معنویت و کسب آرامش در عرفان اصیل
بسیاری از مردمی که در دنیای مغرب زمین از همه جا سرخورده شدند، بعدها دریافتند که اصل اشکال از این است که از جهت اصلی خلقت منحرف شدهاند؛ یعنی به این نتیجه رسیدند که در مسایل مادی هر قدر هم بیشتر پیشرفت کنند، بر مشکلات آنها افزوده میشود. از اینرو، به این فکر افتادند که از گرایشهای مادی کم کنند و به معنویت روی آورند. برخی از آنها به طبیعتگرایی سوق پیدا کردند و اینکه بروند در جاهای دور مانند جزایر اقیانوسیه، جزایرمیکرونزی و در جنگلها زندگی کنند و از مظاهر تمدن دور شوند تا قدری آرامش بیابند. امروز، در پیشرفتهترین ایالتهای امریکا فرقههای مذهبی مسیحیای وجود دارند که به طور کلی خود را از دستاوردهای تمدن امروزی کنار میکشند.
یک گروه از آنها، که ما هم کموبیش با آنها ارتباط داریم، منونایتها هستند؛ یک دسته مسیحی که سعی میکنند در جاهای دور از شهرهای بزرگ و در روستاها و جنگلها زندگی کنند و تا حد امکان از وسایل پیشرفته امروز بهره نبرند. برخی از آنها حتی سوار هواپیما هم نمیشوند و برای مثال سعی میکنند با همان گاو آهن و ابزارآلات قدیم کشاورزی زندگیشان را اداره کنند. افرادی نیز درصدد برآمدند دنبال روشهایی که اسم آن را عرفانی گذاشتند، بروند؛ گرایشهایی که به نوعی ریاضت و مراقبت و مانند آنها نیاز دارد. این روشها در مشرق زمین سابقه طولانی دارد و حتی بودیستها و هندویستها نیز این روشها را دارند؛ مانند یوگا، ذن و روشهای دیگر که میکوشند از طریق آنها، خودشان را از گرفتاریهای دنیا برهانند و لااقل ساعاتی به آرامش برسند.
میدانید که اصلاً هدف از تأسیس برخی از مذاهب، وجود آرامش است؛ برای نمونه، مذهب بودا برای همین منظور تأسیس شده است؛ در مذاهب هندو هم گرایشهای زیادی به این سبک وجود دارد؛ یوگا یکی از نمونههاست. مشابه این در ژاپن و چین هم وجود دارد. بهتازگی اروپاییها و امریکاییها گرایش پیدا کردهاند که این روشها را یاد بگیرند و از آنها استفاده کنند تا به آرامشی برسند. از این طریق، موجی هم به کشورهای خاورمیانه و اسلامی وارد شده است. کشورهای عقبمانده و ضعیف از لحاظ هویت و شخصیت هم وقتی میبینند برخی از مسائل در کشورهای پیشرفته مادی رواج پیدا میکند، با این فرض که تبعیت از آنها مطلوب است، میکوشند از این روشها استفاده کنند.[1]
انساندر هر مکتب و مذهبی که هست به نوعی به دنبال معنویات و ماوراء الطبیعه می باشد و همواره به دنبال حقیقت بوده و بر اساس فطرتش حقیقت جو می باشد؛ لذا افراد سود جو از این خصیصه انسان سوء استفاده کرده و با فریب کاری عده ای را به دور خود جمع و ادعای عرفان و معنویت می کنند.
على رغم حقیقت جویى، حقیقت در معنویت هاى نوظهور به دست فراموشى سپرده شده و کارآیى محدودى مورد توجه قرار مى گیرد و در این شرایط آنچه جایگزین حقیقت مى شود، به جاى حرکت به سوى نور و حقیقت، باطل و تحیّر در ظلمات است.
اما حقیقت را می توان در عرفان اسلامی جستجو کرد؛ اسلام، به همه نیازهای انسان به خصوص نیاز معنوی و معرفتی انسانِ سائر و سالک الی الله پرداخته است و به توصیف و توصیه آن ها اهتمام خاصّی ورزیده است. انسان با ورود به عرفان ناب اسلامی حقیقت را آن گونه که هست خواهد یافت.
مقصود از عرفان، «معرفت الله»، توحید الهی، لقاء الله و رضوان الله است و عارف، کسی است که متخلّق به اخلاق الهی گشته و تشبّه به باری تعالی و «خداخُو» گشته است. برای شناخت عرفان اسلامی فقط کافی است سری به عرفای اسلامی بزنیم و از حالات این بزرگواران با خبر شویم:
علامه طباطبایی یکی از بزرگ مردان عرصه عرفان بودند که با اندک مطالعه در رابطه با خصوصیات روحی و معنوی این مرد الهی به حق می توان گفت تنها عرفانی که با حق و حقیقت مطابقت دارد عرفان اسلامی است و این عرفان است که معنویت گم گشته در ضمیر انسان را باز می یابد و آرامشی که حتی انسان های غیر مذهبی دنبال آن هستند را به انسان عطا می کند.
علامه حسن زاده آملی می نویسد:
«بنده هفده سال در محضر شریف او با ایشان انس داشتم و از ایشان كار لغوی ندیدم. حرف لغوی نشنیدم. بسیار مواظب كلام خود بود، موقعیت جناب علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) در عرفان عملی این بود كه دریافته بود و به این باور رسیده بود كه: « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَم»(سوره اسراء آیه 9) قطعاً اين قرآن به [آيينى] كه خود پايدارتر است راه مىنمايد (راه این است و جز این نیست). و دقیقا بدین جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودی او، حكایت كننده وارستگی و عظمت ذخایر علمی و عملی او بود.
یکی از اعمال مهمی که در عرفان مطرح می باشد محاسبه و مراقبه نفس از گناهان است؛ حضرت علامه همواره مراقب نفس خویش بود و از خدا غافل نمیشد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود كه ایشان در پیشگاه دیگری قرار گرفته. هر چند به صورت ظاهر، جسمش با دیگران بود، پیدا بود كه در محضر دیگری نشسته است. «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله» عارف بدنش با خلق و دلش با خداست[2]
انسان بر اثر این مراقبت، به تدریج به صفات ملكوتی متصف شده و به حقیقت می رسد» .
پی نوشت:
.................................................................................................
[1] بیانات علامه مصباح یزدی در همایش سراسری آسیبشناسی فرقههای نوظهور، 1389/08/05
[2]مصباح الشریعه؛ ص 191، باب 91 فى المعرفه؛ بحارالانوار؛ ج 3 ص 14
دیدگاهها
ناشناس
1392/10/07 - 06:20
لینک ثابت
آیا منظور از عرفان اسلامی
kamran
1392/10/09 - 06:55
لینک ثابت
سلام علیکم
آناهیتا
1395/02/06 - 18:58
لینک ثابت
به نظر من سنی ها هم عرفان
فرید باوی
1396/08/25 - 11:47
لینک ثابت
عرفان امری است تشکیکی و دارای
ساناز
1395/12/16 - 23:03
لینک ثابت
چطوراستاد پیداکنیم.خیلی به
افزودن نظر جدید