وحی بر مشایخ صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قرآن کریم معجزهای بیهمتا از سوی خداوند متعال است که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است. نزول قرآن بر حضرت، نه فقط به صرف ارائه یک معجزه بلکه بهعنوان جامعترین و بهترین کتاب راهنمای بشر است و هر آنچه برای سعادت و کمال یک انسان مورد نیاز است در قرآن موجود است. جامعیت قرآن بهحدی است که ائمه اطهار (علیهم السلام) تاکید بر این داشتهاند که تمام سخنان و اعمال انسانها را باید بر قرآن عرضه کرد تا صحت و سقم آنها مشخص و معلوم شود.
اما مشايخ تصوف بدون آنکه سخنان خود را به قرآن و احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) مستند سازند، کلمات شطح آميزي بر زبان رانده و الهام بر بزرگان صوفیه را همرديف وحي انبياء دانستهاند :« روزی شیخ ما ابوسعید... مجلس میگفت، دانشمندی فاضل حاضر بود با خود میاندیشید که این سخن که این مرد میگوید، در هفت سُبع قرآن نیست. شیخ حالی روی بدان دانشمند کرد و گفت: «ای دانشمند بر ما پوشیده نیست اندیشه خاطرتو. این سخن که ما میگوییم در سبع هشتم است!» آن دانشمند گفت: «سبع هشتم کدام است؟» شیخ گفت: «هفت سبع آن است که (یاایها الرسول بلّغ ما أنزل الیک) و هشتم سُبع آن است که (فأوحی الی عبده ما أوحی) شما میپندارید که سخن خدای عزّوجل معدود و محدود است. انّ کلام الله لا نهایه له. مُنزل بر محمد (صلوات الله علیه) این هفت سبع است. اما آنچه بر دلهای بندگان میرساند در حصر و عدّ نیاید و منقطع نگردد.» [1]
این سخن شیخ ابوسعید با آیه شریفه که میفرماید: «وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مبِينٍ(انعام/59) هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت] است.» سازگار نیست. روشن است که باور به سُبع هشتم از قرآن و قائل شدن به اینکه خداوند آن را بر دلهای بندگان خاص نازل میکند، این ادعا مبتنی بر باطنگرایی صوفیه و بیتوجهی به اصل قرآن و قائل شدن به وحی برای خود است.
این ادعا مختص به ابوسعید نیست، بلکه برخی دیگر از بزرگان صوفیه همچون شمس تبریزی نیز این ادعا را مطرح میکند و بهقرآن و ساحت نبی مکرم اسلام(صلیالله علیه و آله) توهین میکند و قائل است که خواندن قرآن باعث تاریکی درون او میشود و رساله مخلوقات غیر خودش تاریک کننده است و میگوید: «مرا رساله ی محمدرسول الله سود ندارد! مرا رسالهی خود باید! اگر هزار رسالهی غیر بخوانم تاریکتر شوم! خداست که خداست، هر که مخلوق بود خدا نبود، نه محمد نه غیر محمد. [2]
همچنین ابن عربی نیز ادعاها و سخنانی از جنس دارد و ادعا میکند که در یک وحی و الهام به او گفتهاند قرآن بخوان و وقتی او آیه «وَکذَلِک أَخْذُ رَبِّک إِذَا أَخَذَ الْقُرَی وَهِی ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ [هود / 102] اینچنین بود مؤاخذه پروردگار تو وقتیکه بخواهد قریهای ستمکار را به مؤاخذه کشد، مؤاخذه او عذابی سخت دردآور است» را میخواند به او تأکید میکنند که قرآن را آنچنان که هست بخوان و کلمه (بک) را در اینجا بیاور و به این صورت بخوان: وَکذَلِک أَخْذُ رَبِّک إِذَا أَخَذَ الْقُرَی وَهِی ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ بک أَلِیمٌ شَدِیدٌ. [3]
ابن عربی همچنین در تایید این ادعا میگوید: «بایزید بسطامی در صحت این مقام، علما را خطاب قرار داد و گفت: شما علم خود را از مرده میگیرید و ما علم خود را از کسی میگیریم که همیشه زنده است. میگوید قلب امثال ما از جانب خدا حدیث میکند و شما میگویید فلانی به من گفت. وقتی از شما سؤال میشود فلانی کجاست؟ میگویید مُرد.»[4]
در واقع بزرگان صوفیه با این ادعاها کشف و شهود خود را هم ردیف وحی انبیاء قلمداد کرده و خود را در عرض انبیاء (علیهم السلام) قرار داده و بلکه در برخی موارد خود را بالاتر از ایشان دانستهاند. ایشان نه تنها سخنان خود را لازم العرضه بر قرآن ندانسته بلکه آن را طرد کرده و سخنان خود را محل رجوع برای مریدان خود معرفی کردهاند.
پینوشت:
[1]. محمدبن منور، اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید، تصحیح شفیعی کدکنی، آگاه، تهران، 1376 ، چاپ دوم، ص 102
[2]. شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس، مصحح احمد خوشنویس(عماد)، انتشارات عطائی، تهران، 1349شمسی، ص270
[3]. ابن عربی، محی الدین، الفتوحات المکیه فی معرفه الاسرار المالکیه و الملکیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418 ق، ج 2، ص 693
[4]. همان، ج 1، ص 280
افزودن نظر جدید