تناقضات وهابیت / احترام به انبیا و اولیا
وهابیت معتقد است مقام انبیاء، بسیار بیشتر از اولیاء است و هر کس مؤمن با تقوا باشد، ولی خدا است و ولی خدا بودن، به ادعا و آرزو نیست. آنان درجه اولیاء را بسیار کمتر از انبیاء میدانند، ولی در توصیف انبیاء، چنان به آنان بیاحترامی میکنند که آنها را همسان دیگران قرار میدهند. اعتقاد وهابیت درباره پیامبر (ص) مخالف معارف قرآنی است.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ گروه ارتجاعی و تکفیری وهابیت، در قرن دوازدهم، در منطقه نجد عربستان شکل گرفت. آنان با ادعای پیروی از مکتب احمد بن حنبل، میکوشند خود را از اهلسنت نشان دهند. آنان در بسیاری از مسائل، نه تنها با همه مسلمانان، بلکه با رهبران اصلی خود نیز مخالفت کردهاند و دیدگاهی کاملاً ابداعی برگزیدهاند.
یکی از عقاید متناقض وهابیت، اعتقاد آنان نسبت به انبیاء الهی است. وهابیت معتقد است مقام انبیاء بسیار بیشتر از اولیاء است و ولی خدا که پیرو یک دین است، تأیید دین و پیامبرش به شمار میرود. آنان گفتهاند، هر کس مؤمن با تقوا باشد، ولی خدا است و ولی خدا بودن، به ادعا و آرزو نیست.[1] آنان درجه اولیاء را بسیار کمتر از انبیاء میدانند، ولی در توصیف انبیاء چنان به آنان بیاحترامی میکنند که آنها را همسان دیگران قرار میدهند.
ابنعثیمین مینویسد: «اگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عبدالله است و مالک هیچ سود و زیانی نیست، پس دیگران به طریق اولی هیچ کارهاند».[2] این نوع قضاوت کردن درباره انبیاء الهی، اوج بیخبری از مقام عبد خداوند و بیاحترامی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله است.
خداوند درباره حضرت خضر و برای تجلیل از ایشان، او را بندهای از بندگان خود میخواند. «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»؛[3] «(در آنجا) بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم».
زینی دحلان درباره اعتقاد محمد بن عبدالوهاب نسبت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مینویسد: «محمد بن عبدالوهاب با عبارات مختلف، بسیار به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اهانت میکرد؛ وی این کار را به این گمان انجام میداد که با این عمل، از توحید دفاع کند؛ ازجمله اهانتهایش این بود که میگفت: پیامبر صلیاللهعلیهوآله طارش است. (این کلمه در لغت اهل مشرق، به پیک و نامهرسان اطلاق میشود که قومی او را به سوی قوم دیگر میفرستند) مقصود محمد بن عبدالوهاب این بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله حملکننده نامههایی هستند یعنی مانند پیکی که امیر یا غیر امیر، او را نزد قومی میفرستد تا خبری را به آنها برساند و برگردد و باز میگفت، به داستان حدیبیه نظر کردم و در آن چنین و چنان دروغهایی را یافتم».[4]
محمد بن عبدالوهاب از صلوات بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کراهت داشت و از صلوات فرستادن بعد از اذان و پخش آن از منارههای مسجد، خصوصاً در شبهای جمعه، جلوگیری میکرد و در صورت سرپیچی از دستور، شخص متخلف را شدیداً تنبیه و مجازات میکرد.[5] حتی یک مؤذن نابینا را به جرم فرستادن صلوات بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله بعد از اذان، اعدام کرد؛ وی گناه زنا دادن را کمتر از گناه صلوات بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میدانست.[6]
تفکرات محمد بن عبدالوهاب، چنان در پیروانش تأثیر داشت که یکی از آنان میگفت: «عصایی که در دست میگیریم، از محمد صلیاللهعلیهوآله بهتر است و فایده بیشتری دارد؛ زیرا به وسیله این عصا، میتوانیم حیوانات موزی مانند مار را بکشیم، اما محمد صلیاللهعلیهوآله مرده است و هیچ خاصیتی ندارد و کاری از دست او ساخته نیست».[7]
تمام این تفکرات غیرمحترمانه و همراه با جسارت که در افکار وهابیت است با معارف قرآنی در تناقض است. خداوند عظمت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را در آیات مختلف بیان کرده است؛ ازجمله در آیات 3 تا 10 سوره نجم عظمت و قرب حضرت مشهود است.[8]
پینوشت:
[1]. «نظر وهابیت درباره کرامات اولیاء»
[2]. شرح العقيدة الواسطية، ابنعثيمين، ج1، ص45.
[3]. سوره کهف، آیه 65.
[4]. الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زينی دحلان، ص42.
[5]. «ممنوعیت صلوات بر پیامبر توسط محمد بن عبدالوهاب»
[6]. همان.
[7]. الدرر السنية في الرد على الوهابية، أحمد زينی دحلان، ص42.
[8]. «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ * فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ»[نجم/3-10] «و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید * گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل میشود، نیست * [فرشته] بسیار نیرومند به او تعلیم داده است * [همان که] دارای درایت و توانمندی شگفتی است، پس [به آنچه که مأمور انجامش بوده] مسلط و چیره است * در حالی که در افق اعلا بود * سپس نزدیک رفت و نزدیکتر شد * پس [فاصلهاش با پیامبر] به اندازه فاصله دو کمان گشت یا نزدیکتر شد * آنگاه به بندهاش آنچه را باید وحی میکرد، وحی کرد».
افزودن نظر جدید