توسل به پیامبر (ص) توسط سلف (قسمت چهارم)
وهابیون ادعا میکنند هیچ یک از سلف به پیامبر صلیاللهعلیهوآله توسل نکردهاند و این امر بدعت و حرام است؛ در پاسخ گفته میشود: در روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام و نیز یکی از سلف، توسل یک عرب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده و بخشیده شدن توسل کننده در روایت آمده است و صحابه و سلف هیچ منعی از آن نکردهاند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از صدر اسلام تا قرن هفتم، هیچ یک از علمای اسلامی، بر حرمت یا شرک بودن توسل به پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از رحلت حضرت فتوا ندادهاند؛ بلکه همواره به ایشان توسل میکردند؛ اما وهابیون معتقدند توسل به پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از وفات حضرت، حرام و بدعت است. آنها میگویند هیچ یک از سلف،[1] پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به حضرت متوسل نشدهاند. آنها که خود را تابع سلف معرفی میکنند، میگویند عمل نکردن سلف به این نوع از توسل، دلیل بر بدعت بودن و عدم جواز آن است.
باید به وهابیون پاسخ داد که ادعای آنان در عمل نکردن سلف به این گونه از توسل، باطل است. برای اثبات توسل به پیامبر صلیاللهعلیهوآله توسط سلف، گزارشاتی که در تاریخ نقل شده کفایت میکند. سمهودى از اميرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند که سه روز از دفن پیامبر صلىاللهعلیهوآله گذشته بود که عربى از خارج مدینه آمد، خاک قبر پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بر سر پاشید و گفت: «اى رسول خدا! گفتى و شنیدم قول تو را، آنچه را از تو اخذ کردیم، از خدا گرفتى! از آنچه بر تو نازل گردید، این آیه است: (هرگاه آنان بر خود ظلم کرده، نزد تو آیند و از خدا طلب آمرزش کنند، تو نیز درباره آنان، طلب آمرزش کنى، خداوند را آمرزنده مىیابند)؛[2] اینک من بر نفس خود ستم کردم و آمدهام نزد تو، تا براى من طلب آمرزش کنى».[3] سپس گریه كرد و شعری به این مضمون زمزمه كرد: «ای بهترین كسی كه در دل زمین دفن شدهای! زمین و كوههای اطراف آن، به وسیله تو پاك و پاكیزه شد؛ جانم فدای آن قبری كه تو در آن ساكن شدهای! قبری كه عفّت و پاكی، جود و كرم و بزرگی، در آن مدفون شده است».[4] سپس از خدا طلب مغفرت و آمرزش كرد و از مسجد خارج شد. محمد بن حرب هلالی میگوید: «(من هم مانند این جریان را دیدم؛ پس از طلب مغفرت آن اعرابی) در خواب، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دیدم كه فرمود: مرد اعرابی را دریاب و به او بشارت ده كه خداوند با شفاعت من، او را آمرزید. از خواب بیدار شدم و به دنبالش گشتم تا او را پیدا كنم، ولی او را ندیدم».[5]
وهابیون در رد این حدیث، دلایلی آوردهاند ازجمله اینکه البانی گفته چون در حدیث، به یک اعرابی مجهول استناد داده شده و نیز مخالف کتاب و سنت است، حدیث قابل پذیرش نیست،[6] یا رفاعی گفته اگر امیرالمؤمنین علیهالسلام شاهد این قضیه بود، چطور ممکن است این کار را نهی نکرده باشد؟[7]
در پاسخ به اشکال البانی گفته میشود، کار یک فرد نامشخص، دلیل بر تأیید کار او نیست، بلکه انجام آن کار در حضور صحابه یا سلف و رد نکردن آن، دلیل بر پذیرش آن توسط سلف است. رفاعی هم که با پیشفرض خود بر باطل بودن این کار، نهی نکردن امیرالمؤمنین علیهالسلام را دلیل بر بطلان این روایت دانسته، باید بداند خود امیرالمؤمنین علیهالسلام هم به پیامبر صلیاللهعلیهوآله توسل کرده است.
پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، اميرالمؤمنین علیهالسلام نخستين فرد از اهلبيت علیهمالسلام بود كه به آن حضرت توسل کرد؛ هنوز حضرت به خاك سپرده نشده بود، عرض کرد: «پدر و مادرم فدايت! اى پيامبر خدا! همانا با مرگ تو چيزى قطع شد كه با مرگ ديگرى قطع نگشت؛ ... ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن و ما را هرگز فراموش منما!»[8]
همچنین واقدی نقل میکند: «عبدلله بن قرط جهت بسیج نیرو برای جنگ با شامیان به مدینه آمد و قبل از خروج از مدینه به زیارت قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله رفت و مشاهده کرد اميرالمؤمنین علیهالسلام و عباس و امام حسن و حسین علیهماالسلام در کنار قبر حضرت، در حال تلاوت قرآن هستند. او از اميرالمؤمنین علیهالسلام و عباس میخواهد برای پیروزی مسلمانان دعا کنند؛ پس عباس و حضرت دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده و گفتند: خداوندا! ما به این پیامبر متوسل میشویم. کسی که آدم به او توسل جست و تو به خاطر ایشان، دعایش را مستجاب کردی و گناهانش را بخشیدی. از تو میخواهیم گره از کار عبدالله بگشایی و امور غیرممکن را برایش ممکن سازی و اصحاب نبی خویش را نصرت کنی! تو اجابت کننده دعاها هستی».[9]
پینوشت:
[1]. وهابیون با استناد به روایتی موسوم به «خیر القرون» گفتهاند سلف از حیث دوره زمانی بر مسلمین سه قرنِ نخست صدر اسلام اطلاق میشود.
[2]. سوره نساء، آیه 64.
[3]. وفاء الوفاء، سمهودی، ج4، ص186. (در انتهای روایت آمده: از قبر ندایی آمد که خداوند تو را بخشید).
[4]. شعب الإيمان، بيهقی، ج6، ص60.
[5]. مثير الغرام، ابنجوزی، ص490.
[6]. سلسلة الأحاديث الصحيحة، البانی، ج6، ص1035.
[7]. التوصل إلى حقيقة التوسل، رفاعی، ص274.
[8]. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.
[9]. فتوح الشام، واقدی، ج1، ص168.
افزودن نظر جدید