چهره واقعی عبدالبهای کذاب

  • 1392/08/04 - 00:00
اکثر بهاییان بهاء الله و عبدالبهاء را ندیده اند چنانچه خود بهاء هم باب را ندیده بود . به همین جهت اوصاف و شمایل او را بیشتر از مبلغان بهایی شنیده اند و از آنجایی که مبلغان بهایی بر هرکس که مطلوب آنهاست سخن میگویند ، بالطبع بهاء الله و عبدالبهاء را مقاماتی چنین و چنان تراشیده و به اغنام الله تحویل میدهند و آدمی نیز چون مطلوب او سخن گفته شود با دل و جان پذیرای کلام میشود هرچند لاطائلات باشد و بیهوده و گزاف گویی باشد .

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب _ بهاییت فرقه ای که حدود یکصد و پنجاه سال پیش در اثر توطئه استعمار برای مقابله و هجمه علیه دین مبین اسلام به وجود آمد .و با دسیسه استعمار به یک جریان شبه دینی تبدیل و افرادی علیل و ذلیل را به عنوان خدا و پیامبر در این فرقه ضاله به پیروان و اغفال شدگان معرفی کردند.

برعکس تمامی ادیان الهی که یکی از نشانه های حقانیت آنها معجزات فراوان میباشد و  با معجزه و کرامت بر قلوب پیروان خود نشسته اند  ،این فرقه بدون هیچ گونه معجزه و کرامت میباشد و برای اینکه خود را که از این موارد فاقد است توجیه کند  ، معجزه را رد و انکار و شروع به تراشیدن کرامات نادیده و ناشنیده کرده است .

اکثر بهاییان بهاء الله و عبدالبهاء را ندیده اند چنانچه خود بهاء هم باب را ندیده بود . به همین جهت اوصاف و شمایل او را بیشتر از مبلغان بهایی شنیده اند و از آنجایی که مبلغان بهایی بر هرکس که مطلوب آنهاست سخن میگویند ، بالطبع بهاء الله و عبدالبهاء را مقاماتی چنین و چنان تراشیده و به اغنام الله تحویل میدهند و آدمی نیز چون مطلوب او سخن گفته شود با دل و جان پذیرای کلام میشود هرچند لاطائلات باشد و بیهوده و گزاف گویی باشد .

بهاییان هر وقت میشنیدند که شخصی از حیفا یا عکا به ایران آمده پیرامونش جمع میشدند و او را ممورد محبت قرار میدادند ، لقمه چرب و شیرینش میدادند و شهد و عسل در کامش میگذاشتند و چنان با حسرت به این فرد مینگریستند و حتی گاه از شدت اشتیاق در نگاه به او میگریستند  و دلیلش را مجاورت این شخص با عبدالبهاء بیان میکردند .

آن شخص هم برای بازار گرمی و اغفال افراد و بهتر شدن موقعیت خود و جلب قلوب ساده لوحان بهایی شروع به داستان سرایی میکرد و امور عجیب و غریب از جانب بهاء و عبدالبهاء نقل میکرد و آنها را دارای کرامات و مقامات خارق عادت بشری معرفی میکرد .

این مبلغین زبر دست چنان با آب و تاب و جذابیت سخن پراکنی میکردند که گویی مناقب و کرامات یک پیامبر را بیان میکنند ، مثلا چنین میگفتند که نمیدانید وجه مبارک چقدر نورانیست و چشمانش چقدر نافذ و گیراست ، انسان کی میتواند در عظمتی که او دارد به صورتش نگاه کند . بله این چهره ای که چنین با عظمت است در مواجهه با مخالفان به سرعت منقلب و گرفته میشود .

صبحی مبلغ بزرگ عبدالبهاء خود که روزگاری منقبت گوی این آستان بوده برایمان چنین نقل میکند : من خود اگر بخواهم در اين موضوع آن چه شنيده‏ ام بگويم واقعا 200 صفحه‏ اي  کتاب لازم دارد.

صبحی در ادامه به ذکر چند مورد از کرامات تراشیده شده میپردازد و چنین میگوید :  يکي از مبلغان بهایی  مي‏گفت: چون  به حضور جمال مبارک (بهاء) مشرف شديم ايشان با ما حرف مي‏زدند ولي رويشان به طرف دريچه بود . گفتم براي چه؟ گفت براي اين که ما تاب مواجهه نداشتيم اگر آدمي جگر شیر داشت در مقابل چشمان مبارک زهره‏اش پاره میشد از شدت هیبت .

از فرد دیگری شنيدم که مي‏گفت :آن چه بر خاطر انساني خطور کند او (بهاء) مي‏داند و نا گفته ذهن ها را مي‏خواند؛ چنان که يکي از رجال مهم ايران به حضور عبدالبهاء مشرف شد و مؤمن به بهایی  هم نبود در خاطر گذراند اين مدعي اگر اين چراغ را که بر روي ميز است به کتاب تبدیل کند مرا در حقانيت او شبهه نمي‏ ماند. عبدالبهاء في الحال گفت :اي فلانی گرفتيم که به قدرت الهي ما اين کتاب را چراغ کرديم چه فايده ‏اي عايد تو خواهد شد؟ آن مرد فورا به سجده افتاد خاضع و مصدق گرديد.

در هر حال اين بنده در اثر اين القائآت منتظر زيارت چنين شخصي بودم و اين تصورات را به طور قطع در شخص عبدالبها جمع مي‏دانستم و ديگر فکر امکان و امتناع آن را نمي‏کردم. [1]

 
صبحی در ادامه داستان خود نقل میکند که به سبب اشتیاقی که از شنیدن این داستان ها در او ایجاد شده بود به همراه تنی چند به حیفا سفر کردیم و ادن ورود به محضر جناب عبدالبهاء صادر شده و در اثر هیجانی که در ما به وجود آمده بود به زحمت توانستیم از پله ها بالا برویم و به اتاق برسیم . پس از چند دقیقه عبدالبهاء وارد اتاق شد .
عبدالبهاء به افراد تازه وارد خوش آمد گفت و برخی برای دست بوسی و به پای او افتادند اما آنها را منع و از زمین بلندشان کرد . اما من همچنان قلبم به شدت میزد و بی اختیار گریه میکردم ، ضمنا با کمال دقت و نگرانی مواظب عبدالبهاء بودم و حاضر و آماده تا مجذوب لقای او شوم ، اما وقتی با دقت بیشتر نگاه کردم هیچگونه آثاری از آن همه کرامات و معجزات ومناقبی که تراشیده شده بود ندیدم.

عباس افندی شخصی بود با قد و قامتی نسبتا کوتاه و شکمی برآمده و محاسنی سفید شده و صورتی پرچین و چروک و چشمانی نزدیک به رنگ آبی و گیسوان بلند و بر سر دستاری بسته و لباس تمام قد سیاهی بر تن دارد و برعکس شمایل و عکس هایی که از او بین بهاییان منتشر شده بود و قبلا دیده بودم ، میباشد .

بسیاری از این کرامات تراشیده و ساخته شده خود عبدالبهاء بود چنانکه فضل الله مهتدی میگوید : شبی عکا  جمع ما را به محضر طلبید و یکی از داستان های عجیب و غریبش را به این شرح برای ما نقل کرد  و گفت : تاييد قوه‏ ي غريبي است، روح هر کار تأييد آن است و تاييد در جميع شئون لازمست. اوقاتي که در بغداد بوديم من طفل بودم يک شاهزاده ايراني بود که تيمور ميرزا نام داشت. پنجاه سال عمر خود را در شکار صرف کرده بود يک روز در کنار شط صيد مرغابي مي‏کرد و آن مرغابي‏ها جنس مخصوصي بودند من هيچ جا از آن‏ها نديدم جز چند سال پيش در آسمان کنار دريا، اين‏ها متصل در حرکتند زير آب مي‏روند و بيرون مي ‏آيند، تيمور ميرزا يکي از آن‏ها را نشانه گرفت چون تير خالي شد مرغابي زير آب رفته و قدري جلوتر سربيرون آورده بود و خلاصه هر چه کرد نتوانست از آن‏ها بزند من تفنگ را از دستش گرفتم و جائي را هدف قرار دادم که مرغابي سر از آب بيرون مي ‏آورد يک تير به همين مقياس خالي کردم يکي از مرغابي‏ ها را زدم دومي را نشانه گرفتم به محض اينکه مرغابي سر از آب بيرون آورد هدف شد. به همين ترتيب همه‏ ي مرغابي ‏ها را زدم شاهزاده متحير شد و پرسيد چه طور اين‏ها را زديد؟ گفتم شما ديديد که در روي آب آن قدر مکث نمي‏کنند تا تير بخورد پس جايي را بايد نشانه قرار داد که از آب سر به در مي‏کنند؛ من فهميدم از کدام نقطه است آن جا را هدف قرار دادم. تيمور ميرزا رو به عقب کرده به نوکر خود گفت سبحان الله اين بابيها در هر کار مؤيدند پنجاه سال است که من شکارچيم ولي نتوانستم يکي از اين‏ها را بزنم يک بچه بابي جميع اين‏ها را زد. ملاحظه کنيد که تائيد ما را چگونه انجام داد . [2]
 
تا اینجای کار هنوز باور افرادی مثل صبحی به وجود کرامات برای عبدالبهاء قطعی بود و با دیدن صحنه های عادی هنوز شک و تردیدی در وجود آنها شکل نگرفته بود اما جرقه هدایت و تردید در ذهن او هنگامی زده شد که میبیند رییس بهاییان به سبک مسلمانان انجام فریضه مینماید و با اینکه تقیه در بهاییت ممنوع و حرام است آداب مسلمانی را بجا می آورد.

صبحی میگوید : روز ديگر که جمعه بود با جميع همراهان به حمام رفتيم و نزديک ظهر بيرون آمديم چون به در خانه‏ ي عبدالبهاء رسيديم ديديم سوار شده براي اداي فريضه‏ ي جمعه عازم مسجد است. چه از روز نخست که بها و کسانش به عکا تبعيد شدند عموم رعايت مقتضيات حکمت را فرموده متظاهر به آداب اسلامي از قبيل نماز و روزه  مسلمان بودند ،بنابراين هر روز جمعه عبدالبهاء به مسجد مي‏رفت و در صف جماعت اقتدا به امام سنت کرده به آداب طريقه‏ ي حنفي که مذهب اهل آن بلاد است نماز مي‏گزارد. [3]

با بیان این چند نمونه ارزشمند از مبلغ زبر دست بهایی چنین میتوان نتیجه گرفت که آنچه از عبدالبهاء شنده میشود تماما دروغ و ساخته توهم مبلغان بهایی برای اغفال اغنام الله ساده لوح ساده دل است و این پیامبر نمایان دروغین مدعی کذب برای بالا رفتن موقعیت خود چه ها که نمیتراشند...
و عاقلان را اشارتی کافیست ...

 

پی نوشت :

1.خاطرات انحطاط و سقوط ،فضل الله مهتدی صبحی ص 180
2.همان ص 181
3.دقت کنيد به موضوع بسيار مهم و حائز اهميتي بايد توجه داشت، فرقه‏ ها و مسلک‏هائي نظير شيخيه و بابيه، بهائيه و ازليه، وهابيه علي الخصوص فرق صوفيه که اعتقادات ابداعي و بدعت‏هاي اختراعي را در پس رفتار و گفتار ظاهرا اسلامي پنهان مي‏دارند اينگونه هستند که مانند عبدالبهاء بي‏ اعتقاد و مدعي به نماز جمعه مي‏روند.

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.