استدلال ناتمام ابوالفضل برقعی بر مدعای قرآن‌بسندگی

  • 1403/06/13 - 10:50

سید ابوالفضل برقعی که قرآن را برای هدایت بشر کافی می‌داند و مدعی قرآن‌بسندگی است، روایاتی که در اهمیت کتاب خدا و رجوع به آن صادر شده را به‌ عنوان دلیل انحصار هدایت در قرآن ذکر کرده است. در حالی که این روایات هیچ دلالتی بر مدعای وی ندارد.

قرآنیون

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «سید ابوالفضل برقعی » از روحانیون معاصر است که عمده اندیشه وی، ترکیبی از قرآن‌بسندگی و نفی عقاید شیعی است؛ شاید به نظر برسد کسی همچون سید ابوالفضل برقعی که قرآن را برای هدایت بشر کافی می‌داند و مدعی قرآن‌بسندگی است، نباید دیگر رجوعی به احادیث داشته باشد؛ اما وی روایاتی که در اهمیت کتاب خدا و رجوع به آن صادر شده را به‌ عنوان دلیل انحصار هدایت در قرآن ذکر کرده است. حال آنکه علاوه بر وجود روایات معارض که رجوع مردم به اهل‌بیت علیهم‌السلام را تصریح کرده، متن این احادیث نیز گویای قرآن‌بسندگی نیست. در اینجا به چند نمونه از احادیثی را که برقعی به‌ عنوان دلیل ذکر کرده اشاره می‌کنیم.

این حدیث از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که می‌فرمایند: «القرآنُ غِنیً، لا غِنی دونَهُ، و لا فَقرَ بعدَهُ»؛[1] «قرآن ثروتی است که بدون آن توانگری نباشد و با وجود آن فقری نیست» یا این سخن حضرت امیر علیه‌السلام که می‌فرمایند: «وَ أَلْقَی إِلَیْکُمُ الْمَعْذِرَةَ وَ اتَّخَذَ عَلَیْکُمُ الْحُجَّةَ»؛[2] «خداوند کتاب (قرآن) را بر شما نازل کرده است که راه عذر را بر شما بسته و حجّت را تمام کند»[3]

در مقام نقد و پاسخ به این استدلال برقعی باید گفت که: نمی‌توان از این روایات که در اهمیت رجوع به قرآن صادر شده است، خودبسندگی قرآن را نتیجه گرفت و معتقد به «حسبنا کتاب‌الله» شد. برای مثال در حدیث نبوی که قرآن را غنی و مایه بی‌نیازی دانسته شده، عبارت «لا غِنی دونَهُ» نشان‌دهنده آن است که هر چیزی بدون قرآن، انسان را به غنا نمی‌رساند. برقعی در صدد است که از غنی‌بودن برای قرآن‌بسندگی استدلال کند، حال آنکه در روایات فراوانی امور دیگری نیز به‌ عنوان غنا ذکر شده که اگر چنین باشد برداشت برقعی نقض می‌شود؛ مثلاً رسول خدا فرموده‌اند: «کفی بالیقین غنی و بالعبادة شغلا»؛[4] «برای روح، بهترین توانگری یقین و بهترین کار عبادت است.» حال آیا می‌توان گفت کسی که به‌یقین رسید دیگر نیازی به قرآن ندارد؟ یا در روایت دیگری از امام صادق علیه‌السلام آمده است که: «لاَ غِنَی أَخْصَبُ مِنَ اَلْعَقْلِ»؛[5] «ثروتی فراوان‌تر از خرد نیست» بنابراین باید گفت که اگر به شیوه برقعی عمل کنیم باید معتقد به عقل‌بسندگی هم باشیم.

حدیث دومی را که برقعی از نهج‌البلاغه بیان کرده است، درباره اتمام حجت خداوند با بندگان از طریق قرآن است که از این روایت نیز قرآن‌بسندگی برداشت نمی‌شود. زیرا حجت بودن ائمه علیهم‌السلام در طول حجیت قرآن است و نمی‌توان آنها را با هم متضاد دانست. از مفاد حدیث ثقلین به دست می‌آید که حجیت قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام دو جلوه از حقیقتی واحد هستند.  بنابراین این استدلال برقعی برای اثبات ادعای قرآن‌بسندگی امری است ناتمام.

پی‌نوشت:
[1]. شیخ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج6، ص168.
[2]. ترجمه و شرح خطبه 86 نهج البلاغه؛ بخش دوم: خدا اتمام حجت کرده
[3]. محمدی فام، فریدون، فرمانیان، مهدی، «تحلیل و نقد دلایل ابوالفضل برقعی درباره قرآن‌بسندگی در هدایت بشر»، ص96.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج70، ص176.
[5]. شعيری، محمد بن محمد، جامع الأخبار( للشعيري)، ص40. ناشر: مطبعة حيدرية نجف.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.