تصوف
تصوف بهمرور زمان، گروهها و فرقههای مختلفی پیدا کرد، که بهدلیل تفکرات و اعتقادات خاص سران این فرقهها، اختلاف و تضاد در بین آنان زیاد شد، بهگونهای که به یکدیگر نسبت کفر داده و حتی تا قتل بزرگان خود نیز پیش رفتهاند.
فرقه صوفیه سلطان علیشاهی به انحرافاتی در دین، دچار شده است که نتیجه افراط و تفریطی است که آنها و صوفیان نخستین به آن مبتلا بودهاند. از جمله انحرافات فرقه سلطان علیشاهی که بدعتی جدید در دین اسلام به شمار میآید عشریه به جای خمس و زکات و همچنین شریعت گریزی و تجسم صورت مرشد در عبادات است.
از عقاید برخی از فرقههای صوفیه، گدایی و پرسهزنی است. ملا احمد نراقی درباره ایشان میگوید: «نه از راه و رسم دین ایشان را اثری و نه از خدا و پیغمبر آنها را خبریست... روزگار خود را به گدایی و سوال از مردم صرف نموده و نام درویشی و ترک دنیا را بر خود بستهاند و این طایفه از اذل و پستترین عالمند.»
انحرافاتی همچون قائل شدن به جدایی بین شریعت و طریقت است که باعث شده است یوسف مردانی شیخ المشایخ فرقه صوفیه سلطان علیشاهی به جایگاه علمی علامه بحرالعلوم حمله کند و تقوا و عرفان ایشان را از بزرگان خود بداند و به این مطلب قائل شود که حتی مجتهدین نمیتوانند خود تذکیه و تصفیه نفس کنند و باید نزد صوفیه به تذکیه و تصفیه نفس و روح خویش بپردازند.
علم و علم آموزی، یکی از مهمترین چیزهایی است که هم در قرآن و هم در روایات، بسیار نسبت به آن تأکید شده است، اما عدهای از صوفیان نسبت به یادگیری و دنبال علم رفتن مخالفت کرده و پیروان خود را از آن بر حذر میداشتند، که یوسف مردانی یکی از این افراد است که با علم، فقه و حوزه و دانشگاه مخالفت کرده است.
در پی اغتشاشات اخیر فرقهی صوفیهی سلطان علیشاهی، که در خیابان پاسداران تهران رخ داد، بعضی از مدعیان روشنفکر، برای حمایت از این فرقه اغتشاشگر، آنان را مظلوم و بیگناه نشان داده و گفتهاند که آنان در این حادثه سرکوب شدهاند. اختلاف عقیده آنان با اسلام نظام را سبب سرکوب شدن آنان دانستهاند.
فرقه صوفیه سلطان علیشاهی در حالی ادعا دارند که اسلام واقعی نزد آنهاست که سخنان بزرگان ایشان مملو از انحرافاتی همچون تفسیر به رأی و القای عدم فهم قرآن به مریدان و تعریف و تمجید از دشمنان درجه اول ائمه اطهار (ع) است.
علاوه بر انحراف عقیدتی صوفیه، همه کسانی که این فرقه انحرافی را نقد میکنند، معتقد هستند ایشان با بیگانگان و استعمارگران ارتباط داشته و ماموریت دارند در میان شیعیان اختلاف ایجاد کنند. یکی از علمای شیعه درباره انتساب صوفیه به اجانب میگوید: «صوفیه، شیخیه و بهائیت، سه حدث هستند از یک مخرج.»
شیخ المشایخ صوفیان سلطانعلیشاهی؛ یوسف مردانی دراویش را همانند نوزاد بیآزار میداند. اگر اینطور است، چرا دراویش در قائله خیابان گلستان هفتم، با سنگ و چوب و قمه و چاقو، به جان مامورین افتاده، حتی با اتوبوس چهار تن از مامورین را به شهادت رساندند؟ آیا در پس پرده خبر دیگری است یا نتیجه تربیت فقری دراویش اینچنین است؟
یکی از اعتقادات فرقه صوفیه که آن را جزو آداب و سیروسلوک صوفیانه خود میدانند، تبعیت و سرسپردگی محض از قطب است که با توجه به اغتشاشات اخیری که از سوی این دراویش در خیابان پاسداران تهران رخ داد میتوان گفت که این اعتقاد و سلوک صوفیان ظاهری بیش نیست.
در پی چراغ سبز نشان دادن قطب دراویش گنابادی به مریدان خود، عدهای چاقو و قمه به دست، روز گذشته به خیابان پاسداران آمده و برای چندمین بار امنیت عمومی جامعه را بر هم زدند. به راستی چرا قطب این فرقه به جای اینکه مریدان خود را به قانونمداری توصیه کند، دست آنان را در قانون شکنی باز گذاشته است؟
برخی از صوفیه، اولیای خود را به صرف داشتن کرامت، مورد قبول میدانند، اما برخی از متاخیرین ایشان کرامت را امری موثر در قبول شیخ ندانسته و آن را امری فرعی قلمداد میکردند. با وجود این دو تفکر در صوفیه مساله کرامتتراشی ظهور پیدا کرد و همین امر موجب شد تا کرامت واقعی در لابلای کرامات ساختگی گم شود.
بعد از ختم شدن قائله خیابان پاسداران توسط دراویش گنابادی، قطب این فرقه به جای سرزنش مریدان خود، ضمن خط دهی به مریدان خود به مریدان اجازه داد میتوانند در مقام دفاع هر کاری بکنند. این سبک راهنمایی دراویش نشان دهنده برنامهریزی شده بودن قائله دیشب توسط قطب و اطرافیان او را دارد.
در پی اغتشاش طاغیانی که خود را درویش نام نهادهاند، سه نفر از فرزندان ایران اسلامی در لباس خادمان امنیت، جان خود را از دست دادند. آیا گرگ صفتان سیبیلو عدالت را در برقراری نظم برای خود طلب میکنند و قائل به آن هستند که بقیه مردم حق نظم و امنیت ندارند؟