تخریب جایگاه فقه و فقاهت در فرقه سلطان علیشاهی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صوفیان فرقه سلطان علیشاهی با تقسیم کردن و جدایی انداختن بین شریعت و طریقت و ابداعاتی همچون بیعت عامه و بیعت خاصه سبب انحرافاتی شدهاند. جدایی بیعت شریعت و طریقت سبب سبک شمردن جایگاه فقه و فقیه از سوی بزرگان این فرقه شده است. یوسف مردانی شیخ المشایخ این فرقه در سخنانی توهین آمیز علامه بحرالعلوم را مورد حمله قرار میدهد و مقام و جایگاه فقاهتی ایشان را سبک شمرده و تقوا و عرفان ایشان را از صدقه سر دراویش دانسته است. [سخنرانی یوسف مردانی، 11 / 1 / 1373] ایشان در ادامه به این مطلب اشاره میکند که برای هیچکس حتی مجتهد هم ممکن نیست که به تقوای الهی برسد، مگر اینکه نزد یک معلم الهی تربیت شده باشد. [همان] در نتیجه بزرگان صوفیه را همان معلمین الهی معرفی میکند که حتی مجتهد جامع الشرایط نیز باید نزد او به تذکیه و تصفیه نفس خویش مشغول شود. این اعتقاد یوسف مردانی درواقع توهینی آشکار به مقام شامخ علامه بحرالعلوم و دیگر علماست که معتقد است تا زمانی که این علما نزد صوفیه زانوی ادب و شاگردی در مقابل صوفیان بر زمین نزنند به مراتب تقوا و عرفان نخواهند رسید.
پینوشت:
سخنرانی یوسف مردانی، 11 / 1 / 1373
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جدا دانستن شریعت و طریقت در اسلام سبب انحرافات و کجرویهایی میشود که فرق صوفیه به آنها مبتلا شدهاند. چنانچه تقلید از مجتهد جامع الشرایط در احکام شریعت را بیعت عامه نامیدهاند و از طرف دیگر سیر و سلوک و رسیدن به کمال و سعادت را جدای از شریعت دانستهاند و معتقدند که مرید برای تذکیه و تصفیه روح خویش و رسیدن به زهد و تقوای الهی باید نزد معلم الهی برود که جز با سرسپردگی به قطب و بزرگان صوفیه ممکن نیست و این سرسپردگی را طریقت نامیده و سیروسلوک تحت نظر پیر و مراد را بیعت خاصه گفتهاند. لذا با این تقسیم و جدا کردن طریقت از شریعت اسلامی، صوفیان فرقه سلطان علیشاهی به فقه و احکام الهی و به طبع آن به فقیه به چشم دون خود نگاه میکنند و شأن و جایگاه او را ظاهری و برای امور ظاهری میدانند. لذا غیر خود را قشری مینامند. اما در طرف مقابل برای اقطاب و بزرگان صوفیه جایگاهی رفیع قائل شدهاند که حتی مجتهد جامع الشرایط نیز باید نزد قطب، تذکیه و تصفیه نفس کند. یوسف مردانی در سخنانی دراین باره میگوید: «بعضی از قشریون مذهبی که منجمد در ظاهر شریعت شدند و به عمق شریعت نفوذ نکردند به علت ناکافی و عدم طهارت نتونستن مطالب مولانا آیت الله بحرالعلوم را درک کنند. چون کلام حضرت سید عمیق است از برکت انفاس قدسیه حضرت نورعلیشاه اول گنابادی و الا سید بحرالعلوم کارهای نبود. آقا مرجع تقلید بوده. مرجع تقلید بوده باشه. مرجعیت تقلید بدون تذکیه و بدون تصفیه ارزشی نداره. محفوظات بدون تذکیه و تصفیه ارزشی نداره. محفوظات خالی هیچ ارزشی ندارد و باید با تذکیه و تصفیه باشه. تذکیه و تصفیه هم در نزد معلمین اخلاق الهی است. در پیش خود که نمیشه تذکیه و تصفیه کرد... زهد و تقوا و پرهیزگاری میسر نیست مگر در تحت تعلیم یک معلم الهی قرار گرفته باشه... سید بحرالعلوم که از اجلاء علما شیعه اثنی عشیریه است صدقه خور سر درویشان است.» [1]
اولا این سخن توهینی آشکار به عالم بزرگ شیعه علامه بحرالعلوم است که تقوی و پرهیزکاری ایشان را از صوفیان منحرف بدانیم و علم و تقوای ایشان را نادیده بگیریم. حال آنکه اصلا انتساب ایشان به فرق صوفیه انتسابی جعلی است که هیچگاه اثبات نشده است و مخالفین زیادی دارد.
دوما در کجای معارف و منابع اسلامی وارد شده است که یک فقیه، خود قادر به تذکیه نفس خویش نیست و حتما باید نزد کسی دیگر برود تا بتواند نفس خود را تذکیه کند. حال آنکه این فقیه است که باید با توجه به علم و تسلط خویش بر آیات و روایات و تکیه بر شریعت مقدس اسلام و سیره معصومین (علیهم السلام) راه کمال و سعادت را از راه انحراف و گمراهی تشخیص دهد. نه اینکه بیتوجه به شریعت و سیره معصومین (علیهم السلام) همچون متصوفه بخواهد سیروسلوک کند، که قطعا دچار انحراف خواهد شد.
سوما چرا تنها بزرگان صوفیه را معلمین الهی میدانید و راه سیروسلوک و رسیدن به کمال و سعادت را منحصر در خود میدانید. درحالیکه برخی از سران تصوف همچون جامی، غزالی، هجویری، ابن عربی، به بسیاری از سران تصوف تاختهاند و حتی برخی را کافر، ملحد و زندیق خطاب کردهاند و از انحرافات آنها علیالخصوص از شریعت گریزی آنها زبان به شکوه و گلایه بازکردهاند. درواقع همه این انحرافات و مذمتها و کافر و مشرک خواندن ایشان ثمره همان جدایی شریعت از طریقت نزد صوفیه است.
پی نوشت:
[1]. سخنرانی یوسف مردانی، 11 / 1 / 1373
افزودن نظر جدید