسلّمات تاریخی است که تمام شیعیان و حتی برخی از اهلسنت بدان اعتراف دارند.
علیمحمد شیرازی در اشتباهی بزرگ، حضرت داوود (علیه السلام) که از انبیاء بنیاسرائیل بوده را قبل از حضرت موسی (علیه السلام) دانسته است. عبدالبهاء نیز به توجیه این سوتی باب روی آورده و مدعی میشود که دو حضرت داوود وجود داشته است. این در حالیست که سخن باب، صراحت بر تقدم داوود بنیاسرائیل بر حضرت موسی دارد.
علیمحمد شیرازی معروف به باب، که خود را ناسخ اسلام میدانست، مدعی علم الهی و بیمانندی آثارش شده است. اما این ادعاها در حالیست که با نگاهی کوتاه به نوشتهجات او، سُستی این ادعایش بر ما آشکار میشود. چرا که آثار علیمحمد شیرازی، بسیار سخیف، پیش پا اُفتاده و مضحکتر از آن است که دعوت به تحدّی از او پذیرفته باشد.
علیمحمد باب در عین حال که علم خود را الهی میدانست، دچار اشتباهات فاحش علمی شده است. همچنان که وی رسالت حضرت داوود (علیه السلام) که از انبیاء بنیاسرائیل است را پیش از حضرت موسی (علیه السلام) دانسته است. پیامبرخواندهی بهائیت نیز بر خلاف آموزهی تطابق دین با علم و عقلی که به او منتسب میکنند، به توجیه این ادعای غلط باب روی آورده است.