تفسیر به رای
از خصوصیات فرقهها انتساب آموزهها و مبانی خود به یک آئین و نگرش مورد قبول و پرطرفداراست. فرقهها در ابتدای فعالیت برای در اَمان ماند از هجمهها و انتقادات بزرگان دینی و به تبع آن مردم متدین، وانمود به التزام داشتن به آموزهها و مبانی دین و آئین مورد قبول جامعه میکنند؛ ولی بعد از کسب جایگاه و جذب پیرو و مخاطب، کم کم شروع به ابراز عقیده اصلی خود در بین طرفداران و بعد از آن در سطح عمومی جامعه میکنند.
مصطفی آزمایش، طاغوت را به شخص منعکننده از شنیدن اقوال و اجبار کننده به تقلید تفسیر کرده و بهنوعی ریشه تقلید را زده است. همچنین وی معتقد است که اصل قرآن و خردورزی بر این است که انسان باید به هر سخنی گوش دهد. اما نهتنها آیات قرآن و کلام اهلبیت (ع) بلکه حتی عقل نیز چنین اجازهای را برای شنیدن هر سخن را به هر انسان عاقل منصف نداده و آنها را به رعایت حریمهای الهی فراخوانده است.
محمد اسماعیل صلاحی قطبیت را حق غصب شده خویش در سلسله سلطان علیشاهی میداند. صلاحی برای رسیدن به این منظور در تفسیر قرآن کریم نظر اهل سنت را پذیرفته و به پیامبر اکرم (ص) افترا زده و آیات قرآن را با تفسیر به رأی به نفع اقطاب صوفیه مصادره و خود را از مصادیق این آیات معرفی کرده است.
محمد اسماعیل صلاحی قطب خود خوانده دراویش گنابادی که به هر دری میزند که ادعای قطبیت خود را ثابت کند در جدیدترین صحبت خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را متهم به انجام کارهای اشتباه در طول دوران رسالتشان کردند و نزول آیه "عبس و تولی" را بهعنوان مصداقی از اشتباهات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دانستند.
ابن عربی در تأویل « أُغرقوا فَأَدخُلوا ناراً » غرق شدن قوم عصیانگر نوح را در طوفان، غرق شدن در بحار علم خداوند تعبیر میکند و وارد جهنم شدن را داخل شدن در نار محبت الهی! چطور میشود از این آیه چنین برداشتی کرد و چنین عاقبتی را برای قومی که از خداوند نافرمانی کردند و بطور سیستماتیک به گناه آلوده بودند و مورد نفرین پیامبرشان قرار گرفتند، متصور بود؟
محمد اسماعیل صلاحی مطابق رسم بزرگان سلف خود، در سخنانی به اثبات نیاز به اجازه پرداخت و اجازه را ملاک عمل در تصوف و تشیع دانست. ایشان برای اثبات این مطلب به تفسیر به رأی متوسل شد و آیه ای را که در تأکید بر گرفتن پند و اندرز از سرنوشت و سرگذشت گذشتگان بود را مربوط به داشتن اجازه در تمام اعمال شرعیه دانست.
صوفیه همچون دیگر فرقههای باطنگرا به تأویل قرآن پرداختهاند. ملاک غالب در تفسیر آنها، آرا و سنتهای صوفیانه است، اگرچه این تفسیر با روح آیه و فضای سیاقی آن سازگار نباشد. بهعنوان مثال ابوسعید به تبع باطنگرایی که اقتضای مشرب صوفیانه است، اشتیاق وافری به تأویل آیات قرآن برخلاف ظاهر دارد. تأویل او از آیات گاه به معنایی کاملاً متفاوت و متضاد میانجامد.
برخی از مشایخ تصوف بدون آنکه سخنان خود را به قرآن و احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) مستند سازند، کلمات شطح آميزي بر زبان رانده و الهام بر بزرگان صوفیه را بخشی از قرآن و یا همرديف وحي انبياء دانستهاند. برخی نیز به قرآن کریم توهین کرده و خواندن قرآن را سبب تاریکی دل و رساله خود را سود بخش دانستهاند.
درحالیکه خداوند متعال در قرآن کریم انسانها را بهقدر امکان خودشان توصیه به تلاوت قرآن و تدبر و فهم در آن کرده است و ائمه اطهار (ع) نیز بر آن تأکید دارند. یوسف مردانی از مشایخ فرقه صوفیه گنابادی معتقد است که نباید این قرآن را خواند. زیرا از آن چیزی نمیفهمیم. بلکه باید برای فهم آن، قرآن بر وجود خود شخص نازل شود.
تأویلات ابن عربی از عجیبترین تأویلات صوفیانه است. زیرا حتی بزرگان صوفیه نیز برخی از تأویلات او را باطل میدانند. برخی از محققین نیز روش تأویل ابن عربی را به تفاسیر یهودیان از کتب خویش تشبیه کردهاند. این در حالی است که صوفیان تفاسیر و تأویلات خویش را برخاسته از باطن قرآن میدانند.
یکی از جنجال برانگیزترین تفسیر به رأیهای صوفیه در مورد حضرت یوسف است، که توسط یکی از مشایخ فرقه گنابادیه مطرح شده است. ایشان نظریات مختلفی از دزدی حضرت یوسف را مطرح میکند و گاهی او را متهم به دزدی از سفره پدر یا متهم به دزدیدن مرغی از مادر برای دراویش میکند.
یکی از روشهای مهم در فرقههای مختلف، برداشت آزاد از هر چیزی است که در جهت پیشبرد اهداف آن فرقه راهگشا باشد؛ به همین دلیل در فرقه صوفیه از قرآن کریم و حتی ابیات شاعران نیز به این منظور تفسیر به رای شده است.