اساس بهاییت،تقلب و ریا
اساس بهاییت، تقلب و رياء
همانطور که جناب آیتی در کتاب ارزشمندشان اینگونه آغاز نموده بنده هم از شما می پرسم،مقصود ما از اين مطالب تضييع بهائيان است؟ لا و الله آيا مقصود ما قصه خواني است؟ نه به خدا آيا مقصود ما تشفي صدر است كه فرضا اهل بهاء به ما بي مهري كرده و رو گردانيده دشنام داده آب دهان انداخته تهمت زده، ضرر زده، تهديد كرده، رذالت و نانجيبي بروز داده و بالاخره تمام عصبيت هائي كه ظاهرا ممنوع از آن بوده اند مجري داشته اند و محض عوام فريبي كارهائي كه نبايستي كرده باشند كرده اند لذا ما مي خواهيم از ايشان انتقام بكشيم؟ اصلا و ابدا چه اين حرف ها و اين حركات در مقابل حقيقي كه نگارنده عاشق آن بوده و در راهش هر گونه رنجي تحمل نموده به قدري كوچك و بي قدر است كه حتي لايق ذكر نيست.
منظور من از اين سخنان چيست؟ خدا مي داند جز اين منظوري ندارم كه به مردم بفهمانم در بساط بهائي جز تقلب چيزي نيست و با اغنام ميرزا زوركي مذهب درست نمي شود از تشبث به دامن اجانب هيچ چيز حاصل نمي شود و بالاخره اگر صد سال در ممالك خارجه جاسوس شوند اگر مفتش و كارچاق كن اجانب شوند عاقبت جز از ملت ايران از كسي موافقت و رأفت نخواهند ديد اي آقايان بهائي با اين همه عداوتي كه با من كرده ايد و با آن همه اغراضي كه گمان مي كنيد من به شما دارم قطعا بدانيد كه هنوز از اجانب در حق شما خير خواه ترم زيرا اهل وطن منيد ديديد كه در مدت پنجاه سال در ممالك خارجه هر فضاحتي مرتكب شديد بهره نبرديد به رنگ اجانب در آمديد به ناموس و وطن و ساير شئون اهميت نداديد بلكه با همه ي آنها خيانت نموديد و گمان كرديد اجانب به درد شما مي خورند عاقبت به جزئي تغييري كه در مملكتشان پديد شد شما را پشت سر انداختند و زير پا گذاشتند و به وطن خودتان تبعيد كردند و ناچار شديد از وطن خود استفاده نمائيد نگوئيد روس ها چنين بودند بي شبهه انگليس ها و آلمان ها و عثماني ها هم چنين اند پس دست از فساد برداريد دست از تقلب و دين سازي دروغي برداريد تا در وطن خود عزيز و محترم باشيد اين است مقصود من لاغير.
هواي گرگ و ميش
منظور از عنوان فوق اين است كه هر چند گام هاي هفت گانه كه در مدت هشت سال برداشته شده تماما در ظلمت و تاريكي بي خبري و حوادث گوناگون گذشته و در هر قدمي كه خواستم ديده باز كنم ظلمت ديگر احاطه مي كرد و مرا زا رسيدن به حقيقت باز مي داشت چه رويه ي بهائيان اين است كه تا كسي بر عملي اعتراض نكرده آن عمل را خوب و نيكو مي شمارند و حتي آن را مدرك حقيقت امر بها مي دانند فرضا توجه يك عده يهودي و زردشتي كه هر عاقلي آن را دليل بر بطلان بهائيت و سياسي بودن آن دانسته ايشان آن را از آثار جذبه و نفوذ قلمداد مي نمايند يا كسر حدود را از امارات حقيقت مي شمارند و عظمت امر بها را بدين مي دانند كه حدود و قيود را برداشته (يعني مردم را افسار گسيخته و خودسر ساخته)
به محض اينكه يك نفر اعتراض كرد و اين كسر حدود و افسار گسيخته گي و هرج و مرج را مورد انتقاد قرار داد فوري همراه شده مي گويند شما راست مي گوئيد ولي اينها از خصائص بشريت است و حق مقدس از اين شئون است حتي عبدالبهاء در لوحش گفته است كه روز عروسي است و در موقع عروسي خانه را نظمي نيست يعني بعد خوب مي شود (در حالتي كه هر چه گذشت بدتر شد).
خلاصه کلام: اين حرف ها مانع مي شد از اينكه نگارنده بتواند قطعا مسلك بهاء را مخالف همه چيز شناخته مضرتر از هر مسلكي براي نوع بشر بداند و باز تصور مي كرد كه شايد آنچه ديده مي شود از آثار اهويه و خواهش هاي نفوس بشريه است و ساحت مركز از اين نقائص مبرا است ولي مرئيات و مشاهدات نگارنده در سفر تركستان روسيه كه نسبة آزادي براي بهائيان موجود بود به بيداري من خيلي مدد داد و نزديك بود يك طرفي شده به بانك بلند بگوئيم كه در اين بساط جز خيانت و جنايت و فتنه و فساد و بي ناموسي و دروغ و تقلب و تصنعات بي حقيقت چيزي نيست
مگر آنكه در طي آن احوال ناگهان هوا گرگ و ميش شد و پرده هاي ديگري در كار آمده طلوع صبح صادق يقين را اندكي تاخير افكنده به قدم نهم موكول داشت تا عدد نه كه اسم بها است مانند همه چيز اثر معكوس داده باشد و علت اين تأخير كه به هواي گرگ و ميش تعبير مي شود مسافرت ناگهاني عباس افندي بود به اقطار اروپا و امريكا و نه تنها بلكه خيلي كسان را مسافرت او با آن دروغ هائي كه در اطرافش نشر مي شد متحير و خيره ساخت و مردم را محتاط نمود و حزم اشخاص سبب مي شد كه در مخالفت علني تعجيل نكنند تا معلوم شود در پس اين پرده چيست ولي از آن جا كه جمال حقيقت از پس هر پرده ي ضخيمي هم بدير و زود نمايان شده آفتاب حق ابر تيره ي باطل را متلاشي مي سازد با اندك فاصله ي معلوم شد كه جز هو و جنجال و تقلب و دروغ چيزي نبوده و مسافرت او هم اگر متكي به تحريكات مستقيمه اجانب نبوده اقلا متضمن يك خودنمائي بي مغز و مايه بوده كه ذيلا روحيات آن را خواهيم شناخت.
در آن سفر ميرزا محمود زرقاني (كه يك مزدور بي وجدان و فاسقي بود و فسق دائمي او بر همه آشنايان مبرهن شده حتي زردشتيان هند از او متنفر شده بر او دشنام مي دادند) پيشكار عبدالبها شده به مراسلات هفتگي و روزانه ي خود چنان امر را بر مردمان دور مشتبه مي ساخت كه كسي نمي توانست حقيقت مطلب در آن عبارات تو بر تو و مبالغه آميز باز جويد.
پيش از آنكه عبدالبها آزاد گشته به اروپا سفر كند تمام كلماتش مصطلحات متصوفه و شيخيه و بابيه و امثالها بود و سخن از تعبير و تفسير فلان آيه و حديث و استدلال به آنها در كيفيت ظهور مهدي و نبوت خاصه و عامه و غيرها بود كه طرا حرف هاي متقدمين (ولي از اهل ريبه) بوده بعضي كلمات ديگر كه اقتباس از پاره ملاحده و زنادقه يا وحدت وجودي و حكما نموده بود ولي توأم با سقسطه و مغالطه كه كنونم مجال گفتن نيست.
اما پس از حركت به اروپا و آمريكا سخنان تازه ي روي كار آمد از قبيل وحدت و اتحاد و صلح و سلام و مخصوصا در صلح عمومي و وحدت لسان و ترك وطن خواهي و غيرها سخناني به هم بافته كه مجموع آنها به دو قسم منقسم مي شود قسمتي اقتباساتي است كه از فلاسفه ي قديم و جديد نموده همچون صلح عمومي كه آرزوي دو سه هزار ساله بشر است و وحدت زبان كه از مبتدعات دكتر زمينهوف پلوني بوده و در آن قسم از مبادي غالبا عقلا بر آن رفته اند كه هر چند اين مبادي خوب است ولي تئوري است يعني عملي نيست و مرا عقيدت است كه عملي شدن آنها مبني بر اين است كه در طبيعت و خلقت انسان تغييري حاصل شود اين هم يا محال يا مشكل است چه ماهيت و طبيعت و فطرت آدمي توأم با حرص و طمع و يا اقلا احتياجات علاج ناپذيري است كه لازمه آن اين حرص ها و طمع ها است و مادام كه رشته ي آز دراز است درهاي جنگ و جدال باز است/
باز فرض اينكه تربيت در انسان تا اين حد مؤثر باشد كه حتي از حوائج خويش صرف نظر نمايد براي نوع پرستي باز چندين هزار بلكه چندين صد هزار سال وقت لازم دارد كه تعليم و تربيت هاي جديدي در جامعه بشر مجري گردد و با هيچ مشكل و حادثه ي روبرو نگردد تا بر اثر آن تربيت ها كه در مدارس جهان اعمال مي شود انسان صلح طلب شود و صلح طلبي او عملي گردد و باز شما كه خواننده ي اين كلماتيد طبعا بر اين فروض و تصورات مي خنديد و كلمه ي محال را بدان مي بنديد اما قسمت هاي ديگر كه افندي ابداع كرده هر چند آن هم معلوم نيست كه مبدعش او باشد چنانكه از آثار ديگران هم اين كلمات ديده شده ولي در هر حال اگر عباس افندي مبدع باشد يا مقلد در هر دو صورت مسائلي است مضر به حال ممالك كوچك و ملل ضعيفه و يا مطالبي است غلط و بي فلسفه آنچه مضر است يكي اينكه مردم را به ترك وطنخواهي دعوت مي نمايد اين يك دعوت مضري است كه ضررش در همه حال متوجه ممالكي چون ايران است و اگر اين سخن صحيح باشد پس از آني تواند صحيح بود كه صلح عمومي به تمام معني بر سر راه طلبش مي اندازند پس دعوت به ترك عصبيت وطني يك دعوتي است كه از دو صورت خارج نتواند بود يا گوينده اش از فهم عادي هم بي نصيب بوده و به قدر نگارنده اين سطور نيز نور دانش نداشته يا مأمور اجانب بوده و دانسته براي خدمت به اقويا و اغفال ضعفا چنين دعوت ها را ابداع نموده تا ضعفا از خودآرائي و احتياطهاي لازمه دست كشيده يك باره طعمه ي اغنيا و اقويا شوند.
من با يكي از مأمورين خارجه
هيچ وقت فراموش نمي كنم كه در ابتداي نشر كشف الحيل يكي از مأمورين خارجه كه در يك سفارتخانه محترمي سمت مترجمي داشت و فارسي خوب مي دانست مرا در شميران ملاقات كرده ابتدا تمجيد بسيار از كشف الحيل نمود و دشنام هاي لطيفي به بها و عبدالبها داد حتي تشويق بر قيام و مبارزه ام فرمود كه بيائيد دست به هم داده آنها را از ميان برداريم و من اين سخن را به خونسردي تلقي كرده گفتم خودشان محو خواهند شد ولي در پايان سخن را بدينجا كشانيد كه اگر بها بد است سخنا او كه بد نيست! گفتم از چه قبيل سخنش را پسنديده ايد؟
گفت همين كه مي گويد تعصب وطني را ترك نمائيد مثلا من در اينجا هستم اينجا وطن من است شما هم به فلان جا بيائيد آنجا وطن شما است گفتم اولا بها ابدا اين حرف را نزده و اين از حرف هاي عبدالبها است كه به پدر خود چسبانيده زيرا بهاء اگر هم مأمور غيرمستقيم اجانب بوده چندان با اين گونه تعاليمي كه صورتا امثال جنابعالي مي پسندند آشنا نبوده ولي عبدالبهاء اخيرا ميل و رضاي خارجي ها را شناخته و به جعل اين سخن پرداخته بود ثانيا خواه مبدع اين سخن بهاء باشد يا عبدالبها اگر اين تعليم از تعاليم حسنه است چرا شما در مملكت خودتان آن را ترويج نمي فرمائيد؟
گويا مرگ را حق مي دانيد ولي براي همسايه؛ خواست خلط مبحثي كند گفتم ببخشيد پيش از آنكه به غرب سفر كنم ممكن بود اين فرمايشات شما موجب اغفال و فريب من شود چنانكه سال ها شده بود و آلان هم موجب اغفال جمعي بهائي بي خبر شده كه روح مطلب را نمي دانند ولي پس از آنكه بنده به غرب سفر كردم ديدم در همان مملكتي كه شما از آنجا آمده ايد! اگر كسي اين گونه تبليغات كند به طوري كه زمامداران شما احتمال بدهند كه كمتر تأثيري خواهد بخشيد و ممكن است يك عده مردم طرفدارش شده دست از وطن خواهي بردارند بدون شبهه سرب به دهان آن مبلغ و گوينده مي ريزند بلي هر وقت مانند شما ملل و دول مقتدره عملا به صلح گرائيديد و الغاء وطنخواهي را از مملكت خودتان شروع گرديد آن وقت مي توانيد محسنات اين تعليم را بيان نموده ديگران را بدان تشويق نمائيد چون سخن بدينجا رسيد حال آن شخص محترم دگرگون شد و از جا جسته با تبسمي آميخته به خشم فرمود بسيار خوب باز هم در ملاقات ديگر با هم صحبت خواهيم كرد ولي آن ملاقات تا كنون كه پنج سال گذشته حاصل نگشته است در حالتي كه مدت ها در طلب من بود و به وسائط و وسائل عديده مرا به چنگ آورده آن دو سه كلمه را القا فرمود! و چون آهن سرد بود از كوبيدن آن به تكرار صرف نظر فرمود.
اما آنچه اشاره شد اینکه عبدالبهاء با غلطهاي فاحش و بي فلسفه يا از در مغلطه و سفسطه بيان نموده است از اين قبيل است كه در مجمع الالواح كه به خط محب السلطان علي اكبر ميلاني طبع شده به عنوان اينكه خطابه است كه در يكي از مجامع بين شيكاكو و واشنگتن امريكا اداء نموده مندرج است.
افزودن نظر جدید