تفسیر به رأی در آیات برای اثبات اجازه در تصوف

  • 1400/01/21 - 07:38
محمد اسماعیل صلاحی مطابق رسم بزرگان سلف خود، در سخنانی به اثبات نیاز به اجازه پرداخت و اجازه را ملاک عمل در تصوف و تشیع دانست. ایشان برای اثبات این مطلب به تفسیر به رأی متوسل شد و آیه ای را که در تأکید بر گرفتن پند و اندرز از سرنوشت و سرگذشت گذشتگان بود را مربوط به داشتن اجازه در تمام اعمال شرعیه دانست.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مسائل و اصول مهم در تصوف، داشتن اجازه در تمام امور است. فرقه سلطان علیشاهی نیز برای این مسئله اهمیت ویژه‌ای قائل است. به حدی که تمام اقطاب این فرقه، قسمتی از کتب خود را به این مسئله اختصاص داده و هم اینکه مرتباً این مسئله را در صحبت‌های خود چه توسط قطب و چه توسط مشایخ این فرقه به دراویش متذکر می‌شوند که کوچک‌ترین اعمال و رفتار آنان باید مطابق با اجازه آن‌ها باشد.
محمد اسماعیل صلاحی، مدعی جدید قطبیت در این سلسله نیز مطابق رسم بزرگان سلف خود، در سخنانی به اثبات نیاز به اجازه پرداخت و اجازه را ملاک عمل در تصوف و تشیع دانست. ایشان برای اثبات این مطلب مدعی شد که آیات و روایات متعددی دلالت بر لزوم اجازه دارد و به این آیه شریفه اشاره کرد: «لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ [ق / 37] بی‌تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتی است برای کسی که نیروی تعقل دارد، یا با تأمل و دقت [به سرگذشت‌ها] گوش فرا می‌دهد درحالی‌که حاضر به شنیدن و فراگیری شنیده‌های خود باشد. [1] صلاحی در تفسیر این آیه به تفسیر ملاسلطان گنابادی اشاره کرده و می‌گوید: «کسی که در مقام تقلید است و هنوز داخل در بیت قلب نشده و حقیقت اعمال شرعیه برای او به شهود نرسیده در مقام استماع است و یک مرتبه از مراتب علم را دارد. مرتبه بعد از آن مرتبه قلب است که تقلید با تحقیق ممزوج می‌شود، یعنی آنکه سالک الی الله در اثر ممارست و توجه به دستورات قالبی و قلبی که با اجازه از طرف بزرگ زمان اخذ کرده است از مقام تقلید به مقام تحقیق و قلب می‌رسد. لذا خداوند متعال می‌فرماید: لمن کان له القلب او ألقی السمع، یعنی خودش به مقام تحقیق رسیده باشد یا گوشش به‌فرمان و اجازه بزرگ وقت باشد. لذا کسی که در طریقت وارد می‌شود نباید اعمال شرعیه و عبادات و ریاضات خود را بدون اجازه انجام دهد و اگر چنین کند شاکله عمل او شاکله توحیدی و الهی نخواهد بود.» اما این تفسیر صلاحی خلاف تفسیر بسیاری از مفسرین است که این آیه را در باب پند و اندرز گرفتن از سرگذشت پیشینیان می‌دانند ولی جناب صلاحی با تفسیر به رأی خود این آیه را در مقام اثبات نیاز به اجازه دانسته است. مفسرین بر این مطلب تأکید دارند که تفسیر این آیه مربوط و در ادامه آیه قبلی است که می‌فرماید: «وَ کمْ أَهْلَکنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ [ق / 36] و پیش از اینان چه بسیار نسل‌هایی را که نیرومندتر از ایشان بودند و (باقدرت خود و کشورگشایی) به شهرها نفوذ کردند، هلاک کردیم. آیا (برای آنان) راه گریزی بود».
در آیه موردنظر منظور از قلب، جسم صنوبری شکل نیست، بلکه مراد مرکز ادراک انسان است. همان‌طور که امام کاظم [علیه السلام] می‌فرماید: «منظور از قلب، عقل است». [2]
لذا برخی از علما و مفسرین آیه را بدین نحو تفسیر کرده‌اند که: «(این آیه در تأکید آیه قبل است) و این آیه برای تأکید بیشتر می‌افزاید: «قطعاً در این (سرگذشت پیشینیان) تذکر است، برای آن‌کس که عقل دارد، یا گوش فرا دهد درحالی‌که حاضر باشد»! منظور از «قلب» در اینجا و در دیگر آیات قرآن که بحث از درک مسائل می‌کند همان «عقل» و شعور و ادراک است. مجموع آیه چنین معنی می‌دهد، دو گروه می‌توانند از این مواعظ، پند و اندرز گیرند، نخست آن‌ها که دارای ذکاوت و عقل و هوش‌اند و خود مستقلاً می‌توانند مسائل را تحلیل کنند و دیگر کسانی که در این حد نیستند اما می‌توانند «مستمع» خوبی برای دانشمندان باشند و با حضور قلب به سخنان آن‌ها گوش فرا دهند و حقایق را از طریق ارشاد و راهنمایی آن‌ها فراگیرند.» [3] درنتیجه چنین برداشتی که آیه در حال تشریح وجوب اجازه برای سالک است این برداشت شخصی و تفسیر به رأیی بیش نیست. چراکه آیه در حال تشریح و تأکید بر گرفتن پند و اندرز از سرگذشت و سرنوشت پیشینیان و هلاکت آن‌هاست و هیچ ربطی به اعمال شرعیه و لزوم انجام آن‌ها با اجازه اقطاب یا مشایخ صوفیه ندارد.
پی‌نوشت:
[1]. ترجمه استاد انصاریان
[2]. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، 1383 ش، چاپ یازدهم، سوره ق
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1387 ش، ج 22، ص 286

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.