شرک در آثار صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از بدعتها و انحرافات فاسد فرقه صوفیه گنابادی که نمونهای از شرک بوده، این است که به مرید گفته میشود هنگام ذکر و عبادت خصوصاً در نماز، صورت قطب را تصور کند. که این تصور کردن شیخ در نماز، درواقع یاد کردن غیر خداوند و سخن گفتن با شیخ و مرشد است نه خداوند متعال. درحالیکه قرآن بهصراحت، سخن کسانی که برای خدا شریک قائل شدند را مردود دانسته و پرستش را فقط مخصوص ذات الهی میداند. «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.[توبه/31] مامور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست منزه است او ازآنچه [با وى] شريك مىگردانند.»
ملا علی گنابادی در این رابطه مینویسد: «مقلد را ناچار است که در وقت عمل، مطاع را در نظر آورد بلکه در نماز جماعت ملتفت باشد که اقتدا به که مینماید.»[1]
بعضی از صوفیان برای این عقیدهی فاسد، توجیهاتی بیربط مطرح کردند و این عمل صوفیان را جهت دور شدن خطورات ذهنی و صور شیطانی دانستند تا سالک با حضور قلب، عبادت خود را انجام دهد، چنانکه ملا سلطان محمد گنابادی، مؤسس فرقه گنابادی آورده است: «دل را در راه و جملهی احوال با دل شيخ دارد تا هنگام وسوسهی شيطانی، مدد از باطن شيخ خواهد و كيد او را سرنگون سازد «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا[نساء/76] همانا نيرنگ شيطان ضعيف است» و خیال را مشغول صورت شیخ دارد که اگر او را به جمال شیخ مشغول نسازد، به هرزه، روی به غفلت اندازد و به خیالات فاسده و تبعیت شیطان، مشغول گردد...»[2]
علما و فقهای شیعه نیز تصور صورت هر شخصی را هنگام نماز تأیید نمیکنند چنانچه مرحوم میرزای قمی میگوید: «هیچ دلیل عقلی و نقلی قائم نشده که چنین کاری (در نظر آوردن صورت مرشد) منشأ استکمال شود بلکه از عقل و نقل هر دو، دلیل برخلاف آن قائم است.»[3]
ملاسلطانعلی گنابادی نه تنها قائل به این عقیدهی فاسد است، بلکه پرستش خداوند متعال بدون اذن و اجازه قطب و مرشد را باطل و غیرمقبول میداند: «اما پرستش پروردگار به رأي و خواست نفس نبايد باشد، به اذن و اجازهی نبی وقت يا وصی نبي يا كسي كه از جانب آن بزرگواران مأذون و مجاز باشد، كه اگر غير اين هر چه كند، باطل و غيرمقبول خواهد بود.»[4]
از دیگر مصادیق شرک که جزو اعتقادات باطل و ناپسند صوفیان است، مسلک حلول و اتّحاد و وحدت وجود است که هدف از این عقیده را حلول خداوند در قلوب اولیاء و اقطاب و مراشد میدانند و بر این باورند که سالک بعد از ریاضت و مخالفت با نفس، متصف به صفات حق گشته و در او فانی و با الله تعالی متحد میشود، که این عقیده سبب شده بعضی از متصوفه ادعای خدایی سر داده و دیگران را به پرستش خود و به عبارتی پیروان خود را به بتپرستی و شرک دعوت کنند.
همچنانکه این ادعای خدایی از بایزید بسطامی چنین گفتهشده که «إنی أنا الله لا إله إلّا أنا فاعبدونی؛ همانا من خدایم و نیست معبودی غیر من، مرا بپرستید»[5] و منصور حلاج که فریاد «أنا الحق؛ من خدا هستم»[6] و یا جنید بغدادی که «لیس فی جُبّتی سوی الله؛ جز خدا کسی در لباسم نیست».[7] سر دادند، درحالیکه آیات فراوان بر وحدانیت و أحدیت خداوند متعال دلالت میکند مانند سوره توحید و آیاتی نظیر: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ.[شوری/11] چيزى مانند او نيست» ویا آیه «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ [محمد/19] پس بدان كه هيچ معبودى جز خدا نيست».
لازمه تصور قطب در نماز و حلول و اتحاد، قائل شدن به جسم بودن خدای متعال و صورت و تشبیه و موارد دیگر است که شرک و کفر را به همراه داشته و برخلاف مبانی اعتقادی توحید ناب است.
پینوشت:
[1]. گنابادی، ملاعلی، رساله صالحیه، انتشارات حقیقت، تهران، ص228
[2]. گنابادی، سلطان محمد، سعادتنامه، به تصحیح حسينعلی كاشانی بیدختی، انتشارات حقیقت، تهران، 1379، ص110.
[3]. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن، جامع الشتات، تهران، کیهان، ۱۳۷۱، ج 2، ص ۸۰۴.
[4]. تابنده گنابادی، حسین، نابغه علم و عرفان، انتشارات حقیقت، تهران، 1384، چاپ اول، ص258.
[5]. واحدی (صالح علیشاه)، سیدتقی، در کوی صوفیان، تهران، نخل دانش، 1384، ص75.
[6]. همان
[7]. همان
افزودن نظر جدید