موسیقی عرفانی از دیدگاه امام عشق

  • 1392/01/14 - 22:02
از دیدگاه تصوف هر موسیقی میتواند انسان را به عرفان برساند!در اینجا دیدگاه رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای را بیان خواهیم کرد که چه موسیقی می تواند انسان را به عرفان برساند.
امام عشق

اساساً موسيقي در تقسيم بنديهاي علوم قديم، از شعب رياضي است، چون با دقت و محاسبه و اندازه گيري دقيق سروكار دارد، جزو بخشهاي دانش رياضي محسوب ميشود، هنر دقيقي است. به تعبيري ديگر هنر موسيقي محاسبه متكي به طبيعت و فطرت بشري است؛ كه خرد انساني آن محاسبه را براساس تجربه استخراج كرده و براي آن، قواعدي-موازيني گذاشته است.
      البته امروز اروپاييها و غربيها در باب موسيقي پيشرفتهاي زيادي كرده اند و قواعد دقيق و منظمي وضع نموده اند، وضعيت طور ديگري است. در گذشته كه صحبت از مسائل مبتلا به امروز موسيقي نبود و بديهه نوازي و بديهه خواني رواج داشت، خواننده اي بناي خواندن ميگذاشت و نوازنده اي هنرمندي هم كه بغل دست او نشسته بود، به نواختن ميپرداخت. نوازنده اصلاً از قبل نميدانست كه خواننده چه ميخواهد بخواند. لذا تا خواننده براي خواندن دهان باز ميكرد، او هم ساز خود را كوك مينمود و به همنوايي مشغول ميشد. يعني هيچ قاعده اي كه بر مبناي آن نت نوشته اي وجود داشته باشد، در كار نبود. من در اين زمينه ها تجربه و آشنايي ندارم، اما از كساني كه از اهليت در اين هنر برخوردار بوده اند، شنيده ام، حتي در زمان متداول نشدن نت آنان كه در امر نوازندگي يا خوانندگي فعال بودند، طبق فطرت و ذوقي سليم، نظم منطقي را در كار معمول ميداشته، و قواعد را رعايت ميكرده اند. هفت دستگاه اصلي موسيقي و دستگاههاي فرعي آن، كه تنها مربوط به موسيقي ايراني نيست، بلكه در همه آهنگهاي جهان وجود دارد، به گونه اي تكوين يافته، كه هر صدايي شما در بياوريد، در يكي از آن دستگاهها هست، و در واقع همه آهنگهاي غربي و شرقي در مجموعه اين دستگاهها ميگنجد اگر توجه داشته باشيد، مقامها و گوشه هاي مختلف هر دستگاه از بدو شروع تا نقطه پايان، روند منظمي را طي ميكنند. يعني از جايي آغاز ميشوند؛ فرود ميآيند؛ فراز دارند؛ تا جايي كه تمام ميشوند. همه اينها مبين حكمفرمابودن نظم در اين هنر است. بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت: هنر موسيقي تلفيقي از دانش، انديشه و فطرت خدادادي است؛ كه مظهر فطرت خدادادي، در درجه اول، حنجره انسانها، و در درجه دوم، سازهايي است كه به دست انسانها ساخته شده است. پس ميبينيد كه پايه، پايه اي الهي است.
      حال اگر در اين زمينه به سراغ سرودههاي مولوي برويم و بگوييم «موسيقي، انعكاس صداي افلاك است»؛ و آن را به عالم عرفاني مورد اشاره او وصل كنيم، از واقعيات به تخيلات نقبي زده ايم. زيرا گفته هاي او در اين خصوص شبيه خيال است و نه واقعيت؛ و طبعاً مفهوم ديگري خواهد داشت. اما بي آنكه دنبال خيالپردازي برويم، در عالم واقع، صدايي كه از حنجره خواننده صادر ميشود، با يك پايه الهي و خلقي كه مربوط به خداي متعال است، مانند بنايي مستحكم و وسيع پرجاذبه و رنگين شكل ميگيرد.
      اولين نتيجه اي كه اين بيان دارد، آن است كه ما اين هنر را در راه خدا مصرف كنيم. من اين نكته را ميخواهم به شما آقايان ـ اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسيقيدان ـ عرض كنم كه اين هنر ساخته و پرداخته نعمتهاي الهي را، كه براساس يك ذوق و قريحه ذاتي و يك نظم و انتظام خردمندانه شكل ميگيرد، و در واقع جان دادن به بيجانهاست، در راه خدا و رضاي او مصرف كنيد.
      البته ما از دوران جواني خودمان حرفهاي برخي از اهالي هنر را ميشنيديم، كه روشنفكر مآبانه و واقعاً بي پايه و اساس، مبتني به اين نكته بود كه «ما هنر را در راه فكر و پيشبيني و سياست، به كار نميبنديم». آنها كه ادعاهايي چنين داشتند، هنرشان ـ اعم از شعر و ديگر فنون ـ بيش از سايرين در خدمت سياستها قرار ميگرفت. قصد ورود به چنين بحثهايي را ندارم. اما ميخواهم بگويم: هركاري كه متكي به اراده انسان است، بايد براي هدفي انجام گيرد.
      هرچه هدف متعاليتر باشد، آن كار يا هنر ارزشمندتر ميشود. متأسفانه هدف موسيقي در شرق، در حد تعالي خود موسيقي نبوده است. اينكه ميگويم «شرق» منظورم ايران و كشورهاي عربي است. و گرنه از وضعيت موسيقي در هند و چين و ساير ممالك خاور دور، خبر ندارم. به هر حال تاريخ موسيقي ايران در طول قرون متمادي ـ چه قبل و چه بعد از اسلام ـ را خوانده ام، و از سير و سرنوشت موسيقي عرب ـ به خصوص بعد از اسلام ـ مطلعم. آنچه براساس مطالعات خود ميتوانم بگويم، اين است كه موسيقي در منطقه ما براي هدفهاي متعالي به كار نرفته است. و اين، به خلاف سير موسيقي در اروپاست. ميدانيد كه من به طور طبيعي از جمله آدمهاي غرب ستيزم. چنان كه هيچ ويژگي غرب، مرا مبهوت و مجذوب نميكند. در عين حال ويژگيهاي مثبت غرب را از روي محاسبه تأييد ميكنم. يكي از آن ويژگيها مقوله موسيقي است. درست است كه در غرب، موسيقي رقص و لهو و ساير موسيقيهاي منحط وجود دارد، اما در همان نقطه از جهان، از ديرباز موسيقيهاي آموزنده و معنادار هم بوده است؛ موسيقياي كه براي گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، ميتواند بليت تهيه كند، در سالن اجراي كنسرت بنشيند و ساعتي، از آن لذت ببرد. در غرب موسيقيهايي كه گاهي يك ملت را نجات داده و گاهي يك مجموعه فكري را به سمت صحيحي هدايت كرده، كم نبوده است. غرب برخوردار از چنين ويژگي اي نيز بوده و هست. در شرقي كه راجع به آن گفتم (يعني در محدوده جغرافيايي مورد اشاره) متأسفانه موسيقي از چنين اعتبار و جايگاهي برخوردار نبوده است. موسيقي در اينجا عبارت از آهنگها و آلات و ادوات لهو بوده؛ كه فقها از آن، به«موسيقي لهوي حرام» تعبير كرده اند. فرض بفرماييد. فلان خليفه، شبي دچار بيخوابي ميشده است. موسيقيدانها همراه با كنيزكان مغني، بايستي ميآمدند تا اسباب طرب او را فراهم كنند. موسيقيدان با آن خصوصياتي كه گفتم «اهل خرد و قريحه و ذوق است»، بايستي خود را ميشكست، پاي تخت خليفه مينشست، و انواع و اقسام هنرهاي خويش را نثار ميكرد، تا خليفه از حالت افسردگي ـ كه لازمه خونريزيها، قساوتها و خباثتهاي وي بود ـ بيرون ميآمد! اين وضعيت موسيقي دربارگاه خلفا و امراي عرب بود. عين همين قضيه، در مورد سلاطين ايران هم صدق ميكند. پادشاهاني كه اهل موسيقي لهو بوده، و دربارهاي موسيقي طلب داشته اند كم نيستند، كه از آن جمله ميتوان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره كرد.
      توجه ميكنيد كه موسيقي در خدمت چه جريانها و كساني بوده است؟! اينكه ميبينيد در كلمات فقها موسيقي مقوله اي حرام و ممنوع و دست نزدني و نزديك نشدني است، به همين خاطر است.
      در منطق هايي كه تاريخ موسيقي ما در آن شكل گرفته است، موسيقي معناي صحيح ندارد. شما بايد به آن معنا و مفهوم صحيح بدهيد؛ و در واقع باعث نجات آن شويد. حرف من با موسيقيدانها اين است كه موسيقي را به سمت معنا و هدفهاي متعالي ببريد؛ هدفهايي فراتر از هدف عياشي فلان عاشق كذايي كه بهمان معشوقه كذايي تر را دوست ميداشته، و چون مورد بي اعتنايي وي قرار گرفته و دلش شكسته است ميخواهد پاي فلان ساز بنشيند، و در اثر آهنگ و ترانه سوزناك اشكي از ره فراق بريزد! چنين هدفي در استعمال موسيقي ارزشمند نيست. چه ارزشي دارد كه به خواهش دل يك نفر بسازند و بخوانند و بنوازند، و آن انديشه رياضي و محاسبه علمي و منطقي را ـ كه اعتبار موسيقي است ـ چنين خوار و ذليل كنند؟! ارزش و هدف و تعالي در موسيقي، اين نيست. موسيقي متعالي، موسيقي اي است كه براي هدف متعالي باشد. اگر چنين باشد، آن وقت ميشود موسيقي را پاك و مقدس ناميد. آن وقت ميشود ما هم مثل غربيها كنسرتي داشته باشيم (عنوانش را مثلاً «محفل خوانندگي» بگذاريم، تا اصطلاح غربي به كار نبرده باشيم) كه مردم ـ اعم از معمولي و متدين ـ بليت تهيه كنند و براي شنيدن ساز و آواز شما، به آن محفل بيايند. توجهي كه بعد از پيروزي انقلاب بايستي از طرف دست اندركاران موسيقي نسبت به موسيقي صورت ميگرفت، نگرفت. البته، اين بدان معنا نيست كه كارهاي خوبي انجام نشده است. مسلماً شده است كه ما اينجا مينشنيم و به كار شما گوش ميسپاريم. بنده آدمي نيستم كه اگر موسيقي حرامي نواخته شد، بنشينيم و به آن گوش بسپارم. آنچه در اين مقوله، حرام بوده، هنوز هم حرام است. در برخورد با حرام هم جاي ملاحظه نيست؛ و من هم به عنوان فردي متشرع، كه ملاكم فقه است، ملاحظه كاري نميكنم. منتها، تلاشهايي كه بعضي از افراد دلسوز و مخلص در زمينه موسيقي از اول انقلاب كرده اند، خوب بوده است. و اين، البته منهاي توجه همه جانبه اي است كه گفتيم بايستي ميشد، اما نشد.
      به هرحال از اين بعد ميگويم كه خواننده ها و نوازنده هاي ما، مردمان متديني هستند، كه در مقوله موسيقي، اصولي را ملاحظه ميكنند. رعايت اصول از جانب آنها موجب شده كه نواهاي موسيقي، تا حدودي، از حال و هواي گذشته خارج شود. امروز نواهايي وجود دارد كه يا مشكوك است و يا پاك و بي اشكال است. البته در كنارش نواهاي داراي اشكال هم وجود دارد. اخيراً در پاسخ به سؤال برخي از دوستان گفته ام مسلماً كلام بر جهتگيري كار مجموعه شما، تأثير ميگذارد. به تعبير ديگر، در بعضي اوقات، كلامي كه با آهنگ نواخته شده همراه است، وجه هدايتگري دارد. و اين وجه، در معناي عرفاني، اخلاقي، اجتماعي يا سياسي كلام، نهفته است. آن وقت است كه ميتوان گفت: كلام هدايتگر، موسيقي را داراي جهت متعالي ميكند.
      يك وقت است كه آهنگ را با كلامي گمراه كننده همراه ميكنيد. فرض بفرماييد كلام، مبين سوز و گداز يك عاشق كاملاً جسماني و مادي، براي معشوقه خود است. سوز و گداز كذا هم به خاطر اين است كه عاشق به معشوقه دست پيدا كند و شبي را با او تا صبح بگذراند! هيچ هدف ديگري ندارد، و صددرصد هدف مادي است، مسلما كلامي كه براي اين مقصود گفته شود، حرام است. اين، هنر شماست كه بگرديد و شعرهاي خوب را پيدا كنيد. البته شعرهاي حافظ و سعدي هم، هميشه عرفاني نيست. چه بسا شعر جسماني و مادي هم دارند. شعري را پيدا كنيد و كلامي را بيابيد كه حقيقتاً معناي عرفاني يا اخلاقي داشته باشد؛ مثل خيلي از غزلهاي صائب و بعضي از شعراي سبك هندي، كه از جنبه اخلاقي خوب و قابل قبولي برخوردار است. كلامهايي چنين را، روي آهنگهاي خود بگذاريد تا آثار پسنديدهاي بوجود بياوريد.
      درخواست من از شما آقايان موسيقيدانها و افرادي كه در اين زمينه بسيار مهم صاحب نظر و هنر هستيد، اين است كه احساس مسئوليت كنيد، و موسيقي را نجات دهيد. البته من دلم نميخواهد مفاهيم با هم مخلوط شود. بعضي از موسيقيدانهاي سنتي اصيل و ريشه دار گاهي ميگويند كه «موسيقي قبل از انقلاب دچار ابتذال شده بود؛ ولي در دوران انقلاب الحمدلله، آن ابتذال از بين رفت.» من اين را نميخواهم بگويم. از ديد يك متخصص، همان است كه موسيقي دچار ابتذال شده بود. خوشبختانه، به خاطر محدوديتهاي قهري انقلاب، آن ابتذالها از پيكر موسيقي فرو ريخت. من تقسيم ديگري را ميخواهم مطرح كنم. چون تنها به اينكه آن ابتذالها از بين برود، قانع نيستم. بلكه ميگويم: در همين موسيقي غير مبتذل سنتي عالمانه هم، شما وظيفه داريد جهتگيري درست ايجاد كنيد. توقع من از شما، هدفدار كردن موسيقي است. من اين توقع را هم از آقايان آهنگساز و موسيقيدان دارم. اگر شما توانستيد اين كار را بكنيد، بدانيد خشتي را خواهيد گذاشت كه نه براي تمدن ايران اسلامي، بلكه براي كل جهان محفوف به همان سياستي كه قبلاً عرض كردم، مبارك خواهد بود. حتي ممكن است ديگران هم در آينده، از اين اهتمام شما بهره ببرند. گفتم كه، از وضعيت موسيقي در هند و چين و خاور دور اطلاع زيادي ندارم، و نميخواهم درباره آن قضاوت كنم، اما بدانيد، در صورت هدفدار كردن موسيقي از طرف شما، موسيقي جهان عرب و شايد ديگر ممالك اسلامي هم منتفع خواهد شد. موسيقي را هدفدار، جهتدار و معنادار، اجرا و طراحي كنيد، و صبغه هاي لهو را، از آن بزداييد. هنر انساني بينهايت است. اگر به اين اصل معتقديد، چه لزومي دارد گوشه هاي مطربي و لهوي را، كه موجد تحركات فيزيكي است، از موسيقي حذف نكنيد؟! شما ميتوانيد با حذف آن گوشه هاي مخرب، گوشه هاي جديدي به وجود آوريد. كساني كه قبلاً گوشه هاي كذا را وضع، تبيين و تدوين كرده اند، مگر بالاتر از شما بوده اند؟! آنها البته، انسانهاي با ذوق و دانشي بوده اند؛ چنان كه شما هم هستيد. من دعوت به غم انگيز بودن و بيذوقي نميكنم؛ بلكه دعوت من به متعالي شدن و پديده موسيقي را از ابتلائات مادي بشر بيرون كشيدن و فراتر آوردن است. اميدوارم به اين دعوت، جواب مثبت داده شود، و موسيقي را به سمت متعالي شدن سوق دهيد. اگر شما هم اقدام نكنيد، بالاخره گروهي ميآيند و به اين روش تكاملي عمل ميكنند. به هرحال بشر در زندگي ناگزير از تكامل است. در زمينه موسيقي بايد آثاري پديد آورد كه براي ملتها و انسانهاي صاحب انديشه و خردمند، راهگشا باشد. والا اينكه هر آدم بي سر و پا و هر لات عرق خوري از موسيقي التذاذي ببرد و خيال كند ويژه او ساخته شده است، ارزش و اهميتي ندارد. موسيقي اي ارزشمند است كه انسانهاي خردمند و صاحب انديشه، و افرادي كه يك حركت و تشخيص شان گاهي دنيايي را تكان ميدهد، از آن بهره ببرند و استفاده كنند. به ياد دارم، در زمان گذشته كه ما مشغول مبارزه بوديم، يك وقت بحث از موسيقي و سمفونيهاي بتهوون پيش آمد. از برخي مطلعين شنيدم كه شور «علياف» در جنگ جهاني، باعث نجات شوروي شده بود! از همين آهنگ شور موسيقي شما، آهنگساز و نوازنده اي در شوروي، قطعه اي ساخته، كه ملتي را تكان داده است! من اگر چه «علياف» را نميشناسم و شور او را نشنيده ام اما ميدانم «شور» چيست، و ميدانم كه انساني با قريحه ميتواند با يك آهنگ ملتي را منقلب كند و تكان دهد. به دنبال مسائلي چنين، در وادي موسيقي باشيد. موسيقي بايد در اين جهت برود. و صدا و سيما، موظفترين و مسئولترين مركز براي اين كار است. اينكه از صدا و سيما اسم ميبرم، بدين معنا نيست كه وزارت ارشاد را فراموش كنيم. وزارت ارشاد هم جزو موظف ترين هاست. اما شما جزو متعهدترين و موظفترينها هستيد. پس به سراغ اين كار برويد. به هرحال باز هم از آقايان تشكر ميكنيم؛ و اميدواريم خداوند كمكتان كند، و ان شاءالله بتوانيد همانطور كه رضاي خداست و مورد خواست انقلاب و اسلام است، پيش برويد و عمل كنيد.{1}

-------------------------------------------------------------------------

منابع:

1-سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار از واحد موسیقی سازمان صدا و سیما در سال 84

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.