تفاوت آموزهها در عرفان و تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «عرفان» و «تصوف» با وجود شباهتهای ظاهری در برخی از آداب، اساساً متمایز با یکدیگر و مجزای از هم هستند؛ چراکه عرفان شیعه ریشه در آموزههای ثقلین دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) چهارده معصوم (علیهم السلام) است، اما تصوف ریشهای التقاطی داشته که هم از آموزههای نوافلاطونیان و هم نحلههای معنوی مسیحی و حتی شبه عرفانهای هندی و شرقی وام گرفته است. دکتر طه حسین در کتاب ذکری ابی العلاء می نویسد: «تصوف، یک مذهب اسلامی خالص نیست، بلکه مذهبی است هندی که نزد رواقیان و حکمای اسکندرانی رنگ یونانی یافته و در عصر و دوره بنی عباس رنگ اسلامی گرفته است».[1]
در نیمه اول قرن دوم به ویژه در زمان خلفای عباسی که مجالس مناظره و گفتگوهای علمی و مذهبی برگزار میشد و ارباب مذاهب و پیروان ادیان مختلف در آن گرد هم میآمدند و آزادانه به بحث و مناظره میپرداختند، عدهای از پیروان مذاهب و ادیان هندی و بودائی نیز در آن میان شرکت میکردند و افکار و عقاید دینی خویش را برای دیگران بازگو مینمودند و از این طریق برخی از مسلمانان را با عقاید خویش آشنان ساختند و بدینوسیله افکار هندیان رواج پیدا کرد و در میان مسلمین گسترش و نفوذ یافت.
دستهای از بزرگان و مشایخ طبقه اول صوفیه مانند فضل بن عیاض متوفای 187 ق، شقیق بلخی، 174، داود بلخی 174، همه از بلخ بودهاند و شهر بلخ یکی از مراکز بودایی بوده و نیز محل انتشار تصوف اسلامی. در نتیجه با هم نشینی بوداییان و صوفیه این دو اندیشه از هم رنگ گرفتهاند سپس به دیگر بلاد اسلامی گسترش یافته است. سفر حسین بن منصور حلاج به هندوستان که پس از بازگشت به ایران انقلاب و غوغای در تصوف بپا کرد و تحول شگرفی در آن پدید آورد، شاهد دیگری بر تأثیر تعالیم هندیان در تصوف آوردهاند.
اما برخی بر این عقیده هستند كه آداب و تعلیمات یونانی هیچگونه تأثیری در آداب و رسوم تصوف نداشته است. آنها میگویند هر آنچه هست فقط شباهت است. تصوف مطلقاً نمیتواند از سرچشمه حكمت افلاطونی جدید و شرب و مسلك اسكندرانی و هرسی و به طریق اولی اسرائیلیات و عبرانیات و نظایر آن برخوردار باشد.[2] اما در مقابل این گروه، دستهای دیگر هستند كه قائلند سر منشاء عقائد اصلی تصوف، از یونان گرفته شده است. آنها میگویند؛ انتشار آراء فلوطین و پیدا شدن فلسفه نوافلاطونی در بین مسلمین بیش از هر چیزی در تصوف و عرفان مؤثر بوده است.[3] بنابراین، دو نظریه افراطی و تفریطی در این مسأله مطرح است. اما ظاهر امر چیزی غیر از این دو میباشد و باید گفت در این كه عقائد متصوفه از فلسفه یونان متأثر بوده است هیچ شكی نیست و نمیتوان آن را انكار كرد به طوریكه برخی نقل كردهاند كه: یكی از چهره های شناخته شده صوفیان ذوالنون مصری است كه بزرگان عرفا او را سّر این طائفه شمردهاند و او اهل علم بوده به طوری كه ابن ندیم میگوید كتبی تصنیف كرده و با آراء فلاسفه به خوبی آشنا بوده است.[4]
درنتیجه بنابر نظر برخی تصوف زاییده افکار ادیان غیر اسلامی است یا دست کم تفکر صوفیه از ادیان غیر اسلامی تاثیرات زیادی پذیرفته است تا جایی که هماکنون رنگ و بوی برخی از اعتقادات ایشان در فرقههای صوفیه مشاهده میشود ولی عرفان اسلامی متاثر از آموزههای دین مبین اسلام است و همین مساله یکی از تفاوتهای عرفان و تصوف به شمار میآید.
پینوشت:
[1]. فروهر نصرتالله، کارنامه تصوف، افکار، تهران، 1387، ص 89
[2]. نفیسی، سعید، سرچشمه تصوف در ایران، تهران، كتابفروشی فروغی، 1345، چاپ پنجم، ص 47
[3]. الهامی ، داوود، عرفان و تصوف، قم، انتشارات مكتب اسلام، 1347، ص 46، به نقل از تاریخ تصوف دكتر قاسم غنی ، ص 111
[4]. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، مصر، قاهره، نشر الاستقامه، بی تا، ص 504
افزودن نظر جدید